Monday 19 December 2011

تکرار یک تراژدی

MORE than 200 asylum seekers are feared to have died after their boat sank off Java, victims of increasingly brazen syndicates that are funnelling people through Jakarta airport before packing them onto unsafe boats bound for Australia.
Click HERE to read more at WA Today

ICH's Point of View:
More than 1000 people had died in their illegal dangerous boat trip to Australia and our politicians are seems do nothing about it. With no doubt Australia's hard skill migrant acceptance (and other classes) and softened asylum seeker's acceptance policies could be blamed for this and similar tragedies.
Read the article "WHY ASYLUM SEEKING?" here
Morteza Tabatabaee
Iran Cultural House WA
www.persianculture.org.au

Friday 9 December 2011

جنگ علیه ایران آغاز شده است

روزنامه گاردین چاپ لندن، در شماره روز پنجشنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۱ خود نوشته که عملیات نظامی غرب علیه ایران شروع شده است هر چند شاید علنا اعلان نشده باشد
شیموس میلن، نویسنده این مقاله با عنوان "جنگ علیه ایران آغاز شده است" می نویسد: تعداد شواهدی که نشان می‌دهد جنگ مخفی آمریکا و اسرائیل علیه ایران، با حمایت بریتانیا و فرانسه، از هم اکنون آغاز شده، روز به روز افزایش می‌یابد. حمایت مخفیانه از گروه‌های مخالف کم کم به تلاش برای کشتن دانشمندان ایرانی، استفاده از جنگ افزار سایبری، حمله به تاسیسات موشکی، و کشتن یکی از فرماندهان ایرانی از جمله این شواهد است

Wednesday 30 November 2011

عذر موجه

EXCUSES

Some people have thousands of reasons why they cannot do what they want to do,

when all they really need is only one reason why they can.



Thursday 10 November 2011

مازوخیسم سعدی

سعید طباطبایی


در غزل سعدی، که عاشقانه‌ترین غزل شعر فارسی نیز هست، عشق بیشترین تبلور را دارد و معشوق. نه شیدایی مولانا حاکم است بر این غزل و نه سنجیدگی عطار و نه حضور دمادم شاعر. سعدی هست، سنجیدگی و شیدایی هست، اما در سایه معشوق. مرزهای مشترک عرفان و مازوخیسم که جستیمشان به شاعر اجازه داده که دست از سانسور درون بردارد و حرف دل را بیرون بریزد و لاجرم آنچه از دل برخیزد بر دل نشیند. سعدی مازوخیستی نمادین است و از حرف تند معشوق استقبال می‌کند. شاهد بیت مشهور زیر است


بدم گفتی و خرسندم عفاک‌الله نکو گفتی
سگم خواندی و خشنودم جزاک‏الله کرم کردی


البته انگاره‌های مازوخیستی شعر سعدی به همین گونه عبارات ختم نمی‌شود
براي مطالعه مطلب كامل در سايت والس ادبي روي لينك زير كليك كنيد


By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi

Wednesday 2 November 2011

نتانياهو در تدارك حمله به ايران

نتانیاهو می‌خواهد تا قبل از زمستان به ایران حمله کند

در این گزارش تحلیلی که عنوان "فشار هسته‌ای" را بر خود دارد، بارنیع نوشته است که این روزها بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و ایهود بارک وزیر دفاعش پچ‌پچه‌های بسیاری با یکدیگر می‌کنند که به تاسیسات هسته‌ای ایران تا قبل از زمستان حمله کنند. دیپلماسی ایرانی: ناحوم بارنیع، تحلیلگر مشهور سیاسی در رژیم صهیونیستی که جایگاه بسیار بالایی نزد تصمیم‌گیران دولت صهیونیستی دارد و روابط بسیار نزدیکی با مقام‌های ارشد اسرائیلی و امریکایی دارد و تحلیل‌ها و گزارش‌های او عموما مورد اعتنای محافل مختلف سیاسی و بین‌المللی است، گزارشی را روز جمعه 28 اکتبر برای روزنامه اسرائیلی یدیعوت احرونوت نوشت که در صفحه نخست این روزنامه منتشر شد و همچنان بازتاب گسترده‌ای در محافل سیاسی و رسانه‌ای این رژیم دارد

به گزارش روزنامه القدس العربی، چاپ لندن، در این گزارش تحلیلی که عنوان "فشار هسته‌ای" را بر خود دارد، بارنیع نوشته است که این روزها بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و ایهود بارک وزیر دفاعش پچ‌پچه‌های بسیاری با یکدیگر می‌کنند که به تاسیسات هسته‌ای ایران تا قبل از زمستان حمله کنند. وی در این باره می‌نویسد: البته فقط این دو نفر هستند که با طرح حمله موافقند و بسیاری مخالف این ایده هستند اما نکته در این است که این دو نفر به طور کم‌نظیری به طور منسجم همکاری می‌کنند تا این هدف را به نتیجه برسانند. این برای نخستین بار است که یک وزیر مهم کابینه و نخست‌وزیر در اسرائیل تا این اندازه به یکدیگر نزدیک می‌شوند. سابقا هر کدام از وزرای حساس کابینه چالش‌های سنگینی را با نخست وزیر داشتند. مثل اسحاق شمیر زمانی که نخست‌وزیر بود با اسحاق رابین زمانی که مسئولیت وزارت امنیت را بر عهده داشت که نفرت آنها از یکدیگر زبان‌زد عام و خاص شده بود
بارنیع در این گزارش می‌نویسد: حالا نتانیاهو و باراک آن چنان به یکدیگر نزدیک شده‌اند که ترس دیگر اعضای کابینه را از انجام یک حرکت مهورانه برانگیخته‌اند. آنها طرحی را مد نظر دارند که بر اساس آن با الگو برداری از طرح حمله به تاسیسات هسته‌ای دهوک عراق در سال 1981 و در دوران نخست‌وزیری مناخیم بگین و تاسیسات هسته‌ای سوریه در دوران نخست‌وزیری ایهود اولمرت، در سکوت خبری مطلق به تاسیسات هسته‌ای ایران حمله کنند. آنها حتی تماس‌های فشرده‌ای را با ایالات متحده امریکا برقرار کرده‌اند و بدون ذکر زمان به اطلاع امریکایی‌ها رسانده‌اند که چنین طرحی را در ذهن دارند
وی درباره مخالفان این طرح می‌نویسد: این طرح مخالفان بسیار سرسختی دارد. ژنرال بینی گانتس، رئیس ستاد ارتش، تامیر باردو، رئیس موساد و یورام کوهین، رئیس سازمان امنیت عام (شاباک) با این طرح به شدت مخالفند و آن را به مثابه خودکشی دسته جمعی قلمداد می‌کنند. مساله‌ای که نگرانی‌ها را نسبت به بیش از پیش مخفی نگه داشتن این موضوع میان باراک و نتانیاهو موجب شده است
به نوشته بارنیع دو دیدگاه متفاوت در میان مخالفان وجود دارد که هر کدام بر اساس آن دیدگاه بر مواضع خود پافشاری می‌کنند. نتانیاهو و ایهود باراک، نزدیک به سه سال است که در راس امور هستند و اکنون به پایان دوران فعالیت‌شان در پست‌هایشان نزدیک می‌شوند. یعمی این که انتخابات پیش رو را در نظر دارند و می‌خواهند در آن برگ برنده در اختیار داشته باشند. در حالی که تمامی کسانی که در جبهه مخالفان آنها هستند به تازگی به این سمت‌ها منصوب شده‌اند و نمی‌خواهند که اولا جایگاهشان در پی این حادثه به خطر بیفتد و ثانیا چنین حرکتی را در حالی که منطقه آبستن تحولات مختلف است و انقلاب‌های عربی به سمت جریان‌های ضد اسرائیلی شدن در حرکت هستند و از آن سو امریکا با هر گونه حمله نظامی به شدت مخالفت می‌کند به مثابه یک خودکشی سیاسی قلمداد می‌کنند
وی برای این که برای تحلیل خود دلیل بیاورد به پرونده تبادل اسرا با فلسطینیان حماس برای آزادی گلعاد شالیط اشاره می‌کند و می‌نویسد: فرماندهان دستگاه‌های امنیتی کشور اعم از ستاد ارتش، موساد و شاباک همگی با این تبادل مخالف بودند در حالی که فقط ایهود باراک و بنیامین نتانیاهو با آن موافقت کرده بودند و نتانیاهو خود شخصا این پرونده را پیگیری کرد و به نتیجه رساند
بارنیع سپس این گونه تحلیل می‌کند که نتانیاهو نمی‌تواند بدون پشتوانه مردمی دست به چنین کاری بزند چرا که اگر حتی برای یک درصد احتمال شکست این طرح برود، او باید در برابر دادگاه عالی حاضر شود و مدارک و ادله‌های محکمه‌پسند ارائه دهد و این مساله باعث شده است تا بیش از پیش تحت فشار قرار بگیرد. در صورت شکست چنین طرحی نه تنها دولت نتانیاهو از اعتبار و اعتماد خواهد افتاد بلکه اسرائیل به طور کلی اعتبار خود را از دست خواهد داد و این مساله می‌تواند در آخر ضمن از دست رفتن متحدان اسرائیل هزینه‌های سنگینی را نیز متحمل آن کند
وی همچنین می‌نویسد: ایهود باراک، همواره به وزرای امنیتی تاکید کرده است که به اعتقاد او تنها راه حل پایان دادن به برنامه‌های هسته‌ای ایران استفاده از گزینه نظامی است. تنها با این کار است می‌توان آن‌چه او خطر ایرانی نام می‌نهد را خنثی کرد. او دلیل می‌آورد که با تاسیسات هسته‌ای عراق همین رویه پیگیری شد و نتیجه داد و بر سر تاسیسات هسته‌ای سوریه نیز با همین سیاست اسرائیل به نتیجه مطلوب رسید. وضعیت ایران نیز باید به همین ترتیب پایان بگیرد. این حرکت با وجود این که خطرات بسیاری دارد ولی هیچ مانعی وجود ندارد که ما را از رسیدن به نتایج آن باز دارد. درباره احمد‌ی‌نژاد نیز نتانیاهو شخصا نسبت به او موضع دارد و از او به بدی می‌کند و می‌گوید که اگر در برابر او نایستیم یک فاجعه بزرگ رقم خواهد ‌خورد. نتانیاهو دائما خود را چرچیل اسرائیل توصیف می‌کند و سیاست‌هایش را نیز با سیاست‌های او مقایسه می‌کند و پرونده تبادل اسیری که اخیرا صورت گرفته نیز به غرور او افزوده است اگر چه هنوز غرورش را ارضا نکرده است. اکنون او بیش از پیش احساس نیاز به یک محبوبیت بزرگ می‌کند و از این رو می‌بیند رویارویی مستقیم با تهران می‌تواند او را در حد یک چرچیل محبوب کند
بارنیع در پایان می‌نویسد: نتانیاهو احساس می‌کند که بیش از پیش تحت فشار است، چرا که زمان می‌گذرد و زمستان نزدیک است و با نزدیک شدن زمستان انجام عملیات نظامی هوایی علیه ایران بسیار سخت می‌شود. اگر کار تا زمستان کش بیابد بدین معنا است که وی باید برای رسیدن به هدفش تا بهار یا تابستان صبر کند و این مساله می‌تواند فرصت‌ها را از او بگیرد
در همین رابطه، الون بن دیوید، تحلیلگر مسائل نظامی در گفت‌وگو با شبکه 10 اسرائیل که آخر هفته گذشته انجام شد، گفت: نتانیاهو و ایهود باراک طرحی را برای حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران برنامه‌ریزی می‌کنند
وی در توضیح این ادعای خود گفت: لازم است که مقام‌های عالی‌رتبه امنیتی به این جمود سیاسی پایان دهند و فشار سیاسی بین‌المللی علیه اسرائیل را که روز به روز تشدید می‌شود، احساس کنند. نتانیاهو به سمت انجام یک حرکت متهورانه متمایل شده است و ایهود باراک نیز می‌خواهد یک سیاست خطرناک را علیه ایران پیش بگیرد
وی درباره زمان حمله نظامی که گفته می‌شود احتمالا قبل از زمستان خواهد بود، می‌گوید: دلیل آن این است که در زمستان ایران آخرین تن از اورانیوم تحت اختیار خود را غنی می‌کند و پس از آن تمامی تاسیسات تولید و غنی‌سازی اورانیوم خود را به کوه‌های نزدیک قم منتقل خواهد کرد
هفتم آبانماه هزار وسيصد و نود
As published in IRDiplomacy

ستاره هاي ادبيات دهه هشتاد

سعید طباطبایی

وقتی از ستاره‌ها حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم
یا آب‌هایی که به آسیاب ناواقعیت‌ها ریخته می‌شود
یادداشتی به بهانه انتشار ویژه‌نامه ادبیات داستانی دهه هشتاد در روزنامه همشهری
آب را گل نکنیم

گاهی این مصرع کوتاه "آب را گل نکنیم" با تمام تکرار شدنش در طی این سال‌ها –بی‌جا و با جا- بدجوری بر موضوع مورد بحث می‌نشیند. بر موضوع مورد بحث این یادداشت بسیار کوتاه؛ یعنی انتشار آن 4 صفحه‌ای که روزنامه ادبیات‌گریز همشهری به همت کامران محمدی به تحلیل و بررسی ادبیات داستانی دهه 80 اختصاص داده بود که بسیار می‌نشیند، آنقدر که میل داشتم اسم اصلی این یادداشت را "آب را گل نکنیم" بگذارم. اما کدام "آب" و کدام "گل"؟
اول باید از جای دیگری شروع کنم. از اینجا که ایده‌ها و همت‌های گاه‌وگدار کامران محمدی را می‌پسندم و یا از اینجا که هر فرصت رسانه‌ای، اندک غنیمتی است برای ادبیات رنجور این سال‌ها که کمی محبت جلب کند و کمی مخاطب... اما نه... بهتر است بروم سراغ آب نه چندان گوارای ادبیات امروز و گل چسبناک ناواقعیت‌ها
دوستانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که چقدر برایم استفاده از کلمه دروغ و یا جانشینی چون "ناواقعیت" سخت است. آنقدرها به واقعیت متعین اعتقادی ندارم. آنقدرها توان قضاوت در خود نمی‌بینم که از دوگانگی واقعیت و دروغ، راستی و فریب حرف بزنم. من هم مانند سایر دوستان هم‌نسل و هم‌دوره، در دل زمانه گیر کرده‌ام و نظرم از دل زمانه وقوع حوادث است و با درصدی از خطا روبه‌رو است. اما فکر می‌کنم همین ناظر ایستاده در میان دریاچه، آنقدر بتواند به حد واقعیت نزدیک شود که بفهمد اگر قرار باشد ده چهره نویسنده از یک بازه فرضی ده‌ساله به نام دهه هشتاد انتخاب شود، از آن ده نفر شاید و با اغراق دو سهم یا سه سهم در نهایت به دوستان نویسنده نزدیک به دولت و حکومت بیشتر نرسد. دوست عزیزم، کامران محمدی، سعی کرده پس از دیرزمانی چهار صفحه یک روزنامه کثیرالانتشار را به ادبیات اختصاص دهد و فراموش کرده که آن واقعیت نامتعین کمی مهم‌تر از 4 صفحه روزنامه همشهری به هر قیمتی است
ادبیات دهه هشتاد، بی‌شک نقص‌ها دارد اما حداقل یک حسن تام و تمام دارد و آن افزایش حضور چهره‌های مستقل و غیرسیاسی در وادی ادبیات است. افول چهره‌های ادبی موسوم به دولتی (که محمدی از آنها با عنوان کم و بیش مذهبی و متعلق به جریان دفاع مقدس یاد می‌کند)، یک الگوی واضح ادبیات ما در بیست سال گذشته بوده است و همچنین جداشدن بسیاری از نویسندگان از جرگه نویسندگان نزدیک به حاکمیت سیاسی و مستقل شدن. محمدی ده نویسنده را به عنوان ستاره‌های دهه نام می‌برد. استارهای دهه 80 او: مصطفی مستور، رضا امیرخانی، احمد دهقان، مجید قیصری، داوود غفارزادگان، محمدرضا بایرامی، زویا پیرزاد، حسین سناپور و مهسا محب‌علی هستند. اما نگاهی به این لیست نامتوازن نیز کافی است تا گل شدن آب معنی بیابد. جالب است که صفحه 16 همین روزنامه، نظرسنجی دارد که مقاله کامران محمدی را بدجوری نقض می‌کند. در نظرسنجی شاهد اسم‌هایی چون: رضا قاسمی، ابوتراب خسروی، حسن شهسواری، علی خدایی و... هستیم و جالب آنکه فقط یک اسم مشترک در این دو لیست می‌توان یافت: زویا پیرزاد. البته در کنار این اسامی که از دل خود روزنامه بیرون می‌زند به نویسندگان درخشان دیگری نیز می‌شود اشاره کرد مانندٰ؛ محمدرضا کاتب که با انتشار چندین رمان، از نامزدها و برگزیدگان اصلی جوایز دهه هشتاد بوده ‌است. همچنین سئوال پیش می‌آید که در دهه رشد نویسندگی زنان، در لیست ستارگان، فقط یک پنجم سهم زنان نویسنده است؟ و جوانان پرشور ادبیات کجا این آسمان قرار می‌گیرند؟
بی‌شک انتخاب ده ستاره برای یک دهه کاری دشوار است و پر خطا، اما فضای ادبیات را به گونه‌ای دیگرگون جلوه دادن و دیوارها را دوباره برکشیدن و ستاره‌ها را حلبی کردن...؟ این جلوه‌ی دیگرگون از صفحه 9 که جلد ویژه‌نامه نیز هست آغاز شده، جایی که "دهه بهت" عنوان مصاحبه با فیروز زنوزی جلالی بر آن جا خوش کرده و به جای یادداشت سرآغاز، لید مصاحبه با این نویسنده آمده است. نویسنده‌ای که در لید مصاحبه اشاره می‌شود یکی از چهره‌های دهه است و ترجیح می‌دهد ادبیات دهه هشتاد را به دریا بریزد.... این ناحرفه‌ای‌گری* تا حدی است که وقتی ناغافل همشهری 11 مهر را به دست بگیری و به صفحه 9 برسی، تصور خواهی کرد که ویژه‌نامه ادبیات داستانی دهه زنوزی و دوستان است نه دهه هشتادی که ما می‌شناسیم... دهه هشتادی که هنوز 5 ماه و 14 روز دیگرش باقی است

