Friday 21 January 2011

نوبت عاشقی

سعید طباطبایی

نگاه کنید رمان‌های منتشره را، بخوانید مجموعه داستان‌ها را، هیچ انتقادی به هیچ چیزی نیست، فقط سخن از توصیف ساده‌ترین روابط است، فقط روایت محض است، انگار نویسنده در یک آکواریوم رشد کرده باشد. و چه تبلیغ می‌شود این به قبای تن کسی برنخوردن، این آسته برو آسته بیا، و چه ساده فراموش می‌شود که نوشتن ماهو امری سیاسی است و گریزی نیست، شاخِ تیزِ کلمه، می‌براند، پس جلایش بزن، تیزش کن که کارساز زخم بزند. پس انسان سیاسی‌باش و وارد مذاکره شو، سهم بخواه، از فوتبالیست‌ها و کشتی‌گیرها که کمتر نیستی، از سینماگرها یاد بگیر، داد بزن. اصلا دیده‌اید نویسنده‌ای که بخواهد نماینده مجلس بشود؟

.

امروز نوبت والس است؛ نوبت یادداشت والس. چند وقتی است منتظر امروزم تا بحثی را که چندی است توی سرم پرسه می‌زند مطرح کنم و نظر شما دوستان را نیز بپرسم. این فکر پرسه زن، در یک روز شدید آفتابی اوایل این ماه در زیر دوش آب گرم حمامی در سیاه‌بیشه چالوس توی سرم افتاد. رفته بودیم سیاه‌بیشه برای تعطیلات چند روزه و فکر می‌کردیم که برفی و سرد است، اما گرم بود و آفتابی و حسابی توی ذوقمان خورده بود. راستش همیشه دوست داشته‌ام زمستان برفی سیاه‌بیشه را ببینم که نشد. اما ماحصل این سفر غیر از استراحتی که سخت نیازمندش بودم و هوای پاک کوهستان، این فکر سمج بود که حتی قصد کردم فراخوانش کنم برای یک نیم‌ویِژه‌نامه. آن فکر، سیاست بود یعنی سیاست و ادبیات یعنی رابطه نویسنده و سیاست، اما نه از منظر همیشگی، نه از منظر طلبکارگی دائم، این بار از منظر بدهکار، سئوالم در زیر آن رگبار مصنوعی این بود: نویسنده امروز ایرانی، در حوزه سیاست چه حرکتی و چه کاری برای تغییر انجام داده است؟ ما همیشه طلبکار بوده‌ایم. همیشه گفته‌ایم که دولت باید فلان چیز و بهمان چیز را تدارک ببیند، دولت باید حمایت کند، دولت از جلوی راه ما باید به کنار رود، دولت... هر چند این حرف‌ها اغلب ره به جایی نبرده، اما خود ما در قبال خواسته‌هایمان چه کرده‌ایم؟ آیا سعی کرده‌ایم با دولت وارد تعامل شویم؟ آیا سعی کرده‌ایم چانه‌زنی کنیم؟ آیا روزه سکوت گرفته‌ایم، تحسن و اعتصاب کرده‌ایم؟ آیا نشان داده‌ایم که وجود داریم؟ هستیم و می‌خواهیم شرایط را تغییر بدهیم؟ یا فقط تمکین کرده‌ایم و در جمع‌های خصوصی پشت وزارت کم‌بودجه ارشاد صفحه گذاشته‌ایم. بله، یک سوزن به خودمان، اصلا جوال‌دوز هم به خودمان. راستش فکرم این بود که فراخوانی در والس منتشر کنم و همه دوستان اهل فکر و اندیشه و منتقد بخواهم که رفتار سیاسی نویسنده ایرانی را در این سی‌سال به نقد بکشند و آسیب‌شناسی کنند. فکر کردم وقتش رسیده که برگردیم و تمام قد به خودمان نگاه کنیم. مایی که کمتر از هر بخش دیگری از فرهنگ در قبال اتفاقات جامعه بها داده‌ایم، مایی که بیش از هر قشر فرهنگی دیگری، انگ سیاسی خورده‌ایم. اما فارغ از آن که این انگ به‌جا بوده یا نابه‌‌جا به زعم من، نوشتن امری است کاملا سیاسی. با این حال گمان نمی‌کنم که نویسنده امروز ما آن‌قدرها دغدغه سیاست داشته باشد، حال و هوا و مضمون آثار منتشره که این چنین است، بی‌بو و بی‌خاصیت، بی‌رنگ و طعم با چند قلم افزودنی مجاز که به تریج قبای کسی برنخورد. نگاه کنید رمان‌های منتشره را، بخوانید مجموعه داستان‌ها را، هیچ انتقادی به هیچ چیزی نیست، فقط سخن از توصیف ساده‌ترین روابط است، فقط روایت محض است، انگار نویسنده در یک آکواریوم رشد کرده باشد. و چه تبلیغ می‌شود این به قبای تن کسی برنخوردن، این آسته برو آسته بیا، و چه ساده فراموش می‌شود که نوشتن ماهو امری سیاسی است و گریزی نیست، شاخِ تیزِ کلمه، می‌براند، پس جلایش بزن، تیزش کن که کارساز زخم بزند. پس انسان سیاسی‌باش و وارد مذاکره شو، سهم بخواه، از فوتبالیست‌ها و کشتی‌گیرها که کمتر نیستی، از سینماگرها یاد بگیر، داد بزن. اصلا دیده‌اید نویسنده‌ای که بخواهد نماینده مجلس بشود؟ اما حتما فیلم‌ساز و کشتی‌گیر و جودوکار دیده‌اید. خنده‌دار نیست. فقط مطالبه می‌کنیم. در پشت درهای بسته هی طلب سانسور کمتر می‌کنیم غافل از این که باید برویم آن میانه میدان. باید برویم در صحن علنی مجلس. باید وزیر فرهنگ بشویم. یا حداقل اپوزسیونی باشیم قدرت‌مند و تاثیر‌گذار، مخالفی درست و حسابی. اما سیاست می‌ترساندمان، لولوی سرخرمن است انگار. همیشه ترساندنمان از قول بی‌شاخ و دم و پس رفته‌ایم به محفل‌های خصوصی و حرف‌های خاله‌زنکی صدتا یک غاز، به اعتراض‌های مداوم بی‌فایده و بی‌مشتری. وقتش رسیده که حداقل آسیب‌شناسی کنیم این هجوم وحشت‌ناک بی‌سیاستی را و این
اما امشب در این بارش مداوم برف، باز زیر بارش آب گرم حمام فکر می‌کردم. اما نه به سیاست، نه به فراخوان "آسیب‌شناسی رفتار سیاسی نویسنده ایرانی" بلکه به انسان، به پیدایش آدمی، به کنج غار، به خمیازه زمین که آدمی در آن ماوا داشت و جز به خور و خواب و هم‌خوابگی فکر نمی‌کرد. به هم‌آغوشی در غار، به انسان رها از تمدن دیروز، به انسان اسیر تمدن امروز، به واپس‌زنی خود، به انحصار همه چیز، به دوری از مادر طبیعت، به دوری از خواسته‌های بدوی. به مرز و میل خودم برای گریز، به بی‌مرزی، به رهایی از ساختارهای تمدن، و جهان گشوده... به این شب سفید که هزاران اندیشه در بسترش رشد می‌کند و کمتر پیش می‌آید کسی به رهایی از این مرز، از این همه خط فرضی فکر کند. به خطوطی که ما را احاطه کرده. به مجازی که استعاره‌مان را تحلیل می‌برد

