Saturday 29 December 2012

کیش مهر

همی گویم و گفته ام بارها........................بود کیش من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیش مهر........برون اند زین جرگه هشیارها
به شادی و آسایش و خواب و خور..............ندارند کاری دل افگارها
به جز اشک چشم و به جز داغ دل .............نباشد به دست گرفتارها
کشیدند در کوی دلدادگان ........................میان دل و کام، دیوارها
چه فرهادها مرده در کوهها ......................چه حلاجها رفته بر دارها
چه دارد جهان جز دل و مهر یار ..................مگر توده هایی ز پندارها
ولی رادمردان و وارستگان ........................نبازند هرگز به مردارها
مهین مهر ورزان که آزاده اند .....................بریزند از دام جان تارها
به خون خود آغشته و رفته اند ..................چه گلهای رنگین به جوبارها
بهاران که شاباش ریزد سپهر ...................به دامان گلشن ز رگبارها
کشد رخت،سبزه به هامون و دشت ..........زند بارگه ،گل به گلزارها
نگارش دهد گلبن جویبارها ......................در آیینه ی آب، رخسارها
رود شاخ گل در بر نیلفر ..........................برقصد به صد ناز گلنارها
درد پرده ی غنچه را باد بام ......................هزار آورد نغز گفتارها
به آوای نای و به آهنگ چنگ ...................خروشد ز سرو و سمن، تارها
به یاد خم ابروی گل رخان .......................بکش جام در بزم می خوارها
گره از راز جهان باز کن ............................که آسان کند باده، دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان ................که بستند چشم خشایارها
به اندوه آینده خود را مباز ........................که آینده خوابی است چون پارها
فریب جهان مخور زینهار ..........................که در پای این گل بود خارها
پیاپی بکش جام و سرگرم باش
بهل گر بگیرند بیکارها‬

علامه محمد حسین طباطبایی



Thursday 6 December 2012

مصاحبه با نوآم چامسکی

نوآم چامسکی، زبان شناس، فیلسوف، تاریخدان و فعال سیاسی آنارشیست آمریکایی است که هم اکنون در شهر بوستون ایالت ماساچوست زندگی می کند. روزنامه نیویورک تایمز، او را برجسته ترین متفکر زنده جهان نامیده است. نظرات او در علم زبان شناسی، انقلابی بر پا کرد و عنوان پدر زبانشناسی نوین را برایش به همراه داشته است. در کنار مطالعات دانشگاهی، چامسکی به انتقادهای تندش از سیاست خارجی دولت آمریکا شهرت دارد. سخنرانی های پیوسته او درباره وقایع جاری جهان معمولا با ازدحام هزاران دانشجوی طرفدارش همراه می شود
براي خواندن متن كامل مصاحبه وي با بي بي سي فارسي كه در آن به پرسشهايي در باره سياست امريكا ,بهار عربي ,جنبش سبز ,وقايع خاورميانه و مسايل ايران پاسخ گفته است اينجا را كليك كنيد

Tuesday 20 November 2012

آخرین یوزپلنگ

حالا کم کم دارم به ناهید به بهرام
به زمین شبیه می شوم
گوش کن
صدای گسل هایم را می شنوی
نه فرسایشی
نه یخبندانی
و نه حتا آخرالزمانی
هر روز گرم تر می شوم
زمین شناس منتظر
مساحت خشکی هایم را تخمین می زند
و پایان کار حاکمان جهان را پیشگویی می کند
خنده ام که می گیرد
افق عقب می رود
و استوای دلم خنک می شود
همسایگان تازه ای کشف کرده ام
نگاه کن
سایه اش روی ماه افتاده
آن کهکشان که هفت میلیارد سال نوری به من نزدیک است
حالا وقتش است
بزرگ تر شده ام از ناهید و بهرام و زمین
آن قدر بزرگ که می توانم به آسمان بی ابرم بگویم
امروز و فردا و پس فردا
در سوگ آن آخرین یوزپلنگ
گریه کند