شانزدهم مهرماه نود
البته این ویژه‌نامه، ضعف‌ها و ناحرفه‌ای‌گری‌ها بسیار دارد. اما بهتر دیدم فقط در خصوص همین برکشیدن دوباره دیوار و گل‌‌‌‌‌‌‌‌آلودی دریاچه کم عمق بنویسم


By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi

Tuesday 11 October 2011

بررسی میزان ابتلا به بیماریهای فکری در مهاجرین شرقی

Middle Eastern Communities and Perceptions of Mental Illness & Help Seeking
Letter from Josephine to Iran Cultural House WA including the result of the survey follows:
I would like to thank you again for your participation in the Middle Eastern Communities and Perceptions of Mental Illness and Help Seeking study.
After analysing 160 completed surveys, acculturation was found to have the most impact on attitudes toward mental illness and professional psychological help-seeking.
Generally speaking, this meant that those who were less adjusted to Australian society were more likely to experience negative attitudes toward mental illness and professional psychological help-seeking.
Gender was also found to be a notable influencing factor, with males reporting more resistance to professional intervention than females. Religious affiliation was subsequently found to influence resistance to professional intervention, but to a much smaller extent.
It was suggested that a united, informed approach between Middle Eastern and non-Middle Eastern practitioners would facilitate improved attitudes towards professional psychological help-seeking and mental illness. The importance of culturally competent practice was also highlighted as a key component in mental health service provision to Middle Eastern communities.

Kind Regards,

Josephine Gravina.
Honours Student
Charles Sturt University

Wednesday 5 October 2011

آکاردئون


نمایش آخرین ساخته جعفر پناهی که یک فیلم کوتاه شش دقیقه‌ای با نام آکاردئون است، در هیاهوی دستگیری و محاکمه وی و در پی آن صدور حکم دادگاه، گم شد. اما شاید بتوان همین فیلم کوتاه شش دقیقه‌ای را یکی از شاه‌کار‌های سینمای ایران طی سال‌های اخیر دانست
فیلمی که علی‌رغم کوتاهی، بسیار پر مطلب و پر ماجراست. در این مجال تنها به بررسی تحلیل داستانی و تقسیم زمان‌بندی فیلم می‌پردازیم
از شما می‌خواهم پس از خواندن این مطلب حتما خود فیلم را هم مشاهده نمایید. شش دقیقه وقت برای دیدن یک شاه‌کار، زمان بسیار کمی است. صحنه آغازین فیلم با نمایی مدیوم از دختر و برادرش که در حال نواختن ساز و خواندن آهنگ سلطان قلب‌ها هستند آغاز می‌شود. دختر که بعدها می‌فهمیم نامش خدیجه است علاوه بر نواختن تنبک، وظیفه پیاله‌گردانی را هم به عهده دارد
یعنی پیاله کوچکی در دست دارد و با گرفتن آن جلوی عابران از آن‌ها می‌خواهد داخل آن پول بریزند
خدیجه‌ی بازیگوش در فکر و خیال خود غوطه‌ور است که ناگاه سر از مسجدی در می‌آورد و پس از مشاهده مردان در حال نماز خواندن شوکه شده، با ترس روسری خود را از پشت گردن، روی سر کشیده و پا به فرار می‌گذارد. هنگام خروج خدیجه از مسجد، ناگهان با شوک دوم فیلم روبه‌رو می‌شویم. برادر دختر که نوازنده آکاردئون است در حال کشمکش با مردی است که می‌گوید نوازندگی در حوالی مسجد گناهی بزرگ است و وظیفه دارد که پسر و سازش را تحویل ماموران دولت بدهد
در همین حال نیز مردی میان‌سال تلاش در وساطت در این میان دارد و سعی می‌کند پسر را از دست مرد نجات دهد. نهایتن مرد رضایت می‌دهد که پسر را ول کند اما ساز آکاردئون را از او گرفته و علی‌رغم اصرار خدیجه آن را با خود می‌برد. تمام آن‌چه تا این لحظه تعریف شد در تقسیم بندی سه‌گانه ما بخش اول را تشکیل می‌دهد. بخشی که از لحاظ زمانی کوتاه‌ترین قسمت را تشکیل می‌دهد و زمان تقریبی آن یک دقیقه و سی ثانیه است
در بخش دوم فیلم، پسر نوازنده در اندیشه باز پس‌گیری ساز خود که در حقیقت تنها وسیله ارتزاق خود و خانوده‌اش می‌باشد وارد بازار می‌شود‌. برای یافتن تکه سنگی بزرگ جهت حمله به مرد مهاجم و نجات دادن ساز. پس از یافتن تکه سنگ، خدیجه که حالا متوجه هدف برادر شده به او اصرار می‌کند که دست از ادامه این کار بردارد زیرا به اعتقاد او برادر تنها وسیله و منبع ارتزاق خود، خواهر و مادر بیمارش است و با این کار خود، یک خانواده را از روزی می‌اندازد
جمله انتهایی خدیجه در این بخش بسیار مهم و تا حدود زیادی راه‌گشا برای ارایه بخشی از پیام فیلم و ورود تماشاچی به بخش سوم و انتهایی فیلم است. زمانی که آخرین تلاش خود را برای منصرف نمودن برادر از حمله و نزاع با مرد با این جمله به انجام می‌رساند. او می‌گوید: «من دیدمش داداش. وقتی داشت تو رو می‌زد من دیدمش. از ما بدبخت‌تر بود.» تماشاچی در اندیشه مفهوم این جمله و چرایی آن است که ناگهان با شنیدن صدای آشنای آکاردئون پسر وارد بخش سوم فیلم می‌شویم
بخش دوم حدود دو دقیقه طول کشیده است. در ابتدای بخش سوم فیلم خواهر و برادر وارد فضای باز بازار شده و ناگهان با تصویری عجیب از همان مرد که آکاردئون را از آن‌ها گرفت روبه‌رو می‌شوند.در حالی‌که در کنجی از بازار نشسته و به شکلی کاملن ناشیانه آکاردئون می‌نوازد و از مردم تقاضای کمک می‌کند. خواهر و برادر مبهوت نگاهی به هم می‌اندازند و ما احساس می‌کنیم که مشت پسر شل شده است. در این‌جا با صحنه بسیار تاثیر‌گذار از احساس هم‌دردی دو کودک با مرد که احتمالن معتاد نیز هست روبه‌رو می‌شویم. به نظر می‌رسد که حالا ظرف چند ثانیه برای همه ما و از جمله قهرمانان فیلم، نفرت به هم‌دردی بدل گشته است
دختر در حالی‌که آرام آرام شروع به ضرب گرفتن کرده به سمت مرد راه میفتد. در کنار او می‌نشیند و کاسه پول را روی زمین می‌گذارد. حالا پسر هم تصمیمی جدید دارد. سنگ را به کناری می‌اندازد و او هم به گروه می‌پیوندد. ساز را از دست مرد گرفته آن را روی دوشش می‌اندازد و شروع به نواختن آهنگ می‌کند. پسر آرام خم می‌شود. پیاله پول را از روی زمین بر می‌دارد و آن را به دست مرد می‌دهد. حالا ارکستر سه نفره کامل شده است. موسیقی در تیتراژ پایانی ادغام می‌شود. این بخش که بخش پایانی فیلم است دو دقیقه و سی ثانیه طول می‌کشد و این‌جا پایان شاه‌کار است و تماشاچی تازه در آغاز تفکری عمیق

Tuesday 27 September 2011

هرگزنخواب کورش


دارا جهان ندارد
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
!هفت آسمان ندارد

کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند
آتش فشان ندارد

دیو سیاه دربند
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو
گرز گران ندارد

روز وداع خورشید
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان
نقش جهان ندارد

بر نام پارس دریا
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما
تیر و کمان ندارد

دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد

دارا ! کجای کاری
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند
دارا جهان ندارد

آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است
اما چه سود
اینجا نوشیروان ندارد

سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس
شیر ژیان ندارد

کوآن حکیم توسی
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد

هرگز نخواب کوروش
ای مهرآریایی
بی نام تو،وطن نیز
نام و نشان ندارد



شعری از بانو سیمین بهبهانی به مناسبت حذف نام کوروش از کتاب های درسی تاریخ

تبدیل مکه به وگاس

Mecca is “turning into Vegas”
by Jerome Taylor
Source: Independent (UK)
Over the past 10 years the holiest site in Islam has undergone a huge transformation, one that has divided opinion among Muslims all over the world. Read the story HERE

Thursday 22 September 2011

دریاچه ارومیه

مریدی شیخ را پرسید: یا شیخ دریاچه ارومیه چیست که بر سر آن چنان بلواست؟
فرمود: دیگرهیچ!! مطلبی بود در درس جغرافی که به کتاب تاریخ انتقال یافت. و مریدان فغان ها کردندی

Saturday 10 September 2011

مدیریت غرب بر تحولات خاورمیانه

گفتاری از جاوید قربان اوغلی، مدير كل سابق وزارت خارجه، برای سایت دیپلماسی ایرانی

جاوید قربان اوغلی، مدیر کل سابق آفریقای وزارت امور خارجه در گفتاری به تحولات اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه می پردازد و معتقد است شکاف موجود در جهان اسلام موجب شده غرب بتواند جنبش های مردمی در این منطقه را مدیریت کند. آتشی که محمد بوعزیزی، فروشنده دورگرد تونسی با به آتش کشیدن خود ایجاد کرد کشور به کشور، پیش می رود و حاکمان کشورهای عرب را در بر می گیرد. به نظر می رسد مشکلات انباشت شده در خاورمیانه انبار باروتی ساخته اند که این آتش به آسانی فرو نمی نشیند و به تغییرات در کل خاورمیانه خواهند انجامید. از این رو باید منتظر چهره کاملا جدیدی از خاورمیانه در سالهای آینده باشیم