برفینه شب شنبه 25 دی 89 خورشیدی
By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi

روزی روزگاری

مراسم پایانی چهارمین دوره جایزه ادبی روزی روزگاری چهارشنبه ی هفدهم آذرماه برگزار و جوایز برندگان در پنج بخش اهدا شد


بخش هایی از سخنرانی بابک احمدی، سعید طباطبایی، امیر آریان،امیرحسین خورشید فر و مدیا کاشیگر را در گزارش صوتی جایزه روزی روزگاری از ایران صدا بشنوید

Thursday 13 January 2011

رفراندم جنوب و بالکانیزه کردن سودان

از روز گذشته (یکشنبه) مردم جنوب سودان به شرکت در رفراندومى اقدام کرده اند که سرنوشت پهناورترين کشور اسلامى قاره سياه را رقم خواهد زد
جمعيت 9 ميليوني جنوب در سودان در اين رفراندم مشخص خواهند کرد که مى‌خواهند همچنان جزئى از خاک سودان باشند يا کشورى مستقل تشکيل دهند
این همه‌پرسى نگاه‌هاى بسيارى را متوجه تحولات اين کشور کرده است

گفتاری از جاويد قربان اوغلى
مدير کل سابق آفريقای وزارت امور خارجه برای دیپلماسی ایرانی

اهمیت سودان برای جهان اسلام
سودان از نظر جغرافیای سياسى و طبیعی دارای ویژگی های تقربيا منحصر به فردى در ميان کشورهاى اسلامى قاره سياه است. اين کشور از نظر جغرافیایی بزرگ ترین کشور آفریقا است که با 8 کشور آفريقايى هم مرز است. قسمت اعظم رود نیل که یکی از بزرگترین رودهای دنیاست در این کشور قرار دارد. رود نیل داراى دو سرچشمه است. نيل سفيد (نيل الابيض) از کشور اوگاندا و نيل آبى (نيل الازرق) از اتيوپى سرچشمه می گیرد. هر دو شاخه نيل از جنوب سودان گذشته و نهايتا در خارطوم پايتخت سودان به يکديگرپيوسته و پس از گذشت از سودان و مصر به دریای مدیترانه می‌ریزد. نیل شاهرگ حیاتی اقتصاد سودان ومصر و ديگر کشورهاى حوزه اين رود عظيم است. با نگاهى به نقشه ملاحظه مى شود که جنوب سودان با برخوردارى از شاخه هاى اصلى نيل سرزمينى سر سبز و مستعد براى کشاورزى است. بيش از 80 درصد ذخاير جنگلى سودان در جنوب اين کشور قرار گرفته و شمال اين کشور بجز حاشيه رود نيل سرزمينى خشک و بیابانی است
از لحاظ ذخایر طبیعی سودان از کشورهاى داراى منابع عظيم نفتى است. بر اساس برآوردهاى صورت گرفته بیش از 68 درصد ذخاير نه ميليارد بشکه تثبيت شده نفت سودان در منطقه جنوبی این کشور قراردارد. برخی از برآوردها نیز این رقم را 80 درصد تخمین زده اند. به جز نفت، سودان از ذخاير ديگر زير زمينى برخوردار است
موضوع قابل اهمیت دیگر در این زمینه، موقیعت سوق الجیشی سودان است. سودان از دو بخش کاملا متفاوت تشکيل شده است. جمعيت شمال سودان نوعا عرب ومسلمان وقسمت جنوبی آن از نژاد آفریقایی هستند. سودان تنها کشوراسلامی است که در عمق آفریقاى سياه پیشروی کرده و یکی از کشورهاى اصلی تمدنی و نفوذ اسلام در آفریقا بوده است. این موضوع همواره مورد توجه کشورهای غربی و مسيحى بوده است