شهلا زرلکی 30/8/91
(برای نسل در حال انقراض یوزپلنگ ایرانی)‬

Wednesday 3 October 2012

باید مرد بحران به میدان بیاید

محسن هاشمی رفسنجانی، فرزند ارشد اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تاکید کرده است که هدف اصلی برخوردهای اخیر، نه فرزندان آقای هاشمی رفسنجانی بلکه خود اوست. وی چند روز پس از بازداشت خواهر و برادرش فائزه و مهدی هاشمی در گفت و گو با اکبر منتجبی، سردبیر هفته نامه آسمان چاپ تهران، تاکید کرده است که هدف گروه های سیاسی هم در داخل ایران و هم در خارج از کشور تضعیف آقای هاشمی رفسنجانی است
محسن هاشمی با رد همه اتهاماتی که هم در داخل ایران از سوی مسئولان قضایی و جناح های سیاسی مخالف اکبر هاشمی رفسنجانی متوجه مهدی هاشمی شده و هم با تکذیب اتهاماتی که برادرش در خارج از کشور با آنها مواجه بوده، می گوید که اتهام زنندگان در پی تضعیف آقای هاشمی هستند
مهدی هاشمی، هفته گذشته و پس از سه سال اقامت در خارج از کشور، به ایران بازگشت و یک روز بعد، بازداشت و راهی زندان اوین شد. دو روز پیش از بازداشت مهدی هاشمی، فائزه هاشمی خواهر او نیز برای اجرای حکم شش ماه زندان به دلیل تبلیغ علیه نظام راهی زندان شده بود