تغییرات و تحولات رژ‍یمهای عربی اگرچه ممیون و مبارک بوده و دیکتاتورهای رژ‍یم های عربی را به چالش کشیده ولی باید اذعان کرد که همه این تحولات درون زا نبوده و نیروهای برون منطقه ای به شدت در این تحولات تاثیر گذار شده اند. نمونه این تاثیرات را در دخالت نظامی ناتو در لیبی مشاهده کردیم و این روزها نیز زمزمه مداخله در سوریه به گوش می رسد. به نظر می رسد که پس از شوک اولیه ای که غرب در مواجهه با این جنبش ها دچار شد، اینک توانسته است با استفاده از توان تکنولو‍یکی، قدرت نرم و ابزارهای بین المللی بر این تحولات تاثیر گذاشته و درصدد مدیریت آن برآید. منافع استراتژیک و اقتصادی غرب در و نفوذ تاریخی و سنتی برخی کشورهای شمال مدیترانه در این منطقه شرایطی را فراهم کرده است تا در نقطه عطف نظام های عربی، آنان را به بازیگرانی تاثیر گذار بر تحولات این کشورها تبدیل نماید. باید توجه داشت که تحولات تونس، نه تنها غرب بلکه همگان را شگفت زده کرد. چرا که شمال افریقا، به دلیل حاکمیت حکومت های استبدادی، سرکوبگر و امنیتی حداقل در ظاهر از نوعی آرامش برخوردار بود. بحران تونس یک حادثه غیر قابل پیش بینی برای همه بازیگران اعم از گروه های سیاسی و نخبگان داخلی، کشورهای منطقه و غربیها بود. بنابراین آنچه که در تونس اتفاق افتاد تحولی کاملا درونی و جنبشی مردمی و حاصل انفجار مطالبات مردم و به دور از یک برنامه ریزی خارجی بود. البته عدم ظرفیت بن علی که به دلیل نداشتن سابقه انقلابی زود در مقابل اعتراضات کناره گیری و از کشور فرار کرد در این تحول نقش داشت. به هر حال تونس تیری بود که از کمان در رفت. این جنبش بعد از تونس، بلافاصله به مصر سرایت کرد و شوک دیگری برای غرب به همراه داشت. حسنی مبارک متحد اصلی غرب در منطقه بود و این موضوع سردرگمی بیشتری برای آمریکا و اروپا در قبال این جنبش ایجاد کرد. سردرگمی غربیها در تحولات مصر به گونه ای بود که ظرف 72 ساعت هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا سه بار موضع خود را عوض کرد. آمریکا در ابتدا بر ثبات مصر و توانمندی مبارک در اداره کشورتاکید کرد ولی در نهایت به این نتیجه رسید که مبارک باید هر چه سریع تر از قدرت کنار رود. این موضع گیری ناراحتی دیگر متحد غرب در منطقه یعنی عربستان سعودی را به همراه داشت که تصور نمی کرد آمریکا با این سرعت پشت مبارک را خالی کند. در واقع تجربه تونس غرب را وارد میدان تحولات کشورهای عربی کرد. پس از آن غربیها توانستند اتفاقاتی که در حال وقوع بود درک کرده و درصدد مدیریت این تحولات بر آیند. غرب تلاش کرد با استفاده از ظرفیت علمی و نهادهای برنامه ریز خود به تحلیلی درست از وقایع خاورمیانه دست یابد و بتواند سیاست خود را با این تحولات تطبیق دهد
آنها در مصر توانستند با نظامیان به توافق برسند و از فروپاشی ارتش این کشور جلوگیری کنند و تحولات را مهار کنند. به تعبیر دیگر جنبش مردم مصر که می توانست در مسیر تکامل خود نه تنها خود مصر بلکه تمامی کشورهای عربی را متحول نماید در مسیر خود متوقف شده و تنها به بخشی از اهداف خود رسید و از کسب به بسیاری از دستاوردهایی که پیش بینی می شد باز ماند. واضح است که مصر کنونی کاملا با آنچه که در زمان مبارک بود متفاوت است ولی نباید فراموش کرد که فاکتورهای مهمی که مصر را به اردوگاه غرب پیوند می زند هنوز دست نخورده باقی مانده است که روابط مصر با اسرائیل، قرارداد کمپ دیوید، صدور گاز مصر به اسرائیل، نقش پر رنگ نظامیان در سیاست ......از اهم این عناصر است. اینها مسائل مهمی در روابط مصر با جهان خارج و جایگاه این کشور در جهان عرب و اسلامی است که اگرچه تزلزلی در برخی عناصر آن ایجاد شده ولی از بین نرفته است. بنابراین آمریکا و غرب توانستند سریع بر موج تحولات سوار شوند
سوی دیگر این تحولات، دنیای اسلام و جنبش بیداری اسلامی است. اگر از منظر رقابت جهان نئولیبرالیستی با جنبش های اسلام خواهی و بیداری اسلامی به این تحولات نگاه کنیم باید اعتراف کرد که غربیها برنده این آوردگاه هستند و نوزادی که نتیجه جنبش های مردمی در جهان عرب است لزوما آن چیزی که ما تصور می کنیم و یا انتظار آن را داریم نخواهد بود. دخالت غرب در لیبی تا کنون 50 هزار کشته بر جای گذاشته است و این در شرایطی است که نتیجه تحولات لیبی نامعلوم است و واضح است که غربیها حضور کاملا پر رنگی در آینده این کشور نفتی شمال آفریقا خواهند داشت و هیچ اطمینانی از اینکه حکومتی که جایگزین قذافی خواهد شد رژ‍یمی مردمسالار باشد، وجود ندارد. مخالفان قذافی قوم 72 ملتی هستند که فقط بر رفتن قذافی توافق دارند. شکاف هایی که بین شورای انتقالی هست در آینده مشکلات جدی به همراه خواهد داشت. این شورا از گروههای مختلف با منافع متضاد و غیر همسو شکل گرفته است. گروههایی از اخوانی های سلفی، اخوانی های میانه رو، نیروهای ملی، روشنفکران غرب گرا، نیروهای مدرن و نظامیانی که دستور کار خود را دارند، در این مخالفان هستند و معلوم نیست آینده شرایطی بهتر از دوران قذافی را برای این کشور رقم بزند
در یمن نیز غرب توانسته به همراه عربستان تحولات را کنترل کند. در واقع 50 درصد موضوع یمن را مردم این کشور شکل می دهند و 50 درصد آن به آمریکا و عربستان مربوط است. در بحرین نیز بحران کنترل شد و نیروهای سعودی با چراغ سبز غرب توانستند از گسترش اعتراضات در این کشور جلوگیری کنند. در حال حاضر علیرغم موضع گیری های ما، جنبش اعتراضی در پی سرنگونی آل خلیفه نبوده و حداقل اکثریت این جنبش در توافقی با آل خلیفه و کسب حقوق مدنی ،اجتماعی و هویتی خود هستند. آنها می دانند که نمی توانند آل خلیفه را سرنگون کنند از این رو حتی روشنفکران مسلمان بحرینی نیز به آن چه ایران می گوید اعتقادی ندارند و به دنبال توفقی با آل خلیفه هستند و تا به بخشی از حقوق مدنی و اجتماعی خود برسند
در سوریه نیز شرایط هر روز بر ر‍‍ژیم بشار اسد سختتر می شود. به نظر می رسد استفاده بیش از اندازه رژیم از قدرت سخت، حکومت اسد را به نقطه غیر قابل بازگشتی رسانده است. مواضع غربیها در مورد تحولات سوریه نیز کاملا هوشمندانه و برنامه ریزی شده است. ترکیه با حمایت از موضع غرب در تحولات سوریه در صدد تثبیت جایگاه خود در نظام بین الملل است. سیاستی که اردوغان و یارانش در ترکیه جدید هوشمندانه آن را به پیش می برند. علی ایحال تحولات سوریه در حال حاضر بسیار پیچیده و آینده مبهم و نامعلومی در انتظار سوریه است و معلوم نیست امور بر طبق مصالح ملت سوریه پیش رود. نکته جالب در تحولات سوریه این است که ما مدام از بیداری اسلامی سخن می گوییم در حالیکه اگر مصداقی بر مدعای ما در تحولات عربی باشد تنها مورد آن سوریه است . جنبش مردمی در سوریه یش از هر جای دیگری رنگ و بوی اسلامی دارد و مخالفین حکومت اسد خاستگاهی کاملا مذهبی دارند در حالیکه ما - البته با دلایل خاص خود- از حکومت سوریه حمایت می کنیم
بنابراین در حال حاضر جهان عرب و تحولات آن از جانب نیروهای غیر خودی مدیریت می شود و نگاهی که آن را جنبشی اصیل واسلامی می داند و آینده خوبی را برای این کشورها پیش بینی می کند از نظر من چندان واقع بینانه نیست
دو کشور البته با عقلانیت با این جنبش مواجه شدند و عقلانی رفتار می کنند. یکی در مراکش که ملک محمد ششم بر موج اعتراضات سوار شده و دریافته است که باید با مردم مدارا و همراهی کند و با واگذار کردن بخشی از اختیارات خود توانسته بخشی از مخالفان را راضی کند. در اردن نیز رفتار حکومت در مواجهه با این جنبش عقلانی بوده است ولی مسئله این است که نیمی از جمعیت اردن را فلسطنینی ها تشکیل می دهند و از این رو کار برای ملک عبدالله پادشاه این کشور دشوار تر است
بنابراین در حال حاضر مدیریت غربی از یک سو و ایده های بیداری اسلامی از دیگر سو رودرروی هم قرار گرفته است. به نظر می رسد در این رویایی تاریخی، مدیریتی که از قدرت نرم و هوشمند برخوردار بوده و در مواجهه با تحولات بحران از انعطاف پذیری بیشتری برخوردار باشد پیروز این میدان بوده و موفق تر خواهد بود. جالب اینکه در این جبهه ما تنها بوده و هیچ کشوری در کنار ما قرار ندارد و از ایده ای که ما مدعی آن هستیم حمایت نمی کند. ضمن اینکه روابط بسیار بد ما با کشورهای تاثیر گذار جهان اسلام و شکافی که در سالهای اخیر ایجاد شده است موجب می شود که ما نتوانیم از ظرفیت دیپلماتیک خود برای پیشبرد اهداف استفاده کرده و برنامه ای منسجم برای تاثیر گذاری بر این تحولات داشته باشیم. در حالیکه طرف مقابل یعنی غربیها کاملا از این شکاف استفاده کرده و مدیریت خود را بر تحولات اعمال می کنند
در عرصه عمل چهار کشور ایران، عربستان، مصر و ترکیه مهم ترین و تاثیرگذارترین کشورهای اسلامی در خاورمیانه و منطقه هستند. هر یک از این چهار کشورعلاوه بر تفاوت هایی که در شکل و ماهیت حکومتی دارند دارای ایده و دیدگاهی کاملا متفاوت در مورد خاورمیانه هستند و بالطبع استراتژیهای کاملا متفاوتی دارند. ترکیه مدل جدیدی از دموکراسی اسلامی در منطقه را به نمایش می گذارد و به دنبال این است که این مدل را به عنوان مدل مطلوب در میان کشورهای اسلامی و جنبشها معرفی کند ضمن اینکه غرب نیز از الگوی ترکیه حمایت می کند. به نظر می رسد ترکیه تا حدی موفق هم بوده است. اسماعیل هنیه و راشد الغنوشی نیز از ترکیه به عنوان مدلی مطلوب نام بردند
عربستان نظام پادشاهی دارد و نوع دیگری از حکومت را ارائه می کند و اهداف متفاوتی را در منطقه دنبال می کند. عربستان که روابط خوبی با غرب به خصوص آمریکا دارد، بیشتر به حمایت از کشورهای عرب سنی و تقویت نیروی اقتصادی و نظامی می پردازد. مصر نیز که سالها با نوعی جمهوری دیکتاتوری هم پیمان با غرب بود دچار بحران شده و معلوم نیست در آینده چه مدلی از حکومت را برگزیند و چه اهدافی را در منطقه دنبال کند. ایران، نظامی مبتنی بر آموزه های دینی دارد که تلاش می کند به تلفیقی متفاوت از ارزشهای دینی و دموکراسی دست یابد. این چهار کشور که محور کشورهای اسلامی هستند از نظر واحدی در مورد الگوی مطلوب در مورد شیوه حکومت و نحوه تعامل با غرب برخوردار نیستند و هر کدام الگوی خود را درست دانسته و به دنبال ترویج آن هستند. در نتیجه شکافی در جهان اسلام به وجود آمده و غرب با استفاده از این شکاف توانسته مدیریت خود را بر حوادث کشورهای اسلامی عربی اعمال کند. کشورهای غربی علیرغم تفاوت در دیدگاهها از استراتژی تقریبا همسویی در قبال جنبش ها و تحولات جهان اسلام برخوردارند. علت این هم در نگرش کاملا پراگماتیستی آنها در قبال تحولات است
جاوید قربان اوغلی
سه شنبه پانزدهم شهریورماه هزار و سیصد و نود


By Javid Ghorban-Oghli as published in Iran Diplomacy

Wednesday 10 August 2011

نه چنانم که تو گویی



نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم


گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی


نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی
مولانا جلال الدین رومی بلخی

Friday 1 July 2011

رتبه ايران در زمينه فساد اداري

ايران در زمينه رشوه خواري و فساد اداري رتبه بالايي را در بين كشورهاي جهان كسب كرده است. اگرچه در ميان كشورهاي مختلف جهان دهها كشور ديگر نيز هستند كه در زمينه فساد اداري و رواج رشوه خواري و مانند اينها گوي سبقت را از ايران ربوده اند و ايران تنها كشوري نيست كه در نظام اداري آن فساد و رشوه خواري وجود دارد اما قطعا اين موضوع براي كشوري مسلمان و با فرهنگ مايه شرمساري است. باشد كه مردم كشور ما به خود بيايند و براي اصلاح كشور و دولت از خود شروع كنند و روزي بيايد كه در كشور ما اميركبيري درقدرت باشد و "ملك ز باغ رعيت سيبي نبرد" و عبارت "خوابند وكيلان و خرابند وزيران" بي مصرف شده باشد

براي ديدن نتايج بررسي اينجا را كليك كنيد


Wednesday 15 June 2011

چندخوانی یک مهاجرت

سعید طباطبایی

سئوال اول را در دل شرح "بی‌خبری" پرسیدم و این نیز دومین پرسش. چرا ادبیات ایران نویسندگان مهاجری در قد و اندازه نویسندگان داخل‌نشینش ندارد؟ چرا جز استثناهایی، نویسندگان طراز اولی که از ایران رفته‌اند نتوانسته‌اند آثاری بیافریینند که حداقل مشابه و هم‌ردیف آثار قبلی‌شان باشد؟ مهاجرت چه بر سر انسان ایرانی می‌آورد؟ راستی این روزها بازار مهاجرت دوباره داغ شده است. خیلی‌ها را شنیده‌ام که رفته‌اند. آنها که می‌روند طبعا به دنبال روزهای آرامش‌اند و شاید شب‌های دهشت نصیب‌شان شود و آنها که مانده‌اند با روزهای غافلگیری و اعجاب سروکار دارند اما شب‌ها را حداقل با آرامش طی می‌کنند. این احساس شخصی من درباره رفتن و روندگان است و من ترجیح می‌دهم آرامش نیمه‌شب‌هایم را برگزینم. شاید هم اشتباه کنم و کل این منطق غلط باشد

چند هفته‌ای است قصد دارم دغدغه‌ای را طرح کنم. دغدغه‌ای که هر وقت به سراغ نوشتنش می‌روم پسم می‌زند. شاید نگران سوءتفاهم‌ها هستم یا شاید نمی‌دانم که چگونه باید سئوالم را طرح کنم. موضوع مدنظر راحت تن به نوشته شدن نمی‌دهد. می‌خواستم متن را با پاراگرافی از کتاب "بی‌خبری" میلان کوندرا آغاز کنم. آنجا که بازگشت به وطن یک مهاجر را پس از سقوط حکومت توتالیتر چک و اسلواکی به تصویر می‌کشد و دغدغه‌ها و جهان متفاوت او را در برابر کسی که طی سالیان اختناق در چک و اسلواکی تحت نظام کمونیستی زیسته ترسیم می‌کند. کوندرا یک مهاجر است و از منظر یک مهاجر به بازگویی این تفاوت می‌نشیند. اما این مهم نیست. مهم سئوالی است که پس از خواندن این رمان در ذهن شکل می‌گیرد. آن که رفته محق‌تر ‌است یا آن که مانده؟ آن که رفته به کشور و مردمش خیانت کرده یا آن که مانده؟ یادم می‌آید در رمان یک چک دیگر یعنی ایوان کلیما، با چهره انقلاب چکی رو‌به‌رو می‌شویم. در آن رمان، یعنی "در انتظار تاریکی در انتظار روشنایی" در کنار انقلاب شاهد تحول گنگی هستیم که نظم روابط آدم‌ها را به می‌ریزد. انقلاب افق‌ها را می‌گشاید و این افق‌های گشوده برای مردمی که در یک افق بسته و با یک تک آرزو زیسته‌اند رنج‌آور است، به خصوص آن که آن تک آرزو (فروپاشی حکومت توتالیتر) نیز دیگر مفهومی ندارد زیرا برآورده شده است. فرو پاشی آن تک افق و گسترش افق‌ها بحرانی است، چه برای آنها که در داخل کشور می‌زیند و چه برای آنها که به عنوان مهاجر -و با ایفای نقش یک قربانی- در یک کشور آزاد زیسته‌اند. تغییر یک حکومت توتالیتر مانند بقای آن دردسرساز و بحران‌ساز است. درباره چنین حکومت‌هایی و رنج بشری حاصل از آن سخن‌فرسایی‌ها می‌توان کرد. اما برای من، نکته جذاب، بحث مهاجرت است. البته زمانی مهاجرت به یک دغدغه بدل می‌شود که شدت و حدت بیابد. مهاجرت اندک و تغییر مکان جغرافیایی زندگی به صورت یک انتخاب آزاد برای آدمی، متفاوت است از شرایطی که موجب می‌شود افراد زیادی از یک جامعه به مهاجرت بپردازند. گسترش مهاجرت در یک جامعه خود به دلایل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... باز می‌گردد که باز از بحث ما خارج است. شاید بد نباشد برای آن که کمی چاشنی ادبیات به بحث مهاجرت بزنیم یادی کنیم از نويسندگاني که خواسته یا ناخواسته تن به مهاجرت داده‌اند. از کوندرا یاد کردیم. بد نیست به همینگوی اشاره کنیم، جویس، بکت، مارکز و... از آن طرف هم می‌شود به فاکنر فکر کرد، به هاول اشاره کرد، به یاد وولف، سالینجر یا بورخس افتاد و ... بین غول‌های ادبیات، هم مهاجر یافت می‌شود و هم غیر مهاجر. اما ادبیات ما چه؟ نویسندگان مهاجر و غیر مهاجر ما چطور؟ سئوال اول را در دل شرح "بی‌خبری" پرسیدم و این نیز دومین پرسش. چرا ادبیات ایران نویسندگان مهاجری در قد و اندازه نویسندگان داخل‌نشینش ندارد؟ چرا جز استثناهایی، نویسندگان طراز اولی که از ایران رفته‌اند نتوانسته‌اند آثاری بیافریینند که حداقل مشابه و هم‌ردیف آثار قبلی‌شان باشد؟ مهاجرت چه بر سر انسان ایرانی می‌آورد؟ راستی این روزها بازار مهاجرت دوباره داغ شده است. خیلی‌ها را شنیده‌ام که رفته‌اند. آنها که می‌روند طبعا به دنبال روزهای آرامش‌اند و شاید شب‌های دهشت نصیب‌شان شود و آنها که مانده‌اند با روزهای غافلگیری و اعجاب سروکار دارند اما شب‌ها را حداقل با آرامش طی می‌کنند. این احساس شخصی من درباره رفتن، روندگی و روندگان است و من ترجیح می‌دهم آرامش نیمه‌شب‌هایم را برگزینم. شاید هم اشتباه کنم، شاید هم کل این منطق غلط باشد. اما کسان زیادی را می‌شناسم که رفته‌اند و امروز حس می‌کنم که تغییر کرده‌اند، دگرگون شده‌اند. نه آن دگرگونی باشکوه دگردیسی، بلکه... سعی می‌کنم بیشتر توضیح بدهم. مثال می‌زنم. دوستی را از نزدیک می‌شناختم که تا در ایران بود در بحث‌های اجتماعی مطرح شده بر علیه روسپی و روسپی‌گری سخت موضع می‌گرفت تا آن جا که اعتقاد به اعدامشان داشت. با این که سعی داشت فیمینست جلوه کند از منظر شغلی حامی (بخوانید وکیل یا مشاور حقوقی) مردانی می‌شد که دسته جمعی و به عنف به دختر جوانی تجاوز کرده بودند. چندی قبل شنیدم که پس از پناهنگی و احتمال خطر دیپورت، حامی حقوق همجنس‌خواهان شده است. دوستانی را می‌شناختم که تا همین یک سال پیش که در ایران بودند هیچ‌گونه موضع سیاسی نداشتند. اما از یک سال پیش که احتمال می‌رفت فرصت مطالعاتی برایشان فراهم شود یکباره سیاسی شدند و حالا که چند ماهی است از ایران رفته‌اند تبدیل به اپوزیسیون‌های جدی شده‌اند که در مجامع رسمی و غیر‌رسمی سخت موضع‌گیری می‌کنند و از سوابق و فعالیت‌های سیاسی‌شان حرف می‌زنند. بی‌شک من مشکلی با عقاید افراد یا تغییر در عقاید ندارم. بی‌شک مشکل من حق انتخاب انسان‌ها برای ماندن یا رفتن از وطن نیست. بی‌شک در این زمینه به هیچ‌کس نمی‌توان توصیه کرد یا نمی‌شود به آنها که رفته‌اند انتقاد کرد و یا به آنها که مانده‌اند ایراد گرفت. ماندن و رفتن هر یک بهایی می‌طلبد. برخی برای ماندن بها می‌پردازند و برخی برای رفتن. بر‌خی با ماندن به کشور و فرهنگشان یاری می‌رسانند و برخی با رفتن. اما باید به خاطر سپرد که صداقت با خود برای انتخاب سرزمین ضروری است. صداقت با خود همان چیزی است که می‌تواند برای نویسنده به تیغ نقد بدل شود و بر او جهان‌های تازه‌ای را منکشف کند. اکتشافی که می‌تواند هسته جهان‌بینی رمانی باشد که "ما"ی خواننده را به نقد خواهد کشید و با خویش روبه‌رو خواهد کرد. مهم نیست نویسنده کوندرای مهاجر باشد یا کلیمای مقیم