ریشه هاى تحولات منتهى به رفراندوم
ریشه های رفراندومی که در جنوب سودان برگزار شد به زمانی باز می گردد که انگلیسی‌ها بر سودان حاکمیت داشتند و این کشور از مستعمرات بریتانیای کبیر بود. سیاست انگلیس بذر اختلاف بین شمال که نوعا عرب و مسلمان بود و جنوب این کشور پهناور که درآفریقای سیاه ادامه می یافت کاشته شد که پس از استقلال سودان در سال 1956 جنگ های تجزیه طلبانه جنوب علیه شمالی‌ها را در پی داشت. بنا براین جنگ‌های داخلی سودان مربوط به دوران جديد نيست و از زمان استقلال این کشور آغاز شده بود که در حکومت جعفر نمیری ادامه یافت. هدف اصلى شورشیان جنوب و کشورهاى غربی حامی آن از ابتدا جدايى جنوب سودان از شمال اين کشور بود. علت اين امر ايجاد سدى در مقابل پیشروی اسلام در آفریقا و کشيدن خط انفصالى بين شمال مسلمان وجنوب مسلمان و جلوگيرى از نفوذ و تاثیرگذاری مسلمانان در جنوب اين کشور در وهله اول و بهره بردارى و غارت منابع و ذخاير عظيم اين منطقه از سودان بود
جعفر نمیری به دليل هم پيمانى با غرب توانست به مصالحه اى با جنوب دست يابد و موقتا جنگ داخلی پایان يافت، ولی پس از سرنگونی نمیری و روى کار آمدن حکومتى که داراى گرايشات اسلامى بود با تحریک غربی‌ها مجددا جنگ‌های داخلی در اين کشور شعله ور شد. مشخص بود که تحولات سودان و برپایی حکومت جدید که همچون نمیری متحد غرب نبود در آغاز مجدد جنگ داخلى موثر بود. کودتاى 1989 عمر البشيرعليه صادق المهدى و مشى تماميت خواه او در اداره کشور حتى در باره کسانى که همراه او در اين کودتا بودند (مانند حسن الترابى) و اتخاذ سياست‌هاى راديکال باعث اختلاف بین نیروها و احزاب سیاسی هم در داخل از یکسو و تضعيف موقعيت اين کشور در صحنه بين المللى شد. عمر البشیر درسال 2005 تحت فشارهاى ناشى از استمرار جنگ داخلي و افزايش تحريم هاى بين المللى براى بقا حکومت خود به معاهده صلح با جنوبى‌ها تن در داد. معاهده اى که در همان روز مشخص بود که به جدايى جنوب منتهى خواهد شد. بر اساس اين معاهده مقرر شد در ژانویه 2011 رفراندومی برای تعیین تکلیف قسمت جنوب برگزارشود. اشتباه بزرگ عمرالبشير تن دادن به اين رفراندم بود
بر اساس اين معاهده نيمى از در آمدهاى نفتى سودان به حکومت خودمختار جنوب تخصيص يافت. حکومت جنوب در آمدهاى سرشار ناشى از سهم فروش نفت و کمک‌هاى متحدين غربى و همسايگان مخالف سودان صرف توسعه نوعا نظامى کرد. بنا بر برخى اطلاعات، دولت‌هاى غربى مبلغى در حدود يک ميليارد دلار را صرف تجهيز و آموزش ارتش جنوب کرده اند، به گونه اى که حتى در صورت وقوع جنگى بين شمال و جنوب به نظر مى رسد جنوبى ها بتوانند به سهولت از خود دفاع کنند. بخش جنوبى بر اساس همان معاهده از نوعى خودمختارى برخوردار شد به گونه اى که اجازه یافت در بعضی کشورهای جهان دفاتر کنسولی دایر کنند و حتى ویزا برای ورود به بخش جنوبی صادر کند
غیر از زمینه های فرهنگی قبلی که برای جدایی قسمت جنوبی و شمالی سودان وجود داشت، در 5 سال گذشته دولت خودمختار جنوب با کمک غربى‌ها اقدامات زیادی انجام داد برای این که مردم این منطقه به به گزینه جدایی شمال از جنوب تمایل پیدا کنند
پيش بينى مى شود در این رفراندوم که یک هفته به طول خواهد انجامید اکثریت مردم جنوب به جدایی از شمال رای دهند که این منجر به تشکیل دولتی با ماهیت آفریقایی خواهد شد. برخلاف تصور عامه اکثریت جنوبی ها مسیحی نیستند بلکه در این منطقه درصد مسلمانان و مسیحی ها تقریبا برابری دارد. اکثریت جمعيت اين منطقه از پيروان ادیان ابتدایی (آنيمست) هستند ولی از اوايل قران گذشته دنياى مسيحيت تلاش‌های گسترده ای برای گسترش دین مسیحیت در این منطقه انجام داده است