اکبر هاشمی رفسنجانی تا کنون خود از موضع گیری مستقیم در قبال بازداشت فرزندانش خودداری کرده است، اما هفته گذشته، محسن هاشمی از پدرش نقل کرده بود که بین او و فرزندان مردم، هیچ تفاوتی وجود ندارد
محسن هاشمی در گفت و گو با هفته نامه آسمان هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب را که به گفته وی "اسیر افراطیون " بوده اند مورد انتقاد قرار می دهد و آنها را تخریب و تضعیف پدرش از طریق فشار آوردن بر اعضای خانواده متهم می کند
او می گوید: مشکل کشور ما افراطیون و تندروهایی هستند که به قدرت می رسند. منظورم افراطیون هر دو جناح هستند. آنها وقتی پا می گیرند و از طریق ورود به قدرت قد علم می کنند، برای نظام مشکل آفرین می شوند. زیست این افراطیون چپ و راست در بحران است
به گفته وی، از دل تفکر اعتدال گرایانه دولت هاشمی، خاتمی ظهور می کند اما از دل دولت خاتمی، احمدی نژاد سر برمی آورد. افراطیون از پشت به هم می رسند. ممکن است در ظاهر مقابل هم باشند، اما از پشت تفکراتشان یکی است، چون نتیجه رفتار و کارهای آنها یکی است
او در ادامه می گوید: به دلیل شرایط و تفکر پدر، اصولا سعی بر این بوده است که در چارچوب اصلاح طلب یا اصولگرا قرار نگیریم. شاید به همین دلیل است که این سوء تفاهمات پیش می آید. آنچه همیشه برای من مهم بوده است، برخورد با افراط و تفریط در هر زمینه و توسعه و پیشرفت ایران و چهره واقعی اسلام بوده است که باید خالی از افراط و تفریط و خرافات که متاسفانه اخیرا از آن بیشتر استفاده می شود، باشد. بزرگان نظام و علی الخصوص خانواده ما از افراطیون هر دو جناح صدمه دیده اند
محسن هاشمی می گوید: همیشه به علت اثرگذاری آقای هاشمی در سیاست و انتخابات، یک عده ای از سیاسیون و رقبا نگران حضور هاشمی و اطرافیان بودند و از تخریب استفاده مناسب می کردند. از دیگر سو، برخی نیز چون نمی توانند علیه ایشان حرف بزنند، می روند سراغ خانواده و اطرافیان. الان نیز در قضیه مهدی می بینیم که عده ای رفته اند سراغ مسایلی که هیچ موضوعیتی ندارد
عده ای از ناظران مسایل سیاسی ایران، بازداشت فرزندان اکبر هاشمی رفسنجانی را بدون آگاهی و اجازه آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی غیر ممکن می دانند و بر این نکته تاکید می کنند که جنگ قدرت در ایران به بالاترین سطوح ممکن رسیده است و چنین اقدامی می تواند، برداشتن گام های نهایی برای حذف همیشگی آقای رفسنجانی از عرصه قدرت محسوب شود، با این همه، آنها می گویند حتی اگر چنین ایده ای وجود داشته باشد، عملی کردن آن با توجه به نفوذ آقای رفسنجانی کاری دشوار خواهد بود
فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی می گوید: در باره ما و بر سر تک تک ما، در جامعه فضاسازی شده و شایعات وجود دارد. آنها می خواهند رای بگیرند و ما را به عنوان یک گروه قدرتمند معرفی می کنند و با فحش دادن به ما می خواههند برای خودشان رای جمع کنند
محسن هاشمی می افزاید: در یک برهه ای خصوصا سال های ۷۶ تا ۷۸، اصلاح طلبان تندرو سعی کردند از این حربه علیه ما استفاده کنند. در عمق جامعه شایعاتی علیه ما راه انداختند. بعد نیز اصولگرایان از همین روش علیه ما استفاده کردند. دیدند که چه روش خوبی. می توانند یک رقیب قدرتمند را به کمک اصلاح طلبان از میدان به در کنند. در زمان وزارت فرهنگ آقای مهاجرانی، کتاب «عالیجناب سرخ پوش» چاپ و بارها تجدید چاپ شد
محسن هاشمی در ادامه گفت و گوی خود به بحث انتخابات ریاست جمهوری سال آینده می پردازد و می گوید: به نظرم قطعا اشتباه است که اصلاح طلبان به عدم شرکت فعال فکر کنند. بهتر است با یک برنامه قوی و قابل عمل که واقع گرایی و عمل گرایی همراه با با نگاه آرمان ها، در انتخابات شرکت کنند
وی با اشاره به شرایط کنونی و موانع موجود بر سر راه اصلاح طلبان می گوید: برای این شرکت لازم نیست شرط و شروط غیر میسر بگذارند و از آن طرف هم نظام لازم است با توجه به تحریم ها، بحران ها و مشکلات جدی اقتصادی و معیشتی و بعضی از سوء تفاهامات ایجاد شده، فضا را برای شرکت همه آحاد مردم و سیاسیون و دلسوزان نظام و کشور باز کند
محسن هاشمی که پیش از این کمتر تا این اندازه به صراحت در باره مسایل سیاسی اظهار نظر علنی کرده بود، تاکید می کند که اگر اصلاح طلبان جدی بیایند، باعث اتحاد اصولگرایان هم خواهند شد، ولی اپوزیسیون و اصلاح طلبان باید بدانند که دیگر ناز، مشکلی را حل نمی کند و فرش قرمز برای آنها پهن نمی کنند؛ لذا چراغ سبز و قرمز مهم نیست، در این شرایط تحمیل کردن خود بر جامعه وظیفه است، فقط باید مواظب بود که فردی که برای روزها سخت و بحران ساخته شده است، به میدان بیاید
در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی، از اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان "مرد بحران" یاد می شود. او خاطرات خود را با نام "عبور از بحران" به چاپ می رساند و انتشار مصاحبه ای از فرزند ارشد او، در حالی که دو فرزند دیگرش در زندان به سر می برند، احتمالا از سوی بسیاری از ناظران به معنای انتشار دیدگاه های پدر از زبان پسر تلقی خواهد شد

به نقل از بي بي سي فارسي - براي مطالعه مطلب اصلي اينجا را كليك كنيد

Thursday 13 September 2012

دعوت به مشارکت در یک تحقیق علمی

Survey Invitation Letter


Iranian immigrants in Australia invite to participate in the research
“Migration Experience, Resilience and Psychological Outcomes”

Ba salam va arze adab,

Hello, I’m completing my PhD at the Centre for International Mental Health at the University of Melbourne. I’m interested in how the experiences and world views of Iranian immigrants relate to their well-being and how resilience factors help them to deal with the challenges of everyday life.

If you are over 18 years of age and have an Iranian background, I would like to invite you to participate in my research.

You have the choice of completing the survey in English or Persian. Please click here for the English version or here for the Persian version (پرسشنامه فارسی).

This survey should take approximately 25 minutes to complete by English version. You would have already received this survey by email.

If you know someone else who might be eligible and interested in participating in this study, please feel free to forward this email and invite them.