هفت خرداد یک هزار و سیصد و نود

By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi

Tuesday 17 May 2011

مقصر کیست؟

آیا تا به حال گذرتان به کتابخانه‌های مهم شهر تهران افتاده است؟ آیا تا به حال به کتابخانه‌های دانشکده‌های مختلف رفته‌اید؟ در این کتابخانه‌ها به خصوص در ایام زمستان یا زمانی که هوا ابری و مرطوب است همیشه تعدادی دانشجوی بی‌کاره را می‌بینید که بر روی میزهای کتابخانه ولو شده‌اند و به خوابی فرو رفته‌اند که نگو و نپرس


آیا تا به حال چند لحظه‌ای در یکی از کتاب فروشی‌های میدان انقلاب بی‌خود و بی‌جهت ایستاده‌اید که ببینید هر از گاهی یک نفر وارد کتاب‌فروشی می‌شود و می‌گوید: آقا کتاب "عشقت مرا کشت" را دارید؟ یا آقا ببخشید کتاب "عشقم به من خیانت کرده" را دارید؟ چاپ چهاردهم را می‌خواهم. آن یکی که بدون سانسور است. یا آقا کتاب "شهر از خواب بیدارم نکن" را دارید که عکس رویش مربوط به خود شاعر است که کنده درختی را در یک شب زمستانی بغل کرده و با یأس به شاخه‌های درخت نگاه می‌کند؟


بله شاید بخندید یا تعجب کنید. ولی حکایت واقعی کتاب خواندن در جامعه ما اگر این نباشد بسیار نزدیک به همین شرایط است


وقتی که دانشجو بدون دغدغه برای بنگ و اکس و سایر مواد موجود در بازار هزینه می‌کند و برای خریدن یک کتاب دانشگاهی خودش را می‌کشد که آن را تکثیر کند تا پول کتاب ندهد یا استادی که یک شبه استاد شده به جای اینکه به دانشجویش کتاب‌های متعددی معرفی کند در کمال غرور می‌گوید‌: جزوه مرا بخوانید تا موفق شوید و از این جور حرف‌ها چگونه می‌توان توقع داشت که جامعه کتاب خوان شود. یا سرانه خواندن کتاب در جامعه ما افزایش یابد


جالب اینجاست اگر کتاب هم نمی‌خوانیم لاجرم سعی هم نمی‌کنیم که شکارچی خوبی برای حرف‌های بزرگان باشیم


یکی از بزرگان فلسفی این مملکت زمانی خاطره‌ای را برایم بازگو می‌کرد که هر وقت یاد آن می‌افتم اشک در چشمانم بی‌اختیار حلقه می‌زند. دوست دارم آن را برای شما هم بازگو کنم تا با هم چشمی تر کنیم. امیدوارم این اشک‌ها ذخیره آخرت همه ما باشد. در محضر خدایی که اولین دیالوگش با رسول مکرم اسلام اقرا بسم ربک الذی خلق است


آن بزرگوار می‌گفت که مرحوم علامه طباطبایی محفلی را به راه کرده بودند که بسیاری از متفکران و حتی رجال سیاسی آن زمان در آن حضور می‌یافتند. در آن محفل نه تنها صحبت از علم و خرد بود بلکه به فرمایش آن بزرگوار نکاتی بدیع از تفکر و فلسفه غربی نیز توسط برخی از حاضرین بیان می‌شد که علامه نازنین سر و پا گوش می‌شدند تا بهره لازم را ببرند. نزدیکی‌های انقلاب اسلامی و براندازی حکومت شاه تعدادی پیش این بزرگ فلسفی مملکت و مرحوم مطهری آمده و گفته بودند با توجه به اینکه حکومت شاه دیگر مشروعیتی ندارد از علامه بخواهید که به خاطر حضور آن رجال سیاسی کلاس درس را تعطیل کنند تا شرایط سیاسی آرام گیرد. قرعه فال به نام این بزرگ می‌افتد. ایشان می‌گفت هنگامی که به خدمت علامه رسیدم و این مسئله را بازگو کردم اشک در چشمان مرحوم علامه حلقه زد. پس از چند لحظه تأمل گفتند: این کلاس تنها راه ارتباطی من با جهان دانش و معرفت است و اگر این کلاس تشکیل نشود رابطه من با جهان قطع می‌شود. خواهش می‌کنم اجازه دهید این کلاس کماکان ادامه داشته باشد


وقتی بزرگان معرفتی ما این چنین در پی علم بودند وای بر ما و وای بر ما که سال‌های سال می‌گذرد و دریغ از خواندن یک خط کتاب. این همان نکته‌ای است که باید بر آن گریست. به راستی مقصر کیست؟ خود ما یا بزرگان فرهنگی ما که همینطور ساکت نظاره‌گر بی‌سوادی و کم‌سوادی ما هستند



بهترين شهرهاي دنيا براي زندگي

Vancouver topped the list of the world's most liveable cities for the fifth straight year, while Melbourne claimed second place from Vienna and Australian and Canadian cities dominated the list's top 10 spots.
In the annual survey by the Economist Intelligence Unit, the Canadian west coast city and 2010 Winter Olympics host scored 98 percent on a combination of stability, health care, culture and environment, education, and infrastructure - a score unchanged from last year.
It has topped the list from 2007.
Although Melbourne pipped the Austrian capital for silver medal, there was no other major change near the top of the list of 140 cities worldwide. Auckland, New Zealand, came in 10th.
Read full report HERE

Saturday 14 May 2011

دعوت به مشارکت در یک تحقیق علمی

Dear Iranian community member,




Please participate in Josephine's psychology honours research (conducted through Charles Sturt University) in aid of culturally appropriate service provision for Middle Eastern adults in Australia.
Just click HERE to access the research survey:
The survey should not take more than 5-10 minutes of your time.
More information can be found on the first page of the survey.

Kind Regards

Monday 9 May 2011

دکتر مرتضی شیخ

دکتر مرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در دوران کودکی من در مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد



دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود می‌انداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آنزمان)، اکثر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته میشد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده می‌شد



محله ما در مشهد نزدیک کوچه دکتر شیخ است. مادرم از قول دختر دکتر شیخ تعریف می کرد که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟
و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد. او گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابه‌های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابه‌های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می‌ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضی‌ها‌ خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند


خاطراتی از دکتر شیخ

نقل از يك سبزي فروش :ابتدا كه دكتر در محله سرشور مطب بازكرده بود و من هنوز ايشان را نمي شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من مي آمد و قيمت سبزيها را يادداشت مي كرد اما خريد نمي كرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با كمي پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسي كه هر روز مي آيي و وقت مرا مي گيري ؟ وي گفت : خير، من دكتر شيخ هستم و قيمت سبزيجات را براي آن مي پرسم تا ارزانترين آنها را براي بيماران خودم تجويز كنم


از دكتر حسين خديوجم نقل است :روزي در مطب دكتر بودم و او براي بيمارانش آب پاچه تجويز مي كرد. از ايشان پرسيدم چرا بجاي سوپ جوجه ، آب پاچه تجويز مي كنيد ؟ ايشان گفتند : چون براي جبران ضعف بدن بيمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنكه پاچه گوسفند ارزان است


روزي در اواخر عمر كه دكتر در بستر بيماري بود و همانجا هم بيمار مي ديد، يكي از فرزندان وي به ايشان پيشنهاد كرد حداقل ويزيت را 5 تومان كنيد ، دكتر در جواب گفت : عزيزم من يا ديوانه ام يا پيغمبرم ، اگر ديوانه ام كه با ديوانه كاري نمي توانيد بكنيد و اگر پيغمبرم بيخود مي كنيد به پيغمبر خدا دستور مي دهيد


روزي مردي از دكتر سئوال مي كند: شما چرا با اين سن و خستگي ناشي از كار از موتور سيكلت استفاده مي كنيد؟ دكتر در جواب مي گويد :منزل مريضهايي كه من به عيادتشان مي روم آنقدر پيچ در پيچ است و كوچه هاي تنگ دارد كه هيچ ماشيني از آن نمي تواند عبور كند، بنابراين مجبورم با موتور به عيادتشان بروم

و آري اين اوج عزت انساني است ، طوري زندگي كند كه حتي نام خود را هم به فراموشي بسپارد و بحدي در خدمت مردم و البته براي رضاي خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت كارش آشكار گردد. دكتر شيخ بيش از اينكه دكتر باشد معلمي بود كه اخلاق همراه با مهرباني و صفا را به شاگردان و مريدان مكتبش آموزش داد

Thursday 5 May 2011

تغيير جهت وزش باد

این روزها اما، حامیان دیروز دولت منتصب، از جن گیری دولتمردان سخن می گویند و از خالی شدن حساب ذخیرة ارزی و از آمارهای دروغ، و خطیبان جمعه گویی امروز فراموش کرده اند که بر زبان راندن همین سخنان تا دیروز جزایش اتهام و ناسزا و زندان و شلاق و حبس و حصر بوده! شاید چون خودکامگان آنقدر درگیر حفظ قدرتند که به این آسانی دچار فراموشی می شوند، و شاید تا ما بدانیم که همة داستان، حفظ قدرت به هر قیمت و با تمسک به هر ابزاری است، و این که دین را هم می توان بازیچة امیال خودکامگی ساخت


استفاده از اجنه در مدیریت کشور

اکبر گنجی

روزنامه نگار و پژوهشگر


یکم- طرح مسأله: فقیهان/اصول گرایان سنتی/سپاهیان مدعی اند که محمود احمدی نژاد و یاران اصلی اش برای مدیریت کشور و مقابله با رقبا- به غیر از امام زمان- از اجنه استفاده می کنند. گفته می شود که برخی از جن گیران گروه آقای احمدی نژاد را سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازداشت کرده است. بنا را بر این می گذاریم که این مدعیات سراسر صادق است
پرسش این است: آیا جن گیری اشکال دارد و جرم است؟ آیا استفاده ی از اجنه در قلمرو سیاسی جرم است؟


دوم- اعتبار عقلی وجود اجنه: تاکنون حتی یک دلیل پیشینی(عقل فلسفی) بر وجود اجنه اقامه نشده است. اما در باره وجود دلیل پسینی(عقل تجربی)، اختلاف نظر وجود دارد. روشن است که به روش های علوم تجربی نمی توان اجنه را به همه نشان داد. اما افراد زیادی ادعا کرده/می کنند که به نوعی وجود اجنه را تجربه کرده یا آنها را دیده اند. شخصا برخی از نواندیشان دینی/روشنفکران دینی را می شناسم که در جلسات جن گیری شرکت کرده و بر وجود آنها شهادت داده/می دهند


سوم- اعتبار دینی وجود اجنه: قرآن به صراحت وجود اجنه را تأیید کرده است. به روایت قرآن، گروهی از اجنه با پیامبر گرامی اسلام دیدار کرده و اسلام آورده اند. قرآن گفت و گوی این دیدار را گزارش کرده است. سوره های جن(۱۵-۱) و احقاف( ۳۲-۲۹) شرح این ماجراست


بگو: به من وحی شده است که جمعی از جن به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند: ما قرآن عجیبی شنیده‏ایم، که به راه راست هدایت می‏کند، پس ما به آن ایمان آورده‏ایم و هرگز کسی را شریک پروردگارمان قرار نمی‏دهیم و ما هنگامی که هدایت قرآن را شنیدیم به آن ایمان آوردیم و هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد نه از نقصان می‏ترسد و نه از ظلم (جن:۱۳-۱۲). و


و "ای پیامبر به یاد آور هنگامی که گروهی از جن را به سوی تو متوجه ساختیم که قرآن را بشنوند، وقتی حضور یافتند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و بشنوید و هنگامی که پایان یافت، به سوی قوم خود بازگشتند


و آنها را بیم دادند (دعوت به اسلام کردند)"(احقاف: ۲۹). و


در طول تاریخ دیندارانی بوده اند که وجود جنیان را انکار کرده و آیات یاد شده را از متشابهات به شمار آورده اند. تا حدی که من اطلاع دارم، در میان معاصران، بهاء الدین خرمشاهی- قرآن شناس برجسته - تنها کسی است که وجود اجنه را به طور مکتوب انکار کرده و آیات قرآن در این زمینه را از باب به لسان قوم سخن گفتن به شمار آورده است


به تعبیر دیگر، اعراب پیش و همزمان پیامبر به وجود اجنه باور داشتند و گروهی از آنان وحی را هم چنین تفسیر می کردند. پیامبر/قرآن/خداوند نیز مطابق سطح معلومات آنان سخن گفته و آگاهانه با آنها همراهی کرده و بر وجود اجنه صحه نهاده اند