موضع کشورهای اسلامی
کشورهای اسلامی در مقابل جدايى جنوب واکنشى از خود نشان نداده اند و بعيد به نظر مى رسد کارى از دستشان برآيد. وقتى که اين کشورها در مسئله فلسطین خنثى هستند چگونه مى توان از آنها انتظار اقدامى در باره سودان کرد؛ على الخصوص اينکه بسيارى از آنان با حکومت حاکم بر سودان مشکل دارند. لذا به نظر مى رسد تحول دریک کشور بزرگ اسلامی و تقسيم آن به دو کشور امرى است محتوم و اجتناب ناپذير. متاسفانه کشوری مثل ایران اسلامی نیز طی 5 سال گذشته نسبت به این رويداد مهم موضع فعالی نداشت. من از چند سال قبل نسبت به اين رويداد به مسئولین امر در وزارت خارجه و سفراى ایران در سودان در جلسات متعدد هشدار داده و خواستار توجه بيشتر به اين موضوع شدم. البته سودان در حوزه مسوليت من قرار نداشت ولى به هر حال موضوعى بود که از درجه اهميت بسیار زيادى برخوردار بود. متاسفانه وزارت خارجه و دیگر نهادهای کشور درگیر کارهای دیگر بودند و توجهی به این مسئله نداشتند

فکر مى کنم اين تحول تاثيرات گسترده اى علاوه بر سودان بر دیگر کشورهای منطقه ه بخصوص مصر خواهد گذاشت. وابستگى مصر به نيل بيش از همه کشورهاى حوزه اين رود است. لذا دولت حاکم بر جنوب که لاجرم تحت نفوذ قدرت‌هاى بزرگ و همسايگان نوعا مسيحى خواهد بود، ممکن است خواستار بازنگرى در قراردادهای حاکم بر سهم کشورهاى حوزه نيل از آب اين رودخانه شود. این اتفاق می تواند تاثیرات مخربى بر اقتصاد مصر و سودان شمالى بگذارد
پیش بینی من این است در صورتى که دولتی که درجنوب مستقر می شود تثبیت شود و برنامه هایی که رژیم غاصب اسرائیل و غرب برای این منطقه دارد اجرا شود برای رود نیل تصمیماتی جدیدی خواهند گرفت. همان‌طور که پيشتر گفتم دو شاخه اصلی نیل از جنوب سودان می گذرد و این قدرت مانور آنها را در رود نیل افزایش می دهد
.
درسهایی از ماجرای سودان
اینکه کشوری مثل سودان تن به معاهده و نهايتا رفراندوم جدايى بخشى از کشور مى دهد داراى علت‌هايى است که بايد به آنها توجه کرد

در درجه اول واضح است که علت اصلی این رویداد سیاست‌های استعماری و برنامه آنها برای تقسیم این کشور است. ولی بر این باورم که دولت حاکم بر خارطوم با عقلانیت و مشارکت کلیه نیروهای سیاسی و قومیت‌ها می توانست از این فاجعه جلوگیری کرده و همه مردم را در یک حکومت دموکراتیک حول محور منافع عالیه سودان متحد کند و نیروهای وابسته و تجزیه طلب را در انزوا قرار دهد. ولی متاسفانه تنگ نظری ها و تمامیت خواهی حاکمیت باعث تفرق کلیه عناصر ملی و اسلامی شده و نیتجه آن فاجعه ای است که امروز سودان گریبانگیر آن است. لذا به نظر مى رسد عدم توسعه سياسى اين کشور و ضعف ساختارهای دموکراتیک در کشور پهناورى مانند سودان و اصرار ژنرال عمر البشیر در حذف همه نیروهای سياسى و مذهبى بهترين فرصت را به جدايى طلبان جنوب و کشورهاى حامى آنان فراهم کرد تا بار ديگر شعله هاى جنگ عليه حکومت مرکزى را برافروزند و عمرالبشير که هم در داخل و هم در روابط خارجى دچار انزوا شده بود را وادار کنند تا به معاهده صلح و برگزارى رفراندمى که نتيجه آن از پيش معلوم بود تن در دهد

همان‌طور که ذکر شد اين کشور تاثير گذارترين کشور عرب و مسلمان بر قسمت جنوب اين قاره است. سودان کشورى است که داراى بيشترين نرخ باسوادى در ميان کشورهاى جنوب آفريقا است (61 در از جمعيت بالاى 15 سال سودان، شامل 72 درصد مردان و 50 درصد زنان). وقتى که نميرى با کودتاى ‍ژنرال سوار الذهب سقوط کرد و اين ‍‍ژنرال حکومت را در روندى دموکراتيک به غير نظاميان تحويل داد بارقه هايى از اميد براى آينده اين کشور پيدا شد. ولى کودتاى ژنرال عمر البشيرو عطش قدرت او باعث شد که حتى هم پيمان و رهبر معنوى خود يعنى حسن الترابى را برنتابد. سودان به دلیل جهت گیری های دولت عمر البشیر و اقدامات غیر دموکراتیک و عدم بردباری سیاسی دچار مشکلات جدی شد. عمر البشیر به بازداشت و زندانی کردن رهبران احزاب سه گانه اين کشور که در واقع رهبری طایفه ای و قومی سودان را بر عهده داشتند اقدام کرد. این عدم بردباری سیاسی و استفاده مکرر از قدرت سخت و نظامی موجب شد که تحریم های چندجانبه بین المللی در مورد سودان اجرا شود. سیاست های افراطی عمر البشیر این کشور را به سمت انزوا سوق داد و حتی در یک حکم بی سابقه تاریخی دادگاه لاهه حکم جلب عمرالبشیر رئیس جمهور سودان را صادر کرد. تداوم جنگ داخلی و فشارهای بین الملل موجب شد که بشیر به امضای قرارداد صلح 2005 تن در دهد که نتیجه آن همین رفراندوم کنونی است