Many thanks,

Ashrafalsadat Hosseini

Thursday 23 August 2012

بحران گزارش نویسی از بحران

خبرنگارانی که از زلزله و حوادث طبیعی گزارش می دهند معمولا تلاش می کنند اطلاعات دقیقی در مورد تعداد تلفات، اقلام مورد نیاز و شرایط آسیب دیدگان، نحوه رسیدگی امدادگران و زوایای مختلف بلایای طبیعی به افکار عمومی ارائه کنند
اما گاهی وقت ها گزارش نویسی از بحران خود دچار بحران می شود، خصوصا در کشوری مثلا ایران که کنترل دولتی نیز بر رسانه ها حاکم است. به همین دلیل در برخی مواقع مخاطبان رسانه ها با اطلاعات ضد و نقیضی در مورد ویژگی های یک حادثه طبیعی در رسانه های متفاوت مواجه می شوند
زلزله مرگبار آذربایجان شرقی در منطقه اهر و ورزقان که بر اساس گزارش خبرگزاری های داخلی بیش از ۳۰۰ کشته و ۵ هزار زخمی برجای گذاشت، نیز از این قاعده مستثنی نبود و اطلاعات متناقضی در مورد ابعاد این زلزله مرگبار در رسانه ها منتشر شد

Friday 13 July 2012

تا کنون کردی چنین اکنون مکن

نوشته سروش دباغ - پژوهشگر دینی و مدرس فلسفه در دانشگاه تورنتو
به نقل از بي بي سي فارسي