چهارم- اجنه و امام زمان: در قرآن هیچ سخنی از موجودی به نام امام زمان/فرزند امام یازدهم شیعیان نیست. به همین دلیل اهل تسنن و شیعیان غیر دوازده امامی به وجود امام دوازدهم شیعیان باور ندارند. می توان مسلمان/شیعه بود و به وجود امام زمان باور نداشت. اما انکار وجود اجنه اگرچه شاید با مسلمانی تعارض نداشته باشد، اما پیامدهای ناپذیرفتنی ای دارد که موضوع را بسیار دشوار می سازد. قرآن از دیدار اجنه با پیامبر و مسلمان شدن آنها خبر می دهد. اگر اجنه وجود نداشته باشند، این مدعا به گزاره ای کاذب و آن خبر به دروغ تبدیل می شود. دروغ گویی از پیامبر/قرآن/خداوند پذیرفتنی نیست


پنجم- مجاز بودن استفاده ی از موجودات رازآلود: قرآن از کمک یک هزار تن از ملائکه در جنگ بدر به مسلمین خبر داده است:"(به خاطر بیاورید) زمانى را (که از شدت ناراحتى در میدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى کمک مى‏کردید و او تقاضاى شما را پذیرفت (و گفت) من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سر هم فرود مى‏آیند یارى مى‏کنم‏"(انفال،۹)


آیه ۱۲۴ سوره آل عمران نیز خطاب به پیامبر به مؤمنان مى گوید: "آیا کافى نیست که خداوند شما را به سه هزار نفر از فرشتگان یارى کند." اگر استفاده از موجودات رازآلود اشکال داشت، خدا و پیامبر نباید چنین می کردند. بسیاری از عقل گرایان تفسیری ناواقع گرایانه/اسطوره ای/نمادین از این گونه آیات عرضه می کنند. اما عموم مسلمین (شیعه و سنی) چنان تفاسیری را معتبر نمی دانند


مسأله منحصر به ملائکه نیست.شیخ مفید به سند خود از امام صادق نقل کرده است: زمانی که امام حسین از مدینه حرکت کرد، گروهی از ملائکه برای پیشنهاد کمک خدمت آن حضرت آمدند و گروه هایی از مسلمانان و شیعیان جن برای کمک آمدند، اما حضرت در پاسخ جنیان فرمود:"خدا به شما جزای خیر دهد من مسئول کار خود هستم و محل و زمان قتل من نیز مشخص است. جنیان گفتند: اگر امر شما نبود همه دشمنان شما را می کشتیم. حضرت در پاسخ فرمود: ما بر این کار از شما تواناتریم، اما چنین نمی کنیم تا آنها که گمراه می شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را می پذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد"


روایات دیگری نیز حکایت دارد که چهار هزار فرشته به کمک امام حسین آمده اند. مطابق روایتی از امام صادق:"چهار هزار فرشته نازل شدند تا همراه امام حسین (ع) بجنگند، ولی به آنان اجازه جنگیدن داده نشد. دوباره اذن گرفتند و فرود آمدند و این وقتی بود که حسین (ع) کشته شده بود


اگر کمک گرفتن از موجودات رازآلود اشکالی نداشته باشد، که ندارد- برای اینکه ارتباط با موجودات رازآلود اساس دین است- استفاده آقای احمدی نژاد و یارانش از اجنه و امام زمان هم نباید هیچ اشکالی داشته باشد


تنکابنی در قصص العلما داستان هایی از ارتباط فقیهان نامدار با اجنه طرح کرده است. به عنوان نمونه در باره سید مهدی بحرالعلوم می نویسد که جنیان خدمتگزار وی بوده اند و مردم گمان می کردند که صاحب کرامت است


شخصی به خدمت بحرالعلوم می رود:خال مفاضال گوید که: سید پس از پرسش از حال من، سئوال کرد که: سبب آمدن شما به اینجا چیست؟ گفتم: چون کرامات شما در اصقاع، مقروع اسماع گردیده، خواستم که فیض عمیم شما عایدم گردد و چیزی از آن را به رأی العین مشاهده کنم. سید گفت: مرا کرامتی نیست و سبب اشتهار کرامت از من، آن است که هر کسی از مادر متولد می شود، در میان طایفه اجنه نیز در آن حین، کودکی از مادر متولد می شود و آن کودک را همزاد این شخص می نامند. و مرا همزادی است که آن همزاد اتفاق افتاده که پادشاه طبقه ای از طبقات جنیان است و او همزاد من.پنج شش نفر از اجنه را برایم فرستاده که در خانه من باشند و مرا خدمت نمایند؛ مثلاً گاهی ظرف خانه من خالی از آب است، به یک دفعه ملاحظه می کنید، پر آب است و گاهی طفل در گهواره گریه می کند و بسا که گهواره می جنبد؛ بدون اینکه کسی او را بجنباند؛ یا اینکه، هیزم نیست،پس ناگاه هیزم آورده می شود، یا این که خاموش شد، به یک دفعه آتش چیده می شود، بدون اینکه کسی آتش بچیند. و چون مردم این گونه امورات را می بینند گمان می کنند که این از کرامت است و حال اینکه، مرا کرامتی نیست؛بلکه این گونه خدمات،از آن اجنه می باشد


ششم- پیشینه"نظام سلطانی فقیه سالار" در این امر: محمود احمدی نژاد و گروهش موسسان این رویکرد نبوده و نیستند. فقیهان در طول تاریخ خود را جانشین امام زمان قلمداد کرده اند. آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای جانشین خاص امام زمان معرفی شده اند. در مقاله "توسل به رمز و راز؛ زمامداری در جمهوری اسلامی"، نه تنها به گوشه هایی از استفاده جمهوری اسلامی از این موضوع اشاره شد، که به طور خاص به استفاده اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب اشاره کرده ام


استفاده فقیهان از امام زمان و ائمه نیز در مقاله "اسلام درآمدزا و قدرت ساز، معجزه ی فقیهان" بازگو شده است. فقیهان در جن گیری و ارتباط با اجنه هم پیش قدم بوده اند. آنان مدعی اند که برخی از جنیان مقلد مراجع تقلید بوده و مسائل خود را از آنان می پرسیده/می پرسند. می گویند یکی از جنیان به صورت شخص عادی در سرداب منزل مرحوم حاج میرزا حسین و حاج میرزا خلیل- از مراجع صدر مشروطیت- به حضور ایشان می‏ رسیده و مسائل مربوط را از ایشان می‏پرسیده است


هفتم- مذهب علیه مذهب: چیزی به نام اسلام/تشیع وجود خارجی ندارد. جهان واقع از اسلام ها/تشیع ها حکایت دارد. دینداران کتاب و سنت معتبر را به گونه های متفاوت تفسیر/روایت می کنند و بدین ترتیب اسلام ها/تشیع ها برساخته می شود. قرائت های متفاوت رقیب جدی یکدیگرند. اما وقتی پای قدرت/ثروت در میان باشد،جنگ مذهب علیه مذهب ممکن است چهره ای بسیار خشن به خود بگیرد


نزاع کنونی بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت اجتماعی صورت/لعابی دینی به خود گرفته است. طرفین نه تنها لشکرهای زمینی، که لشکریان موجودات رازآلود را به جبهه ی نبرد وارد کرده اند. فقیهان که شاهد ربودن امام زمان از سوی رقبای خود هستند، جبهه مقابل را به جن گیری و رمالی متهم می سازند تا امام زمان را از چنگ آنان درآورند


آیت الله مصباح یزدی به صراحت و شفافیت تمام محل نزاع را روشن کرده است: اسلام را باید از فقیهان آموخت. روحانیت مفسر رسمی دین، زمامداران سیاسی و مالک همه چیز است. می گوید: دین را باید به کمک علما از قرآن و کلمات معصومین آموخت. فقها وارثان قرآن ‌و معصومین هستند. مخالفت با ولی ‌فقیه مخالفت با ائمه و بر اساس روایات در حد شرک بالله است


هیچ اهمیتی ندارد که با این نظر اهل تسنن، شیعیان غیر دوازده امامی و شیعیان ناباور به ولایت فقیه؛ مشرک می شوند، مهم قدرت/ثروت است که نباید از چنگ فقیهان خارج شود. آری، کوچک ترین تلاش در جهت تضعیف نظام و ولایت‌فقیه ، کفران این نعمت الهی است که عذاب الیم را در پی خواهد داشت


آیت الله احمد خاتمی- عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عضو مجلس خبرگان رهبری، فقیه شورای نگهبان،امام جمعه موقت تهران- نیز اخیراً گفته است


حوزه خانه امام زمان(عج) است. طلاب مسئله زیارت ائمه‌ (ع) مخصوصاً زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) را فراموش نکنند؛ چراکه این بزرگواران واسطه فیض‌اند و زیارت جمکران نیز از دیگر مسائل مهم برای طلاب است؛ شما نباید به شبهه‌هایی که به جمکران می ‌شود، گوش کنید؛ چراکه بزرگان زیادی سفارش بر زیارت جمکران کرده‌اند. ما در بحث سیاسی مطیع محض رهبری هستیم و همه باید پشت‌سر این فقیه، مجتهد، عادل و بصیر حرکت کنند


ائمه به امام زمان متصل می شوند، فقها جانشین امام زمان می شوند، حوزه علمیه قم منزل امام زمان می شود و همه باید مطیع محض رهبری باشند. بدین ترتیب قدرت فقیهان برساخته می شود


هشتم- نتیجه : روحانیت در طول جنگ به طور مداوم از "امدادهای غیبی" سخن می گفت. کتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر مرتضی مطهری را به یاد آورید. در طول جنگ هشت ساله وقتی ایران با موشک کشتی های نفت کش را می زد، اکبرهاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران می گفت:"امداد غیبی بود". شب عملیات در جبهه های جنگ با همین سخنان جوان های ایران زمین را جلو می فرستادند. آیت الله خمینی بارها و بارها حوادثی را امداد غیبی قلمداد کرد


مسأله،مسأله قدرت است. ارتباط با عالم غیب و موجودات رازآلود، مدعی را "قدرتمند" می سازد. روحانیت فقط و فقط به دنبال آن است تا این ارتباط در "انحصار" خودش باشد. ارتباط با اجنه و ملائکه و امام زمان خوب است، به شرط آنکه در انحصار روحانیت باشد و دیگران از طریق فقیهان با آنها مرتبط شوند. اگر به تاریخ برساخته شدن این موجودات نگریسته شود، به خوبی روشن خواهد شد که این موجودات در خدمت منافع یک صنف و قدرتمند ساختن آنان هستند


اگر آن سخن ماکس وبر که علم تجربی جدید عالم را اسطوره زدایی/افسون زدایی کرده درست باشد، و اگر قلمرو سیاسی حوزه عقلانیت عملی(هدف- وسیله ای)است؛ بازافسونی/رازآلود کردن قلمرو سیاسی کاری خطا خواهد بود


اما در این صورت، مسأله/مشکل فقط جنیان نیستند، امام زمان هم باید از قلمرو دولت خارج شود و دولت/حکومت/زمامداری سیاسی به پدیده ای مخلوق آدمیان تبدیل خواهد شد. مردم با رأی و رضایت خود دولت را بر می سازند. فقیهان نه جانشین امام زمانند، نه با امام زمان ارتباط دارند، نه حکومت حق ویژه فقیهان است


اگر فقیهان، جنیان/ملائکه/امام زمان را موجودات واقعی به شمار می آورند، اگر فقیهان ارتباط با این موجودات رازآلود را ممکن می دانند؛ در این صورت ارتباط با آنها در انحصار صنف خودشان باقی نخواهد ماند. محمود احمدی نژاد و یارانش خطرناک ترین زمامداران جمهوری اسلامی برای فقیهان بوده و هستند. دیگر مخالفان در روی زمین یارگیری می کردند، اما محمود احمدی نژاد که اینک لشکر اجنه را در اختیار دارد، شاید با آنها با "مقام معظم رهبری" و دیگر فقیهان درافتد. او واقعاً خطرناک است. چون لشکرش به چنگ سپاه و بسیج و نیروی انتظامی نمی افتد
As published in BBC Persian

Saturday 16 April 2011

جریان انحرافی سوء استفاده از مذهب



فیلم ظهور بسیار نزدیک است در ۷۵ دقیقه به دست مخاطبان رسیده است. دو مجری که یکی علی اصغر سیجانی و دیگری بانویی چادر به سر است پس از شرح آنچه ستمهای آمریکا و اسرائیل و فساد در دنیا می شمرند، روایات ظهور را شرح می دهند و مجری محجبه بر روی نقشه خاورمیانه با نشانه ای خط سیر نیروهای سفیانی و خط مقدم جبهه خودی و شعیب صالح را نمایان می کند. آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران و محمود احمدی نژاد رییس جمهوری این کشور به عنوان یاران امام دوازدهم شیعیان به هنگام ظهور معرفی شده اند. از سوی دفتر رهبر ایران هنوز واکنشی نسبت به انتشار این فیلم و معرفی شدن آقای خامنه ای به عنوان "سید خراسانی" ابراز نشده است. سازندگان این فیلم در سایت اطلاع رسانی خود سکوت رهبر ایران در باره تطبیق دادن رهبر ایران با "سید خراسانی" مورد نظر این روایت را دلیلی بر درستی ادعای خود دانسته اند. آقای احمدی نژاد که از دید ناظران بهره گیرنده اصلی از این تبلیغات سیاسی محسوب می شود هنوز مستقیما درباره این فیلم اظهار نظر نکرده است، این تطبیق البته جنجالی میان دیگر موسسات مهدویت شناسی ایران برپا کرد و مرکز تخصصی مهدویت که زیرمجموعه حوزه علمیه قم است، در بیانیه ای گفت که این فیلم به کلی جعلی است و این قبیل ادعاها ممکن است اصل ظهور منجی را در نظر شیعیان خدشه دار کند



برای خواندن متن کامل خبر اینجا و اینجا را کلیک کنید



حضرت آیت الله سیستانی با انتقاد از جریانات انحرافی تعیین وقت و تطبیق اشخاص در نزدیک بودن ظهور حضرت حجت (عج) درباره پخش برخی مستندات و حرف های انحرافی در زمینه نزدیک بودن ظهور ابراز نگرانی کرد


به گزارش آینده روشن، حضرت آیت الله العظمی سیستانی جریانات انحرافی تعیین وقت و تطبیق اشخاص در نزدیک بودن ظهور حضرت حجت (عج) و دست های پشت پرده این جریانات را نگران کننده توصیف کرده و تصریح داشتند: توقیت ها و تطبیق ها برای نزدیک بودن ظهور حضرت حجت(عج) بسیار نگران­کننده است و این مطالب عقاید مردم را هدف گرفته و باعث تضعیف اعتقادات جامعه می شود یکی از اساتید حوزه علمیه قم با اشاره به سفر اخیرش به عتبات عالیات و دیدار با برخی مراجع عظام عراق، از ابراز نگرانی حضرت آیت‌الله سیستانی، درباره پخش برخی مسایل انحرافی مبنی بر تطبیق اشخاص و تعیین وقت برای ظهور حضرت حجت(عج) خبر داد به گزارش مرکز خبر حوزه، آنچه در پی می‌آید، حاصل گفتگوی خبرنگار مرکز خبر حوزه، با حجت‌الاسلام‌والمسلمین نجم‌الدین طبسی استاد درس خارج کلام اسلامی و مهدویت حوزه علمیه و کارشناس مسائل وهابیت است که بخشی از دغدغه‌ها، ابراز نگرانی‌ها و انتقادات حضرت آیت‌الله سیستانی را پیرامون برخی مباحث مطرح شده درباره مهدویت به ویژه فیلم مستند «ظهور بسیار نزدیک است» و ... را بازگو نموده است در سفر اخیرم به عتبات عالیات که مصادف با ایام نوروز بود به دیدار برخی مراجع عراق از جمله حضرت آیت الله سیستانی نائل شدم که در این دیدار ایشان انتقادات شدیدی نسبت به بروز برخی انحرافات در زمینه ظهور حضرت حجت (عج) داشتند ایشان از مراجع برجسته جهان اسلام محسوب می شوند و ثبات عراق، حفظ وحدت و یکپارچگی این کشور رهین رهبری های این مرجع آگاه شیعه است