فقر و عدم توسعه يافتگى يکى دیگر از دلايل وضعيتى است که اکنون سودان گرفتار آن است. در سفری که به سودان داشتم شاهد فقر در این منطقه بودم. دولت سودان، نه دولت نمیری نه المهدی و نه عمر البشیر به جنوب توجهی نمی کردند که البته بخشى از اين عدم توجه ناشى از جنگ های داخلی بود. با اين وجود به نظر من يکى از بهانه هاى اصلى براى اينکه جنوبى‌ها به جدايى راى دهند عدم برخوردارى اين قسمت از توسعه و فقر وسيع مردم اين منطقه است. این منطقه دارای کمترین امکانات در مقایسه با شمال است و به همين دلیل ساکنان بخش جنوبی نوعی تبعیض و آپارتاید را نسبت به خود احساس می کردند و کشورهایی که مدافع جدایی جنوب از شمال بودند از این موضوع به نحو احسن سوء استفاده کردند
نکته ديگر تاثير شرايط بين المللى بر اوضاع داخلى سودان است. به نظر من يکى از دلايلى که باعث شد سودان به معاهده و رفراندم تحميلى تن در دهد، تحريم ها، فشار و انزواى بين المللى بود. مقایسه وضعيت سودان در بحران جنوب و مراکش در مساله صحراى باخترى مى تواند اندکى در روشن شدن اين موضوع کمک کند. مراکش سال‌هاست که در مقابل اراده جهان براى برگزارى رفراندم در صحراى باخترى با اتکاء به وضعيت با ثبات داخلى و حمايت متحدان خارجى خود مقاومت کرده و از برگزارى رفراندم به لطايف الحيل ممانعت مى کند. اين در حالى است که اتحاديه آفريقا صحرا را به رسميت شناخته و به همين دلیل مراکش از اين اتحاديه خارج شده است. ولى انزوای بین المللی و فشارها و تحریم های بین المللی موجب شد که عمر البشیر تن به رفراندومی بدهد که نتیجه آن دو تکه شدن این کشور بزرگ اسلامی بود
تصور نکنیم که عمر البشیر و دیگر رهبران سودان از این امر خشنودند، یقینا این‌طور نیست؛ ولی بشیر به دلیل وضعیت شکننده داخلی و فشارها و تحریم های بین المللی نتوانست مقاومت کند و شاهد تجزیه کشور خود و تبدیل آن به دو کشور خواهد شد. کشوری منزوی در شمال که درگیر تحریم های بین المللی است و دیگری کشوری در جنوب که از منابع طبيعى و حمایت کشور های غربی برخوردار است
بر اساس برخی پیش بینی ها سودان پس از تجزیه جنوب، آبستن حوادث دیگری است. با تجزیه جنوب، شرایط در دارفور برای حکومت مرکزی سختتر و شکننده تر خواهد شد و امکان جدایی سه استان دارفور (شمالی، مرکزی و جنوبی) با قریب به 5 میلیون جمعیت بیشتر خواهد شد. به ويژه اینکه حوادث چند سال گذشته و سیاست‌های غلط دولت مرکزی و استقرار نیروهای حافظ صلح در این منطقه جو روانی لازم برای تجزیه طلبی این قسمت را نیز تقویت کرده است. کوتاه سخن اینکه سیاست بالکانیزه کردن سودان با تجزیه جنوب در جریان این رفراندم کلید خورده است

By Javid Ghorban-Oghli as published in Iran Diplomacy

Friday 7 January 2011

ويژگي آدم ها

آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند

آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند
آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند
آدم هاي كوچك بي دردند

آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم هاي كوچك عظمت خود را در تحقير و تهمت زدن به ديگران مي بينند

آدم هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند

آدم هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند
آدم هاي متوسط پرسش هايي مي پرسند كه پاسخ دارد
آدم هاي كوچك مي پندارند كه پاسخ همه پرسش ها را مي دانند

آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مساله هستند
آدم هاي متوسط به دنبال حل مساله هستند
آدم هاي كوچك مساله ندارند

آدم هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن بر مي گزينند
آدم هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
آدم هاي كوچك با سخن گفتن بسيار فرصت سكوت را از خود مي گيرند