براي مطالعه مطلب كامل اينجا را كليك كنيد

به کرات شنیده ایم که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هرعیب که هست از مسلمانی ماست». کسانی از سر غیرت دینی می گویند که «ذات» اسلام خوب است و اشکالاتی که در جامعه مسلمانی نظیر جامعه ایران دیده می شود، به سبب بی اعتنایی و زیر پا نهادن دستورات اسلامی بوسیله مسلمانان است و لاغیر. از سوی دیگر برخی از دین ناباوران نیز معتقدند، اسلام واجد ذات است و نمی توان فارغ از آن ذات درباره قرائت های مختلف از اسلام و انواع دینداری سخن گفت و یکی را برکشید و سایر قرائت ها را فرو نهاد
مطابق با رأی ایشان، در روزگار کنونی، روحانیت رسمی تنها نماینده «واقعی» اسلام است و دیگرانی که در پی بدست دادن خوانش های غیر رسمی از اسلام هستند، آب در هاون می کوبند و ره به جایی نمی برند
به نظرم سخن هر دو طایفه یاد شده موجه نیست؛ برای بدست دادن خوانشِ موجه خرد پذیر از اسلام در زمانه کنونی نیازی به مفروض گرفتن ذاتی برای اسلام نیست. از سوی دیگر، منتقدان دیانت هم به خطا در اسلام ذاتی را سراغ می گیرند و در صدد تبیین و توضیح آن برمی آیند
چنانکه در می یابم، اسلام ذاتی ندارد و می توان از منظر دلالت شناختی، معرفت شناختی و با پیش چشم قرار دادن نحوه های زیست متنوع مسلمانان، از کثرت غیر قابل تحویل به وحدت در قلمرو دین اسلام سخن گفت؛ با نقد نگاه ذات گرایانه، بستری برای به رسمیت شناختن کثرت قرائات از اسلام مهیا می‌شود
روشنفکران دینی با به رسمیت شناختن این تکثر، از قرائت رفرمیستی از اسلام دفاع می کنند و دیگر قرائت ها را ناموجه می انگارند؛ قرائت رفرمیستی ای که مدارا محور است و از حقوق بنیادینِ اقلیت های دینی و دین ناباوران در جامعه دینی دفاع می کند
در این نوشتار می کوشم با اقامه ادله ای در نقد خوانش ذات گرایانه از اسلام، از قرائت رفرمیستی از اسلام دفاع کرده، با تفکیک میان «نقد» و «توهین»، ناروایی اخلاقی توهین به مقدسات دینی را تبیین کنم
در فلسفه زبان معاصر، کسانی که قائل به« ذات گراییِ دلالت شناختی» اند، بر این باورند که «انواع طبیعی» نظیر آب، طلا، مس... ذاتِ ضروریِ تغییر ناپذیری دارند و می توان تمام مؤلفه های سازنده آن ذات را، مثلا تمام مؤلفه های طلاساز را نشان داد و برشمرد
به تعبیر دیگر، وقتی مفهوم طلا را در زبان بکار می بریم و از آن تعیین مراد می کنیم، معنای این واژه ناظر به تمام مؤلفه های سازنده این مفهوم است. درمقابل، کسانی که نومینالیست هستند و به تعبیر پاتنم به «کثرت گرایی زبان شناختی» باور دارند، احراز معانی واژگان را متوقف بر رجوع به «خصوصیت های درونیِ» متکثرِ مصادیق می دانند، نه ذاتِ از پیش معین و مشخص؛ چرا که چنین ذاتی در میان نیست و نباید آنرا سراغ گرفت
به نظرم می توان با موضع نومینالیست ها، دست کم درباره مفاهیمی چون لیبرالیسم، دموکراسی، سکولاریسم، عرفان، دین، اخلاق، بازی.... همدلی کرد؛ مفاهیمی که بر خلاف مفاهیمی چون درخت، کوه، رودخانه، دریا . . . در جامعه انسانی سر بر می آورند و قوام آنها به قوام انسانها و تعامل کاربران زبان با یکدیگر در یک جامعه انسانی است. مؤلفه های چنین مفاهیمی را نمی توان به نحو پیشینی و سابق بر تجربه احصاء کرد؛ بلکه صرفا با رجوع به تجربه و به نحو پسینی می توان فهرست مؤلفه های سازنده آنها را به دست آورد؛ فهرستی که گشوده است و علی الاصول می تواند کم و زیاد شود
لازمه این سخن این است که به جای «سکولاریسم»، «لیبرالیسم» ،«عرفان» و « بازی»؛ «سکولاریسم‌ها»، «لیبرالیسم ها» ، «عرفان ها» و «بازی ها» داشته باشیم و نتوانیم فهرستی جامع و مانع از همه مؤلفه های سازنده این مفاهیم بدست دهیم. بر همین سیاق، مفهوم « دین»، ذاتی در معنای ارسطویی کلمه ندارد و فهرستی پیشینی و کامل از همه مؤلفه های مختلف دین ساز در دست نیست ؛ بلکه باید به نحو پسینی- تجربی و تاریخی، مؤلفه ها و مقومات گوناگون سازنده دین را بدست آورد و برشمرد
اگر این تفکیک دلالت شناختی موجه باشد، لازمه این سخن این است که نمی توان از ذات «دین» سخن به میان آورد و مؤلفه های ذاتیِ لایتغیر آن را برشمرد و مدعی شد ذات دین فراچنگ آورده شده است. در مقابل، بکار بستن واژه «دین» و تعیین مراد کردن از آن ناظر به مؤلفه های قوام بخش مفهوم «دین» است که تا کنون سر بر آورده؛ مؤلفه هایی که به نحو تاریخی و تجربی احراز شده اند، نه پیشینی و غیر تجربی. مثلا، بسیاری گفته اند که «توحید»، بنیادین ترین مفهوم دین اسلام است؛ گویی که می توان بر سر این مؤلفه به عنوان مؤلفه ذاتی « اسلام» توافق کرد