توقیت و تطبیق برای ظهور حجت، عقاید مردم را تضعیف می کند


ابراز نگرانی حضرت آیت الله سیستانی درباره پخش برخی مستندات و حرف های انحرافی در زمینه نزدیک بودن ظهور بسیار محسوس بود؛ ایشان جریانات انحرافی تعیین وقت و تطبیق اشخاص در نزدیک بودن ظهور حضرت حجت (عج) و دست های پشت پرده این جریانات را نگران کننده توصیف کرده و تصریح داشتند: توقیت ها و تطبیق ها برای نزدیک بودن ظهور حضرت حجت(عج) بسیار نگران­کننده است و این مطالب عقاید مردم را هدف گرفته و باعث تضعیف اعتقادات جامعه می شود ایشان تاکید کردند: چنین جریاناتی نباید در کشوری مانند ایران شکل بگیرد، یک روز شعیب بن صالح را به یک فرد و بار دیگر به فرد دیگری تطبیق می‌کنند است، این مسائل نگران کننده است دو مسئله توقیت و تطبیق مهمترین انتقاداتی بود که این مرجع عالیقدر شیعه درباره پخش برخی مستندات در زمینه نزدیک بودن ظهور داشتند و تاکید می کردند: مردم از این جریانات پرهیز کنند و مراقب باشند، چون این مطالب با عقاید آنها بازی می کند و باعث تضعیف معتقداتشان می شود


سربازان امام زمان (عج) در برابر انحرافات محکم ایستاده‌اند


بعد از انتقادات و ابراز نگرانی ایشان از جو ایجاد شده در ایران، خدمت ایشان عرض کردم، سربازان امام زمان (عج) و حوزویان آگاه در سنگرهای دفاع از مذهب، اعتقادات و مکتب اهل بیت (ع) محکم ایستاده، تلاش بی وقفه دارند و مشغول کار هستند و برای نمونه نشست نقد و بررسی مستند « ظهور بسیار نزدیک است» را برای ایشان تشریح کردم از بحث هایی که بنده درباره شخصیت شعیب بن صالح، سید یمانی و... در این نشست داشتم، گفته و انتقاداتی که از مستندات این آقایون داشتم را عرضه کردم و گفتم در این نشست « مستند ظهور بسیار نزدیک است» مورد نقد قرار گرفت و مستنداتشان تضعیف شد و جلسه مورد استقبال طلاب قرار گرفت و نوارها و سی دی های آن تکثیر و منتشر شد


تقدیر از معاونت تهذیب حوزه


ایشان از این‌که معاونت تهذیب حوزه های علمیه در مدرسه علمیه فیضیه برای صدها نفر از طلاب و فضلای حوزه چنین نشستی را برگزار کرده، تقدیر و ابراز خوشحالی نمودند حضرت آیت‌الله سیستانی از این‌که بالاخره اگر جریانات انحرافی به وجود آمده، جریاناتی هم در حوزه هست که در مقابل آنها بایستد و مردم را آگاه کند و جلوی این انحرافات را بگیرد بسیار خرسند شدند و بیان داشتند: شروع این انحرافات از کتاب هایی است که به بیان کرامات پرداختند، این کتاب ها عقاید مردم را ضعیف می کند ایشان تصریح کردند: در دوران صدام به ندرت از ایران برای ما کتاب می رسید، ولی امروز معمولاً از کتاب هایی که در ایران منتشر می شود مطلع هستم و متأسفانه برخی کتاب هایی که درباره کرامات و مسائل عرفانی برخی عرفا تالیف می شود، مقدمه جریانات انحرافی است


ابراز خرسندی از موضع‌گیری حوزه علمیه قم


ایشان در پایان بار دیگر از موضع گیری حوزه علمیه قم، علیه این مستندات ابراز خرسندی کردند و برای کسانی که مقابل این جریانات انحرافی ایستاده اند و روشنگری می کنند، بسیار دعا کردند




به نقل از آینده روشن

Friday 15 April 2011

مدل جدید روشنفکری

بهانه نوشتن این چند سطر، موضوع غریبی‏ست که چند ماهی می شود در ذهنم رفت و آمد دارد. در وضعیت خاصی (می‏گویند نگویید بحرانی) که ما در آن به سر می‏بریم موضوعات غریب و گاه بسیار خنده‏دار زیادند. گویا «خاص» بودن یا همان «بحرانی» بودن عامل کنش‏ها و واکنش‏های عجیب و غیرطبیعی است. هیچ چیز شبیه خودش درک نمی‏شود. از شب روشنایی می‏گیریم و از سپیده تاریک می‏شویم. نمی‏خواهم کلامم را دچار استعاره کنم. پس می‏روم سر اصل حرفم. این روزها فراخوانده شدن توسط یکی از نهادهای کنترل‏کننده و نظارت‏کننده (بخوانید اطلاعات) به امتیاز و اعتباری تبدیل شده است که مایه مباهات اهالی فرهنگ است




این مباهات در میان آدم‏های ادبیات وضعیت مبالغه‏آمیزی پیدا کرده است. روزگاری را یادم می آید که سندرم شایعی میان همین آدم‏ها رواج داشت. جمله‏هایی از این دست را در محافل خصوصی، مکرر می‏شنیدیم که تلفن‏های مشکوکی به من می‏شود. نامه‏هایی به دفتر کارم یا محل تدریسم می‏فرستند. تهدیدم کرده‏اند که دیگر ننویسم. تلفن ما شنود دارد. یک پیکان سفید رو به روی خانه ما پارک کرده است. ارشاد با نام من مشکل دارد. همه کتاب‏‏هایم سال آینده لغو مجوز خواهند شد ویادم هست که نمی‏شد زیاد با این آدم‏ها راحت حرف زد. تا می‏آمدی چیزکی بگویی از اوضاع و احوال سیاسی، می‏دیدی خودشان را به آن راه می‏زنند و وضعیت آب و هوا را توصیف می‏کنند. «توهم» کنترل شدن شایع‏ بود. انگار نهادهای کنترل‏کننده به اندازه همه مردم شهر مامور و ناظر و بازجو دارند. توهم فرشتگان نگهبان (اين سندرم اجتماعي را مي شود تحت اين نام قرار داد) زياد نپاييد. ترس از نگهبانان رفته رفته كمرنگ شد. در یکی دو سال اخیر سندرم دیگری جای آن را گرفته است. دیروز فرد متوهم می‏ترسید. «ترس» مهم‏ترین وجه ویژگی چنان وضعیتی بود. آن توهم در بسیاری از موارد «ناخودآگاه» بود. کنترل نشده بود و به یک بیماری بیشتر شبیه بود. امروز اما ترس نیست یا کمرنگ است. آنچه امروز بیشتر خودش را به رخ می‏کشد، چیزی است که من آن را «مباهات» یا فخرفروشی می‏نامم. مباهات به تحت نظر بودن یا در موارد حادی مباهات به داشتن نوعی رابطه با یکی از نهادهای اطلاعاتی. دوست نازنین روشنفکری را می‏شناسم که کمابیش دچار چنین سندرمی‏ست. او در این وضعیت تا آنجا پیش می‏رود که از ایجاد تصور جاسوس دوجانبه بودن خود غرق لذت می‏شود. اما وضعیت غیر حاد این سندرم شایع‏تر است. ضرب‏المثل قدیمی وجود دارد که می‏گوید: چوب را که برداری گربه دزد فرار می‏کند. امروز با توصیف چنین وضعیتی، دوستان و آشنایان ادبی ما همه گربه‏دزد شده‏اند. بی‏آنکه در بسیاری موارد پای گربه یا اصولا دزدی در میان باشد. سویه دیگر چنین سندرمی که ارتباطات انسانی را دچار اختلال کرده است مساله تقابل واقعیت و توهم است. منظورم این است که در این اوضاع و احوال اگر واقعیتی هم وجود داشته باشد، از سوی دیگران باورپذیر نخواهد بود. مثل این است که همه طبق یک قرارداد نامرئی و خود به خودی به این نتیجه رسیده‏اند که به تحت کنترل بودن و بازجویی شدن به دروغ اقرار می‏کنند. اینجاست که معضل روابط اجتماعی آشکار می‏شود. معضلی که حاصل کمرنگ شدن مرز دروغ و واقعیت است. حکایت همان حکایت چوپان دروغگو می‏شود. یا حرفت را باور نمی‏کنند و یا تحت قانون قدیمی «چهل کلاغ» همه چیز به اشتباه خبررسانی می‏شود. همه چیز بزرگ‏نمایی می‏شود و در وسط دعوا هر کس برای مقام و اهمیت خودش نرخ تعیین می‏کند. در پایان همه این حرف‏ها به این واژه استفهامی ابدی می‏رسم: چرا؟ چرا به جایی رسیده‏ایم که در عوض کسب اعتبار از راه خلاقیت و توانایی‏های هنری و ادبی، از راه‏های انحرافی عجیب و غریب دیگری کسب اعتبار می‏کنیم؟ چرا برای بازی در نمایش «من هم هستم» از انگ‏ها و برچسب‏های سیاسی کمک می گیریم؟ ‎ چرا نویسنده‏ای که گوشه خانه نشسته و هیچ فعالیت سیاسی و حتا اجتماعی خاصی در کارنامه‏اش نیست هرازگاهی هوار می‏کشد: من سیاسی‏ام لطفا مرا دستگیر کنید



به نظر می‏رسد مقصر اصلی همان مقصر اصلی همیشگی است: شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر تعاملات ما، روابط ما با همدیگر، نوشتن و نانوشتن ما و زندگی و زنده بودن ما. تنگنای شرایط و نبودن عرصه باز برای رقابت و فعالیت سالم و منطقی، یک جامعه‏ را به جایی می‏کشاند که روشنفکران راستین و دروغینش به نداشته‏های خود مباهات کنند. می‏ترسم روزی از همین روزهای تاریک- روشن به جایی برسیم که به دستگیری و بازجویی و شکنجه و بدبختی و تیره روزی همدیگر حسادت کنیم و این میان چیزی که چشم‏اندازش روز به روز مه‏آلودتر می‏شود واقعیت است. واقعیتی که چوپان دروغگو را طعمه گرگ‏ها کرد و هیچ کس از خواب بیدار نشد


بيستم فروردين هزار و سيصد و نود

By Shahla Zarlaki as published in Valse Adabi

Sunday 13 March 2011

کار جایزه‌های ادبی دشوار شده است

سعید طباطبایی

در بهار سال 1382 هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که درگیر مدیریت و ساماندهی فعالیت‌های اجتماعی حوزه ادبیات و هنر شوم چه به شکل و شمایل دبیری و سردبیری یک رسانه و چه به منزله مدیریت و دبیری جوایز ادبی و نهادهای مردمی حوزه ادبیات و هنر، و حالا در زمستان سال 1389 خیلی دوست دارم که بر هشت سال فعالیت این‌چنینی نقطه پایان بگذارم. حتا چندی قبل در جمع دبیران سایت والس تا مرز استعفا از سردبیری این رسانه نیز پیش رفتم و البته به اصرار سخت و سفت دوستان از این تصمیم بازگشتم

بگذریم. در این یادداشت قصدم شرح پاره‌ای گمان‌ها در خصوص جوایز ادبی در ایران است تا بسط احوال شخصیه. اما قبل از هر چیز بهتر است جهت تاکید اشاره کنم که در این هشت سال شش دوره دبیر و سه دوره جانشین دبیر جوایز ادبی بوده‌ام و باید داوری پنج دوره جایزه را نیز به آن علاوه کنیم. یعنی حداقل در جریان برپایی 14 دوره جایزه از نزدیک بوده‌ام. پس شاید بتوانم به عنوان مطلع از وضعیت امروز جوایز ادبی ارزیابی منصفانه‌ای ارائه دهم

فکر می‌کنم همان سال هشتاد و دو بود که دومین دوره جایزه ادبی یلدا با دبیری محمد قاسم‌زاده برگزار شد. اگر اشتباه نکنم در شب یلدای هشتاد و دو سالن بزرگ فرهنگیان، جنب تالار رودکی میزبان حدود 400 نفر از نویسندگان بود و به خوبی به یاد دارم که در بخشی از این مراسم ارکستر فلارمونیک تهران اجرای برنامه داشت. این چنین برگزاری مراسمی امروز عجیب و کمی دور از واقع به نظر می‌رسد. داشتن سالن مناسب، حامیان مالی فراوان، جایزه نقدی قابل توجه و اجرای موسیقی آن هم در سطح ارکستر فلارمونیک! یادم می‌آید همان سال هشتاد و دو من درگیر برگزاری نخستین دوره جایزه ادبی والس بودم. اولین جایزه‌ای بود که برگزار می‌کردم و در نتیجه تجربه و ارتباط محدودی داشتم. اما در نهایت جایزه با یک پوشش خبری مناسب در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد و بازتاب بسیار خوبی هم داشت. حالا که به آن زمان نگاه می‌کنم می‌بینم که من و دوستانم در والس دست به کار بزرگی زده بودیم زیرا هنوز باب نبود جوان‌ترها به چنین کارهایی بپردازند و اغلب پشت جوایز ادبی نام و نشان‌های پرریشه‌تری قرار داشت. تصور می‌شد که برگزاری یک جایزه کار دور از دسترسی که فقط برخی با تکیه بر نهادهای مستحکم ادبی، رسانه‌ها و نام و نشان‌های جاافتاده از پس آن بر می‌آیند. والس خلاف جریان شنا می‌کرد و تکیه‌اش بر شانه جوانان کم آوازه‌ای بود که فقط شور و عشق داشتند و با این حال شرایط آن‌قدر مهیا بود که توانستند مراسم ایده‌آلی برگزار کنند و هم اینکه تصور موجود درباره جوایز ادبی را بشکنند. از همان سال بود که کم‌کم چهره جوان‌ترها در برگزاری، مدیریت و داوری جوایز دیده شد. اما امروز برگزاری جایزه حتا برای همان نام و نشان‌دارها هم کار سختی شده است. امسال آخرین نقشم را به عنوان دبیر در جایزه اسم ‌و رسم‌دار و مستحکمی چون روزی روزگاری ایفا کردم، جایزه‌ای که تنها جایزه بین‌المللی ادبیات ایران بوده است با پنج بخش رقابتی، سه تقدیر و یک نظرسنجی و با بیش از 50 همکار در هیات‌امناء، دبیرخانه، کمیته‌های فنی و هیات داوران... پس به راحتی می‌توانم اذعان کنم که امروز اجرای یک فعالیت اجتماعی ادبی به مراتب سخت‌تر شده است. آن‌ زمان بحث برای کسی چون من خودباوری بود و اتکا به توانایی‌های ذاتی و رایزنی برای جلب کمک‌های فکری و مالی

ولی امروز نه خودباوری کارساز است و نه رایزنی. فشارهای نهان و آشکار چنان زیاد شده که چاره جز بخشیدن عطا به لقا نیست. برای مثال و نمونه همین چند روز پیش در هنگام برگزاری یک جشنواره ادبی دولتی فردی که نه هیچ ربطی به ادبیات دارد و نه هیچ ربطی به هنر و معلوم نیست که بر اساس چه اصلی سخنران یک جشنواره ادبی شده است حمله تند و تیزی به چند جایزه ادبی مستقل کرد و به آنها اتهام وابستگی به کشورهای غربی را زد و این حرف‌ها توسط رسانه‌ها نیز پوشش داده شد. حرف‌هایی که طبعا وقتی از یک تریبون رسمی طرح می‌شود می‌تواند عواقب ناخوشایند و پیش‌بینی نشده‌ای برای آن جایزه و دست‌اندرکاران آن داشته باشد. حرف‌های بی‌استدلالی که فقط می‌توان تصور کرد برای خودشیرینی و بازار گرمی و منفعت شخصی زده می‌شود. به خاطر وقایع سیاسی این دو سال، آبی گل‌آلود شده و برخی به دنبال کسب خودند. بازار اتهام و شبهه‌افکنی بسیار گرم است و در این میان فقط ادبیات است که زیان می‌کند