Thursday 6 January 2011

امنیت ملی از نگاه شاه

امنیت ملی از نگاه شاه؛ خدمت بود یا خیانت؟
علیرضا نامور حقیقی
مدرس تاریخ در دانشگاه تورنتو
دولت عراق با اقدام شجاعانه قطع روابط سیاسی خود با انگلستان و ایران، به دنیای عرب ثابت کرد که این دولت در راه مصالح عالیه جامعه عربی از هیچ اقدامی فرو گذار نمی کند و با این تصمیم نشان داد که در راه مبارزه با استعمارگران به سخن تنها اکتفا نکرد و بلکه عملا و به طور مثبت گامهایی شجاعانه بر می دارد. تجاوز اخیر دولت انگلستان استعمارگر و شاه خائن به سه جزیره ابو موسی، طمب [تنب] بزرگ و طمب [تنب] کوچک به دنیا ثابت کرد که چگونه دولت های استعمارگر، دولت اسرائیل دیگری در منطقه خاورمیانه بوجود آورده و موشه دایان ها و گلدامایر ها را در لباس شاه می پرورانند
اگر منبع این اعلامیه را نخوانید شاید حدس بزنید که این سخنگوی دولت امارات متحده عربی است که چنین اظهاراتی را درمورد جزایر سه گانه مطرح ساخته است و دولت ایران را به علت آن به اسرائیل دوم متهم کرده است
ولی از عجایب روزگار این است که این اعلامیه در آن زمان توسط جریان روحانیت انقلابی طرفدار آیت الله خمینی در عراق صادر شده است. البته کمونیست ها، حزب توده، چریک های فدایی و سازمان مجاهدین خلق و دیگر عناصر اپوزیسیون نیز چنین موضعی داشتند و معتقد بودند این اقدامی است که شاه خائن به دستور اربابان امپریالیستی خود انجام داده است
شاید کسانی که این اعلامیه را صادر کردند باورشان نشود که زمانی چنین موضعی علیه منافع امنیتی و استراتژیک ایران اتخاذ کرده اند. نتیجه منطقی این مواضع این بود که گویی شاه نباید این جزایر را باز پس می گرفت و باید آنها را در اختیار امارات متحده قرار می داد.این قضیه جنبه های جدیدی را در تاریخ سیاسی ایران به ما نشان می دهد؛ اینکه در نگاه و برخورد با رژیم شاه، مخالفان هیچ درکی از مفهوم منافع ملی و مسایل امنیتی و استراتژیک ایران صرفنظر از نوع رژیم حاکم بر آن نداشتند و همه چیز را در پارادایم ضدیت با رژیم می دیدند
آنها مخالفتشان با نظام حاکم آن چنان قطبی بود که برای بسیج نیرو علیه نظام چاره ای جز محکوم کردن تمام و کمال اقدامات آن نداشتند. این نقطه ضعف بزرگی است که تا امروز که ایران درگیر بحران هسته ای، امنیتی و تحریم اقتصادی است گریبان اپوزیسیون را رها نکرده و آنها واقع بینی سیاسی و منافع استراتژیک و قدرت ملی ایران را فدای بسیج سیاسی و راهبرد تغییر نظام می کنند
برخی از اقدامات شاه که در زمان خودش از سوی مخالفان خیانت تلقی می شد، امروزه گذر زمان آنها را به عنوان اقداماتی نشان می دهد که منافع امنیتی ایران را در درازمدت تامین می کرد. باز پس گیری جزایر سه گانه که بعد از خاتمه اشغال نیروهای انگلیسی انجام گرفت، موقعیت استراتژیک ایران را در تنگه هرمز ارتقا بخشید. امری که نیروی دریایی ایران از آن به خوبی بهره می برد، هر چند شاه معتقد بود که باز پس گیری جزایر ارزش تبلیغاتی داشته است و لکه ننگی از دامان ایران برداشته شده است
به جز این موارد نمونه های متعدد دیگری نیز می توان برشمرد که نشان دهنده درک غیر استراتژیک و فاقد عنصر منافع ملی مواضع اپوزیسیون (اعم از چپ، لیبرال و مذهبی) بوده است
در همه این موارد شاه در جهت ارتقا قدرت ایران عمل می کرده یا با توجه به آرایش نیروهای منطقه ای و تهدیدهایی که از جانب عراق و دیگر کشورها متوجه ایران بوده عمل می کرده است
وی به خوبی یاد گرفته بود که هر تغییر اساسی در روابط با قدرت ها از طریق قدرتمند شدن ایران امکان پذیر است و قدرت های بزرگ فقط به قدرت احترام می گذارند به عبارت دیگر هر رژیم دیگری نیز بود ممکن بود همین تصمیمات را اتخاذ کند
شاید بهترین اثبات این مدعا تداوم این سیاستها در جمهوری اسلامی بعد از مارک های خائنانه ای است که در سالهای قبل و بعد انقلاب به این سیاستها زده شده است. برخی از سیاست های استراتژیک شاه در دهه پنجاه به این قرار است
الف، باز پس گیری جزایر سه گانه
ب، کنترل خلیج فارس و حضور مقتدرانه در دریای خلیج فارس
ج، خرید سلاح های مدرن و پیشرفته
د، همکاری و اعطا کمک مالی و لجیستیکی به بارزانی و کردهای عراق برای تضعیف نظام عراق
ه، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر با عراق و توافقات مرزی جدید با این کشور
و، افتتاح و پیشبرد برنامه هسته ای ایران و سرمایه گذاری در صنایع هسته ای غرب
ز، افزایش تولید نفت و گاز و افزایش قیمت بین المللی آن
به جز مورد نخست که شرح آن رفت، در مورد کنترل خلیج فارس به وسیله نیروی دریایی ایران، مخالفان از آن به عنوان ژاندارمی خلیج فارس یاد می کردند و شاه را به عنوان مجری چشم و گوش بسته طرح های آمریکایی تلقی می کردند
این، اتهامی بود که مدام تکرار می شد، در حالی که اسناد جدید منتشره از سوی شورای ملی امنیت آمریکا نشان می دهد که این طرح برخلاف آنچه که در آن زمان مطرح شد، طرحی بوده که از سوی شاه به آمریکا پیشنهاد شده و وی با زیرکی از خلا قدرت در خلیج فارس که با خارج شدن نیروهای بریتانیایی و درگیری آمریکا در جنگ ویتنام ایجاد شده بود، توانست این ایده را به آمریکا بفروشد
و این موضوعی است که خیلی ها که معتقد به قدرت منطقه ای ایران هستند در جهت احیا آن تلاش می کنند. بندهای ج، د، ه یک استراتژی سه گانه بود که بر درک درست و شامه تیز از خیزش و بر آمدن قدرتی در عراق خبر می داد که جز با تجاوز به همسایگانش نمی توانست خود را در جهان عرب به سروری برساند
شاه براین باور بود که بریتانیا در رقابت و منازعه میان ایران و کشورهای عرب خلیج فارس منافعش را در سوی اعراب جستجو می کند. پرداخت وام کلان به صدام و عدم همکاری با آمریکا و اسرائیل در کمک به ملا مصطفی بارزانی رهبر کردها نشانه ای از این بد گمانی بود
علاوه بر این روابط نزدیک حزب بعث عراق با شوروی و خرید تسلیحاتی از روس ها تعادل قوا را به نفع عراق تغییر می داد. تشدید درگیری های مرزی که بعد از باز پس گیری جزایر سه گانه میان دو کشور رخ داد و عراق که مدعی بود مسئولیت باز پس گیری و احیا حقوق اعراب برعهده حزب بعث گذاشته شده و روابط نزدیکی که با اپوزیسون مذهبی – روحانی چپ و گروههای چریکی مخالف رژیم شاه داشت، در سودای باز پس گیری جزایر و احیا خوزستان به عنوان «عربستان» بود
شاه با خرید سلاحهای پیشرفته و حمایت از مصطفی بارزانی و کردهای مسلح، عراق را پای میز مذاکره نشاند و قرار داد ۱۹۷۵ الجزایر را که عمدتا به نفع ایران بود به امضا رسانید. در این حوزه نیز مخالفان که درک درستی از سوداهای عراق و خطری که برای امنیت و حاکمیت ارضی ایران داشت، نداشتند، شاه را متهم به اتلاف بیت المال و انبار کردن سلاحهای «پوسیده» غرب کردند
پیشرفت و تجهیز فوق العاده نیروی هوایی ایران حتی آمریکا و لابی اسرائیل را در سالهای آخر حکومت شاه به هراس انداخت و آنها در راه فروش هواپیماهای اطلاعاتی اواکس به ایران کارشکنی کردند و در نهایت نیز ایران موفق به انتقال آنها نشد. این بی خبری از خطر هیولای صدام که از بطری رها شده بود به قدری بود که بعد از انقلاب هم تداوم داشت و موقعی که عراق به ایران حمله کرد کشور در تب دعوای جناح های سیاسی داخلی می سوخت و نه نظام و نه روشنفکران و نه مخالفان هشداری از این بابت به جامعه ندادند
همان سلاح ها به ویژه نیروی هوایی ایران هم مانع بزرگی برای پیروزی برق آسای صدام بود. نکته تاریخی اینجاست که اگر شاه به جای صلح با عراق وارد جنگ با این کشور می شد که با تدوام سیاست های صدام امری اجتناب ناپذیر بود، شاید دیگر با انقلاب اسلامی مواجه نمی شد
راه اندازی صنعت هسته ای و تولید شش میلیون بشکه نفت نیز اقداماتی خائنانه شمرده می شدند. از نظر مخالفان، انرژی هسته ای صرفا باج دهی به کمپانی های غربی بود آن هم برای صنعتی که به زعم آنها ایران به علت داشتن نفت احتیاجی بدان نداشت
اکنون با غبار روبی سیاست ها معلوم می شود که سیاست شاه در این زمینه احیا قدرت ایران بوده است و او درک کرده بود که در فضای جنگ سرد زمان کمی در اختیار دارد که از نظر هسته ای قدرت ایران را ارتقا بخشد و البته اگر فضا اجازه دهد به بمب اتمی هم دست یابد
برخلاف تبلیغاتی که اکنون از تریبون های رسمی ایران مطرح می شود که «به شاه اجازه داده بودند که این اقدامات را انجام دهد و اکنون نمی گذارند» آمریکایی هایی از همان اول نسبت به سرعت عمل شاه و تخصیص بودجه های کلان در مورد سیاست هسته ای ایران بدگمان بودند و بر اساس گزارش های شورای امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد، «خطر حرکت ایران» به سمت ساخت بمب وجود داشت و جیمی کارتر نیز، آن طور که در نامه محرمانه ای که گری سیمور در کتاب مرکز مطالعات استراتژیک لندن آورده، به دولت های اصلی اروپایی نامه محرمانه داده بود و از آنها خواسته بود در غنی سازی اورانیوم با شاه همکاری نکنند
آنچه که آن روز خیانت و واریز کردن بیت المال به کمپانی های غربی شمرده می شد، امروز از زاویه قدرت برای نظام جایگزین شده سلطنت آن قدر اهمیت دارد که حاضر است سنگین ترین صورتحساب عمر خود را برای آن پرداخت کند
چرا جامعه چنین دیدگاهی پیدا می کند؟ امیر اسدالله علم در کتاب خاطرات خود این پدیده را چنین توصیف می کند که مردم دولت را از خودشان نمی دانند و برخورد دولت با مردم طوری است که دستگاه هیات حاکمه قشون غالب است و مردم، مردم یک کشور مغلوب
روحانیت انقلابی در آن زمان با این استدلال که «مفسد نمی تواند مصلح باشد» هر اقدام شاه را در این حوزه ها در جهت خیانت می دید و چپ ها نیز با استدلال دولت وابسته به امپریالیسم، هر اقدام شاه را گامی در جهت مطامع و مصالح امپریالیسم ارزیابی می کردند
کسی نمی توانست تفکیکی میان سیاست های داخلی و خارجی داشته باشد و فکر نکند که اگر رژیم حاکم امتیازی بگیرد و یا از دست بدهد، همچون سرزمینهایی که جدا می شود، اثرش برای همیشه با ایران خواهد بود و در اینجا نباید برای یارگیری سیاسی منافع استراتژیک ایران را قربانی کرد
آنچه که از این بازبینی تاریخ می توان آموخت این است که باید انقلابی های گذشته نگاهی انتقادی در این زمینه به دیدگاه های خود داشته باشند و فعالان و تحلیلگران امروز نیز نگاه نسبی تر و عمیق تری در تحلیل اقدامات قدرت های بزرگ در مورد ایران داشته باشند و در مورد سیاست های آنها برای تضعیف توان ملی ایران و قدرت های استراتژیک این کشور هورا نکشند
سرنوشت این برخوردها به عشق های سودایی می ماند که مختصات خودش را درست ارزیابی نمی کند و در نهایت به حسرت، اندوه مستمر، تنفر و تحقیر ختم می شود