یادم می‌آید چند ماهی قبل که جایزه جلال قرار بود برگزار شود خبرنگاری به من و چند نفر دیگر از دبیران جوایز خصوصی زنگ زده بود و نظر پرسیده بود درباره این جایزه و همه ما با تاکید بر روشنایی هر چراغی که ممکن است از برگزاری این جایزه حمایت کرده بودیم و فقط نقد ما به نحوه برگزاری بود نه وجود. اما شک دارم که از سوی جوایز دولتی، حامیان و دست‌اندرکاران این جوایز همچنین نگاهی به جوایز مستقل وجود داشته باشد. مسئولان امروز وزارت ارشاد احتمالا در این خصوص سکوت پیشه می‌کنند، مسئولان سابق که البته به سختی به این جوایز حمله می‌کردند و جالب آن که همان آقای معاون سابق که سابقه‌ای هم در ادبیات ندارد، امروز داور یکی از همین جوایز شده است و این‌ها در حالی است که طبق اصل 44 قانون اساسی همه‌جا دم از خصوصی‌سازی زده می‌شود و به نظر می‌رسد که ارشاد یک تنه راه برعکس می‌رود و سعی دارد آن چه تا امروز متعلق به بخش خصوصی بوده را دولتی کند

بگذریم، کار جوایز دشوار شده است، نه مکانی برای برگزاری و نه رسانه‌ای برای اطلاع‌رسانی، نه حامی برای تامین منابع مالی و این‌ها بگذارید را کنار همان فشارهای پنهان و آشکار. و این تازه یک روی سکه است، روی دیگر انگ باندبازی، مسامحه، اهمال‌کاری و زد و بست و ... است که هنگام اعلام نتایج یک‌باره شعله می‌کشد. همان‌هایی که چشم به برگزاری همین چند چراغ کم‌نور اندک داشته‌اند توان گرد می‌آورند که این شعله را بکشند

بگذریم و دیگر سکوت کنیم که گفته‌اند: در خانه اگر کس است یک حرف بس است

بیست و یکم اسفندماه هشتاد و نه

By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi

Sunday 27 February 2011

سفر وستروله به تهران و چند سوال بى پاسخ

گفتاری از جاوید قربان اوغلی، مدير كل سابق وزارت خارجه، برای سایت دیپلماسی ایرانی

دبپلماسی ایرانی: در آخرين روز و ساعات بهمن ماه سال جارى، دکتر على اکبر صالحى وزير امور خارجه کشورمان، ميزبان همتاى آلمانى خود آقاى گيدو وستروله بود. وزير خارجه آلمان در اقامت چند ساعته خود در تهران علاوه بر همتاى ايرانى خود با آقاى احمدی نژاد ملاقات و گفتگو کرد و در اولين ساعات بامداد روز يکشنبه اول اسفند به همراه دو خبرنگار آلمانى روزنامه بيلد تهران را به مقصد برلين ترک کرد

از زمان ورود آقاى وستروله به برلين، جو سنگينى با انتشار اخبار اهداف اين سفر ساخته شد و در حاليکه ايران بر طبل پيروزى در «نقض تصميم اتحاديه اروپا مبنى بر عدم اعزام وزارى خارجه عضو اين اتحاديه به تهران» مى‌کوفت، در آن طرف مرزها، رسانه‌هاى بين‌المللى هدف وستروله از سفر به تهران را صرفاً «آزادى دو خبرنگار» ذکر کردند و حتى پا را از اين فراتر گذاشته و دلیل ملاقات وزیر خارجه آلمان با احمدی نژاد را «مشروط کردن آزادى دو خبرنگار از سوی ایران به ملاقات با آقاى احمدی‌نژاد» ذکر کردند. امرى که عصبانيت وزير آلمانى را در پى داشت. به ادعای این منابع خبری، چهره «درهم فشرده» آقاى وزير در مقابل «چهره خندان» رئيس جمهور ايران در عکس منتشر شده بدلیل همین شرط و عصبانیت ناشی از ملاقات مذکور بود

در اين يادداشت سعى من بر آن است که با مرورى بر روند اخبار منتشر شده درباره اين سفر به رويه ناصوابی که متأسفانه به سياست حاکم خبرى در مسائل خارجى و البته داخلى کشور تبديل شده است بپردازم

ساعت 13: 18 روز سى‌ام بهمن، خبرگزارى فارس در خبرى تحت عنوان وزير خارجه آلمان امشب به تهران مى‌آيد نوشت: به گزارش خبرنگار سياست خارجى خبرگزارى فارس،‌وستروله وزير خارجه آلمان به منظور گفت‌وگو و رايزنى با مقامات کشورمان امشب دوشنبه وارد تهران مى‌شود. وى در اين سفر در خصوص بررسى راه‌هاى توسعه روابط دوجانبه و همچنين تحولات منطقه با مقامات جمهورى اسلامى ايران به بحث و رايزنى خواهد پرداخت

همين خبرگزارى ساعت 21:30 در خروجی اخبار خود با درج لید خبر «به منظور گفت‌وگو درخصوص مناسبات تهران – برلين» نوشت: وزير خارجه آلمان دقايقى پيش وارد تهران شد

علیرغم این خبر در خصوص سفرآقاى وستروله وزير خارجه آلمان به تهران، این سفر چند ساعت بيشتر طول نکشید و وزیری که به گفته خبرگزارى فارس حدود ساعت 30: 21 شنبه وارد تهران شده بود، پس از ملاقات با على اکبرصالحى، وزيرخارجه و محمود احمدى نژاد، رئيس جهور، که جهت ملاقات با وزيرخارجه آلمان از جزيره کيش به تهران آمده بود، اوايل بامداد روز يکشنبه تهران را به همراه دو خبرنگار آلمانى که مدت 4 ماه در ايران در زندان بودند، ترک کرد

وزراى خارجه ايران و آلمان در مصاحبه‌اى با اصحاب رسانه‌ها که در اولين ساعات بامداد يکشنبه در محل وزارت خارجه ترتيب يافته بود، شرکت کردند. آقاى وستروله در پاسخ به خبرنگار خبرگزارى فارس که موضع دولت آلمان درخصوص دسترسى ايران به انرژى صلح‌آميز هسته‌اى و چرخه سوخت جويا شده بود، گفت: موضع ما در اين زمينه شناخته شده و در هماهنگى با موضع اروپا و نظام بين‌المللى تأکيد کرد، من نيامده‌ام که به جاى 3+3 بحث و گفت‌وگو کنم. نقل ازخبرگزارى فارس- خروجى شماره 8902010004 مورخ 1/12/89

وستروله پس از بازگشت به برلين به همراه دو خبرنگار آزاد شده روزنامه بيلد، در يک کنفرانس خبرى گفت: "سفرمن، در خدمت هدفى کاملاً مشخص بود. اين ديدارى نبود که در آن مذاکرات مهمى صورت گرفته باشد"و

در همين حال حسن قشقاوى معاون وزير خارجه اين سفر را «شکستى براى اتحاديه اروپا» قلمداد کرد که وزيران خارجه آن قبلاً تصميم گرفته‌اند به تهران نروند. قشقاوى گفت: ديدار وستروله اين تصميم را شکست. (قشقاوى در مصاحبه با خبرنگار پارلمانى ايرنا يکشنبه 1/12/89) و

در خصوص این سفر و حاشیه‌های خبری آن چند نکته قابل تامل است

1) حالى که جو غالب در اطلاع رسانى منابع رسمى و خبرگزارى‌هاى ايران، فارس و.... برمحورهايى که نمايانگر «پيروزى ايران در کارزار ديپلماتيک با اتحاديه اروپا» تأکيد مى‌کند، منابع غربى و ازجمله آلمان سفر وستروله را صرفاً براى «آزادى دوخبرنگار» ذکر مى‌کنند

2) رسانه‌هاى خبرى غربی از «اجبار وستروله براى ملاقات با احمدى نژاد» به عنوان شرط آزادى دو خبرنگار خبر داده‌اند. موضوعى که سايت عصر ايران نيز بطور کامل آن را به نقل از خبرگزارى‌هاى ديگر نقل کرده است. آنچه که بر ابهام این ادعا می‌افزاید سکوت و یا عدم تکذیب این ادعا از سوی مقام‌های رسمى ايران است. روزنامه اتريشى «کلاتيه ساتيونگ» با اين ادعا و چاپ عکسى از ملاقات وزير خارجه آلمان با رئيس جمهور ايران نوشته است: آزادى خبرنگاران به ديدار وزير خارجه با رئيس جمهو احمدى نژاد مشروط شد

در کنار این، فارغ از اين نفى و انکار و ادعاهاى دو طرف سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه آقاى احمدى نژاد در زمان حضور آقای وستروله در سفری داخلی در جزیره کیش بود. از نظر تشریفاتی وزير خارجه آلمان (يا هر کشور ديگر) در صورت تمايل ملاقات با رئيس کشور بايد به ديدن او برود، نه اينکه رئيس کشور براى ملاقات با يک وزير (هر قدرهم که مهم باشد) سفر داخلى خود را نيمه تمام گذاشته و به پايتخت برگردد

این رویه تشریفاتی در زمان سه رییس جمهور قبلی کشور(آیت الله خامنه ای، آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی) بود و نگارنده شواهد متعددی در هر سه دوره مذکور دارد

چرا باید معاون وزير خارجه با بيان مطالبى بی‌پایه موجب وهن کشور در رسانه‌ها و مقامات کشورهاى ديگر گردد تا جائى که از ملاقات وزير خارجه آلمان با احمدى نژاد تحت عنوان «جنگ اعصاب وزير» براى بردن دو خبرنگار ياد شود. عمر این نوع موضع گیری فقط چند ساعت است که با هدف مصرف داخلی ساخته شده و بلافاصله با افشا ماهيت و هدف سفر از طرف دیگر حیثیت کشور خدشه دارمی شود

چرا برخی رسانه‌های خبری اينقدر بر خبر يا خبرهايى که بى‌پايه و اساس هستند تکیه می کنند؟ آيا جواب صریح وزير خارجه آلمان که گفت: «موضع ما در زمينه مساله هسته‌اى ايران شناخته شده و هماهنگى با موضع اروپا و نظام بين‌المللى است» کافى نبود که به اين روند ناصواب پايان داده شود؟

سخن آخر اینکه تردید نبايد کرد که اقدام على اکبر صالحى در حل و فصل و آزادى مشکل دو خبرنگار‌آلمانى، نمايانگر رويکرد جدیدی در رویه ديپلماتيک کشور در پرهیز از ماجراجویی در سیاست خارجی، حل و فصل مسائل جزئى براى تحقق اهداف مهم‌تر و چالش‌هاى بزرگتر و غلبه عقلانیت بر هوچیگری‌هایی است که کشور در پنج سال گذشته گرفتار آن شده بود. به نظرم اقدام وزير خارجه جديد از عذرخواهى از همتاى اسپانيائى خود در ماجرای توهین به دیپلمات این کشور در 25 بهمن نيز اقدامى درست، عقلانى و در چارچوب لجام زدن بر اقدامات غیرمسولانه در حوزه روابط خارجی بود
جاوید قربان اوغلی
شنبه هفتم اسفندماه هشتاد و نه

By Javid Ghorban-Oghli as published in Iran Diplomacy

Monday 21 February 2011

الجزیره یک اشتباه سیاسی

Algeria, a Diplomatic Mistake
by Javid Ghorban-Oghli

Tsunamis have two defining elements: they are unpredictable and their ambit depends on their primary magnitude. Tunisia’s tsunami affected Egypt and ousted Mubarak from power in 18 days. If Mohamed Bouazizi’s immolation in the small country of Tunisia exponentially echoed in Egypt, then the political transformation in Egypt will resonate much more powerfully in other Arab countries. The time and intensity of these developments will, of course, differ according to state structure, level of public welfare, civil and political freedoms, level of corruption, and autocracy in each country.
For some Arab countries -including Algeria, Jordan and Yemen- the North African tsunami has had immediate impact. It will also leave a trace on other Arab countries, most of which witness citizen discontent with their autocratic rules –though in most cases this may bubble under the surface.

Despite their formal differences, Algeria, Jordan and Yemen share a common feature on governance, and that is lifetime presidencies. While a hereditary monarchy rules in Jordan, Ali Abdullah Saleh has presided over state affairs for more than three decades in Yemen (recently he recanted his determination for lifetime presidency and the appointing of his son as heir to the presidency). In Algeria, a similar case holds true. Abduleziz Bouteflika, veteran Algerian Independence War fighter whose second term ended in 2009, was tempted to alter the constitution and bid for a third term in an election in which his victory was predetermined.

The impact on Persian Gulf Arab states depends on various factors, including the rate of literacy and internet access, since poverty is not the initial challenge. For instance in Saudi Arabia there are three distinct classes. The royal family, consisting of about 3000 princes and princesses; the middle class who enjoy welfare, and the lower class who live mostly in the deserts and smaller cities, deprived of the internet. The wave of protests will lose strength when they arrive in Saudi Arabia, emphasized by the fact that the Saudi king boasts the title of “Custodian of the Two Holy Mosques” [in the sacred Islamic cities of Mecca and Medina.] Increasing civil and media freedom and granting further rights to women can help the Saudi family control the situation.

On February 7, 2011, newly appointed Iranian Foreign Minister Ali Akbar Salehi made an official visit to Algeria at a time when the country was clearly in a tense mood as affected by the developments in Egypt and Tunisia.

Diplomatic visits, particularly at the foreign ministerial level, take place either in response to a visit or within the framework of regular negotiations between countries. Joint committees for a project or agreements sometimes send off foreign ministers to another country. They can be also aimed at preparations for visit of a higher official. It is not clear on what basis Salehi’s visit took place, but whatever it was, considering the current circumstances in Algeria it was a miscalculated move and a grave mistake. Salehi made a diplomatic mistake at the onset of his ministerial appointment by making a trip to Algeria, a country that would be obviously shaken by the Egyptian tsunami.

Supporting Bouteflika should have never happened. The Algerian president is a respected Independence War veteran and the redeemer of Algeria from the 1990s bloodbath (ensuing after the military coup upon the Islamic Salvation Front’s victory in parliamentary election.) He should have handled power with decency after his two-term presidency ended in 2009, but against the spirit of democracy, he amended the constitution to stay in power. Lending support to Bouteflika tarnished our diplomatic image, especially considering that a few days after Salehi’s visit we had an outburst of unrest in Algeria following which hundreds of citizens, including four members of the parliament were arrested and the Algerian president had to announce a state of emergency to put a lid on the protests.

A consultation with diplomatic analysts of the ministry who were aware of the situation in that country would have helped Salehi make a better decision. The diplomatic apparatus should survey the situation before preparing for a trip, especially for a minister who is at the beginning of his term and has not regulated his –if any- agenda.


Javid Ghorban-Oghli is former ambassador to South Africa during Mohammad Khatami’s presidency.