Taken from BBC Persian at:
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/08/100803_shah_anniv30_haghighi_fp.shtml

Sunday 2 January 2011

اندر احوالات مهاجرت

شیخی را از احوالات مهاجرت پرسیدند، بگفت همچون شب اول قبر ماند و هرکسی را بسته به سنگینی نامه ی اعمالش حکمی دگر است. لیک اهل سلوک فرموده اند که هفت مرحله دارد و مرتبت هر کدام را ندانی مگر از آن مرحله به سلامت بیرون آیی و اگر مرد راه نباشی به خوان هفتم نرسی

اول) نیت: آن لحظه است که مهاجر به ستوه می آید و عزم هجرت می کند. از این نقطه فرد از خاک خود کنده شده است و ولوله ی عزیمت در جانش افتاده و به جرگه ی مهاجرین پیوسته است. از مناسک این مرحله سعی بین صفا و مروه و دویدن به دنبال وکیل و انتظار در صف طویل درب سفارت و دار الترجمه و آزمون آیلتس و تافل و نوافل و ال و بل است و این خود اول قدم است

دوم) استجابت: زمانی است که صبر مسافر به بار می نشیند و مهر ویزای بلاد خارجه بر پاسپورت وی کوبانده می شود. مهاجر در این مرحله خود را پیروز ترین مردمان جهان می داند و هموطنانش را به چشم کور کچل هایی می بیند که در باتلاق بی فرهنگی و ترافیک و فقر فرو می روند و به خود افتخار می کند که به زیرکی و رندی از این جهنم جهیده است

سوم) عزیمت: مرحله ی گذاشتن تمام وابستگی ها از خانه و زندگی و متعلقین و متعلقات و دوستان و اقوام است. برخی این مرحله را به مرگ تعبیر کنند. با هجوم خاطرات و دلبستگی ها اندک اندک ترس و تردید در مهاجر فزونی می گیرد. سرانجام وی زندگی اش را در چمدانی جمع می کند و پس از گذشتن از زیر آیینه و قرآن به سمت دیاری ناشناخته رهسپار می شود. فرودگاه بین المللی آخرین بخش این خوان است

چهارم) شعف: مهاجر چون در بلاد کفر فرود می آید خود را در بهشتی می یابد سبز و تمیز و منظم، مردمانش خندان و جوی های شراب روان و لعبتکان نیمه عریان و مو طلایی شادان از کنار وی می گذرند. برخی از مردان را در این مرحله شعف دو برابر نسوان است و غالباٌ هنوز عرق راه از چهره بر نگرفته بر در عرق فروشی و نایت کلاب و بار و دیسکو و استریپ کلاب صف می بندند تا سیر و سلوک عرفانی خویش آغاز نمایند

پنجم) بحران هویت: مهاجر تلاش می کند هویت گذشته اش را فراموش کرده و در جامعه ی جدید ذوب شود. وی ناگهان از کلثوم جوراب آبادی سنگ سری اصل تبدیل به نيكول ماریا سانتا کروز می شود. اگر از جماعت نسوان باشد در این مرحله بطور حتم موهای خود را بلوند می کند و با پوست سیاه سوخته و ابرو پاچه بزی و کله ی طلایی زهره ی هر بیننده ای را می برد. در این مرتبه از سلوک دامن های کوتاه و بیرون انداختن ران های چاق و سلولیتی و پوشیدن لباس های آلاپلنگی و استفاده مکرر از کلمات اوه مای گاد و اوه مای فرند و اكس كيوز مي از اوجب واجبات می باشد

ششم) غربت: در این مرحله مهاجر اندک اندک متوجه می شود که در دیار جدید غربیه است و به احتمال قوی غریبه هم باقی خواهد ماند و خودش هم چیزی شبیه همان مردم کور وکچلی است که از آنها فرار کرده است و هیچ سنخیتی با این مردم خونسرد و مامانی و قد بلند ندارد. جلوی آینه می ایستد و ناگهان می بیند که یک شرقی کوتوله و احساساتی و قانون گریز و سیاه سوخته است و با موهای طلایی اش اصلا هم به نیکول کیدمن شبیه نشده است. در اینجا مهاجر ناگهان دچار نوستالژی شدید برای کشک بادمجان و دلمه و دیزی با نان سنگک می شود و به یاد بوی ترمه ی خانوم بزرگ و مزه انار دون کرده و صدای کت شلواری می افتد و دیدگانش از اشک تر می شود

چون بدینجا رسید شیخ سکوت کرد و دهان از گفتار ببست و از جا برخاست تا روانه شود
مریدان پرسیدند هفتمین مرتبت چیست؟ نگاه عاقل اندر سفیهی کرد و گفت: هفتم عاقبت است و آنرا هر کس خودش می نویسد

شاد باشید و مهاجرت هایتان پرماجرا