Friday 18 February 2011

کودک بازمانده حادثه غرق شدن قایق

سینا اخلاقی کودکی که پدر و مادرش در راه رسیدن به استرالیا غرق شدند اجازه یافته است به بستگانش بپیوندد. گزارش راديو دوست تورنتو و مصاحبه اين راديو در اين خصوص را در لينك زير بشنويد
.
http://radiosedayedoost.blogspot.com/2011/02/blog-post_17.html

Wednesday 9 February 2011

ایران پس از انتخابات

مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی، از گروه های سیاسی اصلاح طلب ایران، در بیانیه ای به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب این کشور، با انتقاد از سرکوب مخالفان خواهان آزادی زندانیان سیاسی و برگزاری انتخابات آزاد شده است
Read the full article by clicking on the link below:

Saturday 5 February 2011

چالشهای فرا روي دکترصالحی

گفتاری از جاوید قربان اوغلی، مدير كل سابق وزارت خارجه، برای سایت دیپلماسی ایرانی

دكتر علی اکبر صالحی كه هفته گذشته با صد و چهل وشش راي از مجلس شوراي اسلامي جواز هفتمين وزير خارجه پس از انقلاب را دريافت كرد، به لحاظ شخصیتی خصوصیات برجسته اي دارد كه او را از سلف –و نه لزوما اسلاف- خويش متمايز مي سازد. صالحي در بهترین دانشگاههای جهان تحصیل کرده، چند سال كسوت ریاست معتبرترین دانشگاه کشور را بر تن داشته و به زبانهای انگليسي و عربي تسلط دارد. اين مزایا در كنار روابط عمومی خوب ، ظاهر آراسته ، شخصیت آرام، متین و با وقار كه لازمه كار یک دیپلمات برجسته در كنار توانمنديهاي حرفه اي است می تواند ضامنی برای موفقیت در سمت جدید و برقراری رابطه ای حرفه ای با همتایان خارجی وی باشد
.
صالحی هرچند به اندازه اسلاف خويش(خرازي و متكي) از سابقه کار در وزارت خارجه برخوردار نيست با اين وجود حضور چند ساله وي در آژانس بین المللی انرژی اتمی به عنوان نماينده ايران ،معاونت نمايندگي ديپلماتيك كشورمان در سازمان كنفرانس اسلامي را مي توان حداقل های قابل قبولي براي پست جدید او برشمرد.همچنين رياست صالحي برسازمان انرژی اتمی را می توان امتيازي براي وزير خارجه در كشوري كه مسئله هسته ای -خواسته يا نا خواسته- به عنوان مهم ترین معضل سیاست خارجی در عرصه جهاني است، تلقي كرد
با اين وجود امتیازات مذكور بدان معني نيست که او در شرايط كنوني كشور-داخلي و خارجي - به راحتی بتواند در اين سمت، وزیر خارجه موفقی باشد. صالحي وارث شرايط و مواجه با چالشهایی است که اجمالا می توان برخی از این چالشها را فهرست وار در موارد ذیل اشاره کرد
.
یک) وضعیت نامطلوب روابط خارجی ایران
روابط خارجی ایران با خارج در بدترین شرایط خود حتی در مقایسه با سالهای پرتنش اول انقلاب قرار دارد
روابط ایران با همسایگان به عنوان اولین اولویت سیاست خارجی از وضعیت خوبی برخوردار نیست و بجرات می توان گفت در بدترین شرایط روابط با همسایگان در دو دهه گذشته قرار داریم.بر اساس اسناد ویکی لیکس و دیگر قرائن موجود کشورهای عربی نظیر عربستان و امارات متحده عربی مواضع تندی در قبال ایران دارند هر چند برخي اين مواضع را خصمانه ارزيابي می کنند.نکته مهم در این روابط با این کشورها این است که ما پس از گذر از دوران جنگ تحمیلی در حال بازسازی واعتماد آفرینی با این کشورها بودیم و قدمهای اساسی که لازمه این مهم است در دولتهای سازندگی و اصلاحات برداشته شد .بی اعتمادی و تخریب روابط با این کشورها نیز خواست نظام نبود بلکه از شعار زدگی،جاه طلبی و ماجراجویی رییس دولت و ناکارآمدی وزارت خارجه تحت امر ایشان سرچشمه می گرفت
طی هفته هفته های اخیر رويدادهاي ناگواري را در روابط ایران وافغانستان نیز شاهد بودیم كه خوشبينانه ترين ارزيابي در این باره ، از دست دادن همسايه اي است كه طي سي سال گذشته ميزبان حداقل شش ميليون نفر از اتباع آن بوده ايم و اكنون نيز بيش از يك ميليون از آنان در كشور ما زندگي مي كنند.تظاهرات علیه ايران، حمله به سفارت کشورمان در کابل و هرات و به آتش كشيدن نماد هاي ملي ما چیزی است که در تاريخ سي ساله روابط كشورمان با افغانستان سابقه نداشته و براي اولين بار رخ مي دهد
کشورهای اروپایی به عنوان مهم ترین شریک تجاری ایران و تعدیل کننده مواضع تند ایالات متحده ،مواضع تندی نسبت به ایران اتخاذ کرده اند .این کشورها سردمدار تحریم ایران شده اند و در این مسیر گاهی از ایالات متحده نیز پیش تر هستند. کانادا سردمدار طرح قطعنامه های ضد ایرانی در مسئله حقوق بشر است و بطور خلاصه رابطه منطقی و توام با احترام با اروپا که دولت اصلاحات در صدد بنیان گذاشتن با این بخش مهم از جهان داشت، امروز به شکلی در آمده که رییس دولت از سفر به کم اهمیت ترین کشور این قاره عاجز است و سفرای کشورمان در این کشورها نیز قادر به انجام وظایف دیپلماتیک خود نیستند
روسیه، چین و هند به عنوان مهمترين و تاثير گزار ترين جناح غير غربي بازيگران در صحنه بين المللي ،علیرغم همه سرمایه گذاری و حجو تجاری ایران با این کشورها،مواضعي همسو با غرب را در مورد ايران اتخاذ كرده و در قطعنامه های تحریم ایران بدون هیچ دغدغه ای از کاهش حجم روابط تجاری با متحدان غربی خود که عزت و کرامت کشورمان را نشانه رفته اند همراهی کرده و به قطعنامه هایی که آنان مبتکر و حامی آن هستند رای مثبت مي دهند
وضعيت نابسامان ايران در صحنه جهاني بگونه ايست كه حتی کشورهای آفریقایی نیز از موضع گیری علیه ایران ابايي ندارند. ماجرای نیجریه، گامبیا و سنگال نمونه هایی از این وضعیت و به بيان ديگر مشتي از خروارها در اين خصوص است
همه این ها نشان می دهد که ما نه تنها در توسعه و تقویت روابط کشورمان با دیگر کشورها در سالهای گذشته موفق نبوده ایم كه در بسياري از موارد دست آوردهاي دولتهاي گذشته را نيز بر باد داه ايم
دو) قطعنامه ها و تحریم ها؛ بندهایی بر پای سیاست خارجی
رويكرد ناصواب و سياستهاي ماجراجويانه دولت نهم ،پرونده هسته ای ایران را از آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل منتقل كرد كه بدون ترديد بزرگترین اشتباه کشور در مدیریت پرونده هسته ای بود.مساله ای که امروز به مهمترین چالش پیش روی سیاست خارجی ایران تبدیل است. تصویب 4 قطعنامه علیه ایران در شورای امنیت و اعمال تحریم های بین المللی به علاوه تحریم های چندجانبه آمریکا و متحدانش وضعیت بغرنجی را در تعاملات خارجی ایران رقم زده است.بگونه ای که امروز خلاصی از این تحریمها ومحدودیت های تجاری، سیاسی ودیپلماتیک که هزینه های سنگینی را به کشور تحمیل کرده از جمله شروطی است که مسولین مربوطه آن را مطرح می کنند و کسی به این سوال پاسخی فراخورعقل و تدبیر نمی دهد که چرا خود را به دامی افکنده و به کمندی گرفتار کرده ایم که خواهان خلاصی هر چه سریع از آن هستیم.طرفه آنکه نام علی اکبر صالحی در فهرست تحریم اتحادیه اروپا قرار دارد هر چند این مسئله ممکن است با قرار گرفتن ایشان در سمت جدید حل شود ولی به هر حال طرح چنین موضوعی باعث می شود ظرفیتهای وزیر خارجه در صحنه روابط خارجی ایران به خصوص در ارتباط با طرفهای غربی با محدودیتهای ناخواسته ای مواجه شود
سه) تنزل جایگاه وزارت خارجه در ساختار کشور
وزارت خارجه بر اساس اسناد فرادستي كشور(قانون اساسي، رهنمودهاي بنيانگذار جمهوري اسلامي و خلف ايشان ) از جایگاه والایی در ساختار سیاسی کشور برخوردار است .طي پنج سال گذشته نگرش آقاي احمدي نژاد به اين دستگاه حرفه اي ،اعمال محدودیتهایی در انجام وظایف، اجبار و اعمال سیاست هایی که از هیچ پشتوانه کارشناسی برخوردار نبوده و صرفا سلائق شخصي آقای احمدی نژاد و حلقه اول در نهاد رياست جمهوري است دستگاه دیپلماسی کشور را به شیر بی یال و دم و اشکم تبدیل کرده است.این رویکرد دولت ،به تضعیف جایگاه وزارت خارجه در حوزه سياستگزاري ،اجراي ديپلماسي و انجام ماموریتهای محوله در قانون اساسی و دیگر اسناد فرادستی کشور منجر شده است.ضمن اینکه هیچ کشوری در جهان جایگاهی برای وزارت خارجه و وزیر آن قائل نیست
در حال حاضر مهم ترین پرونده های سیاست خارجی کشور در بيرون از وزارت خارجه مديريت مي شود و وزارت خارجه فقط مجری برخی تصميمات و سیاست های متخذه در نهادهای دیگر است. نوع نگاه به وزارت خارجه در چند سال گذشته و برخورد های دستوری با این وزارت خانه قدرت ابتکار و حرکت خودجوش را از این مجموعه حرفه ای ، توانمند و برخوردار از دیپلماتهایی برجسته گرفته است
موضوع نمایندگان ویژه که تحت فشارهاي صورت گرفته به آقاي احمدي نژاد به شكل صوري به مشاورین تغيير نام يافت از نهاد هاي موازي دستگاه سياست خارجي است .امري كه اعتراض كوتاه و گذاراي منوچهر متكي به يكي از آنان بمثابه عبور از خط قرمز احمدی نژاد،پايان نافرجام مسوليت وي در دستگاه ديپلماسي را در پي داشت.ماموريتهاي مهم در عرصه روابط خارجي كشور به افرادی خارج از وزارت خارجه واگذار می شود كه برخي از آنان حتي با الفباي ديپلماسي نيز آشنايي نداشته و شناگراني هستند كه تجربه غواصي در بركه ای را نيز يدك نمي كشند تا چه رسد به اقیانوس پر تلاطمی که سیاست خارجی کشور گرفتار آن است
چهار) تخریب انفجاری کارشناسی وزارت خارجه
در سالهای گذشته بازنشستگی اجباری تعداد قابل توجهی از مديران و كارشناسان مجرب،توانمند وتحصيلكرده وزارت خارجه که هریک سابقه ای به اندازه عمر جمهوری اسلامی دارند وجابجايي مديران لایق با افرادی كه هنر اصلي آنان نزدیکی به یک جناح فکری و یا تبعيت محض از مقام بالاتر مي باشد اين دستگاه حرفه ای را به طبلي ميان تهي تبديل كرده است.ضمن اینکه برخوردهای دستوری، فامیل بازی، تبعیض و رابطه سالاری الباقی نیروهای خدوم این وزارت خانه را سرخورده، بی انگیزه و منفعل کرده و بدنه کارشناسی این وزارت خانه به شدت تضیف شده است. مسبب اصلی این تخریب انفجاری در بدنه وزارت خارجه آقای متکی بود که برای بقاء خود در این پست به هر خواسته ای نه تنها از سوی احمدی نژاد که حتی از نفرات رده چندم دفتر،نزدیکان و مشاوران او تن در داد
در برنامه ای که صالحی در روز رای اعتماد به مجلس ارائه کرد به "کارآمد نمودن وزارت خارجه و تغییر شیوه جذب نیرو در دستگاه دیپلماسی" اشاره شده بود.نمی دانم آقای صالحی با اغتنام از زمان یک ماه و اندی انتصاب به عنوان سرپرست تا اخذ رای اعتماد از مجلس و آگاهی از یاس و نا امیدی حانم بر نیروی انسانی وزارت تحت امر خود آن را به عنوان یکی از محورهای کاری خود برای رای اعتماد به مجلس ارائه نموده یا اینکه این رویکردی در کنار دیگر محورهای کلی برنامه او بود.توصیه مشفقانه همه دلسوزان و مدیرانی که سالیان متمادی اعتلای نام ایران و جمهوری اسلامی در وزارت خارجه وجهه همت آنان بود این است که بازسازی و سازماندهی مجددا این لشکر تحقیر شده ومنهزم باید در صدر برنامه های آقای صالحی باشد. چراکه تنها سرمایه وزارت خارجه در پیشبرد اهداف کشور در حوزه روابط خارجی همین نیروی انسانی است
پنج) مجلس
صالحی زمانی حضور در وزارت خارجه را پذیرفت که همزمان سلف او،منوچهر متکی به ناشایست ترین و تحقیر آمیزترین شکل ممکن برکنار شده بود،واقعه ای که حتی در بحرانی ترین دوران جمهوری اسلامی ایران نیز سابقه نداشت.برکناری متکی در زمانی که در حال انجام ماموریتی در خارج از کشور بود، انتقادات بسیاری را بر انگیخت که به دلیل نزدیکی متکی به مجلس نشینان،بیشترین و تندترین انتقادات به این برکناری و روشی که صورت گرفت،از سوی نمایندگان مجلس صورت گرفت.کما اینکه مجلس تجلیل شایسته ای از وزیر برکنار شده کرد. شاید اگر اعتراض نمایندگان به این وضعیت و این نوع برخورد تحقیر آمیز با متکی نبود،چه بسا علی اکبر صالحی با آراء گسترده تری از مجلس رای اعتماد می گرفت. ومجبور نبود با 146رای سکان هدایت حرفه مند ترین دستگاه بوروکراسی کشور را در دست گیرد.واضح است که این رای ضعیف واکنشی از سوی مجلس به برکناری متکی و عدم واکنش صالحی به روش برکناری در نظامی است که بزرگترین پشتوانه اش ارزشهای اخلاقی و انسانی است، در همین راستا می توان حدس زد که این مجلس و علی الخصوص نمایندگان منتقد و معترض در آینده نیز چندان با او همراهی نخواهد کرد.مساله ای که می تواند چالشی برای یک وزیر در پیشبرد اهدافی باشد که لاجرم نیازمند حمایت و برخورداری از پشتوانه نیرومندی در مجلس است
سخن را با ذکر این نکته به پایان می برم که مهمتر ازهمه مشکلات،موانع و چالشهایی که ذکر آن رفت رویکرد و نگاه ویژه آقای احمدی نژاد و تیم او در دستگاه ریاست جمهوری است.از منظر آقای احمدی نژاد دستگاه دیپلماسی کشور معیوب و پرسنل آن افرادی مرعوب هستند.شاید به همین دلیل است که رییس دولت وزیر خارجه ای می خواهد که مطیع محض دستورات ایشان باشد و لاغیر.کسی که بر سیاستهایی ماجراجویانه او مهر تایید بزند و هر چه می گوید بی هیچ کم و کاستی و بدون بررسی کارشناسی اجرا شود
در خاتمه ضمن آرزوی توفیق برای آقای وزیر در احیاء اعتبار وجهه مخدوش کشور از طریق درک درست از واقعیتهای حاکم بر جهان وبازسازی روابط با همسایگان،متحدان سابق و دیگر بازیگران صحنه بین الملل،امیدواریم امیدواریم ایشان با همت خود و همکارانش بتوانند نقشی ولو اندک در مهار سیاست خارجی افسار گسیخته و هدایت اين كشتي گرفتار طوفانهاي سهمگين به ساحلی امن داشته باشند. که به قول خواجه شيراز

هـمـتـم بـدرقـه راه كـن اي طايـرقـدس كه دراز است ره منزل و من نوسفـرم
جاوید قربان اوغلی
پانزدهم بهمن 1389

By Javid Ghorban-Oghli as published in Iran Diplomacy