اما مروری گذرا بر تاریخ تمدن اسلامی بر این مهم دلالت می کند که درک و تلقی فلاسفه، عرفا، فقها و متکلمان از این مفهوم بنیادین چقدر متفاوت بوده، در حالیکه جملگی خود را مسلمان می انگاشتند. خدای فیلسوفانه ابن سینا که مبتنی بر « برهان وجوب وامکان» است و طنین ارسطویی دارد با خدای عارفانه ابن عربی و مولوی که وحدتی از سنخ «وحدت حقه حقیقیه» دارد و« ساده» و «بی صورت» است و تعینات و تجلیات عدیده او جهان را پر کرده است؛ تفاوت زیادی دارد
همچنین است خدای فقیهانه آیت الله بروجردی و آیت الله خویی که خدایی آمر و ناهی است و با خدای عرفا و فلاسفه تفاوت دارد. چنانکه دیده می شود، تصور و تلقی های متفاوت و متکثری از بنیادین ترین آموزه اسلامی در میان نحله های مختلف دیده می شود و معنایی که ایشان از آموزه توحید مراد می کنند، با یکدیگر متفاوت است
به تعبیر دیگر، ذات و گوهر مشترکی میان تلقی های گوناگون از آموزه توحید در میان مسلمانان یافت نمی شود؛ بلکه، آنچه دیده می شود، به تعبیر ویتگنشتاین، نوعی « شباهت خانوادگی» است؛ شباهتی از سنخ شباهت میان اعضاء یک خانواده. در یک خانواده، لزوما تمامی افراد رنگ چشم و مدل ابروی یکسانی ندارند و یک خصوصیت در تمام اعضاء یکسان و مشترک نیست؛ چرا که رنگ چشم عضو الف می تواند مثل رنگ چشم عضو ب باشد، اما رنگ چشم هر دو با رنگ چشم عضو ج متفاوت باشد؛ در عین حال همه این اعضاء متعلق به یک خانواده هستند بدون اینکه یک خصوصیت مشترک لزوما در میان همه اعضاء خانواده یافت شود؛ اما این امر مانع از آن نمی شود که همه این اعضاء را متعلق به یک خانواده بحساب آورد. علاوه بر این، می توان با عنایت به مجموع شباهتها و عدم شباهتهایی که در میان اعضاء یک خانواده دیده می شود، کل این خانواده را از یک خانواده دیگر تفکیک کرد
از سوی دیگر، چنانکه می دانیم، معرفت شناسی جدید با تأکید بر محوریت سوژه شکل گرفته است. کانت در کتاب «نقد عقل محض» از انقلاب کوپرنیکی معرفت شناختی ای پرده بر می گیرد؛ انقلابی که مبتنی بر محوریت و مدخلیت سوژه در شناخت جهان پیرامون است؛ سوژه ای که فعالانه (نه منفعلانه) به فهم جهان پیرامون همت می گمارد
روشن است که تمام پیشینه معرفتی و تربیتیِ متنوعِ انسانهای گوناگونی که به سراغ متون دینی (در اینجا قرآن و سنت نبوی) می روند و صادقانه و مجدانه از پی فهم موجه و معقول آن بر می آیند، به نحو طبیعی در بدست دادن قرائت صادق و سازوار و معرفت بخش از متن ریزش می کند
لازمه این سخن این است که در قرائت یک متن دینی، با کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت مواجه هستیم، چرا که پیشینه معرفتی و تربیتی قرائت کنندگان متن با یکدیگر تفاوتهای آشکاری دارد. هنگامی که چنین سوژه ها یی فعالانه به سروقت فهم کتاب و سنت می روند؛ فراورده های معرفتی متعدد و متنوعی بروز و ظهور پیدا خواهد کرد. از اینرو « اسلام سنتی»، «اسلام بنیادگرایانه» و «اسلام رفرمیستی» به نحو طبیعی و نه بر اثر توطئه و برنامه ریزی قبلی کسانی در جامعه مسلمین پدید آمده است
باید پلورالیسم فهم دینی را به رسمیت شناخت؛ پلورالیسمی که بر قرائت های مختلف از دین صحه می گذارد و تمنای محال بدست دادن قرائت واحد از اسلام و رسیدن به ذات اسلام را در سر نمی پروراند. البته لازمه این سخن این نیست که همه قرائت های مختلف از دین ارزش معرفتی یکسانی داشته باشند. به تعبیر دیگر، تبیین این مهم که ما با کثرت قرائات از دین مواجهیم صبغه «توصیفی» دارد و نه توصیه ای
پس از به رسمیت شناختن این کثرت بالفعل، برای پذیرش هر قرائت، «باید» ادله و استشهادات هر قرائت را بررسی کرد و دلمشغول ارزیابی معرفتی آن بود. درواقع، مدعا در اینجاهم صبغه توصیفی دارد و هم صبغه توصیه ای. به رسمیت شناختن قرائت های مختلف از دین صبغه توصیفی دارد، بررسی ادله و استشهادات و ارزیابی معرفتی آنها و موجه انگاشتن یک قرائت و فرونهادن سایر قرائتها صبغه توصیه‌ای دارد
عموم روشنفکران دینی قرائت های مختلف از دین را به رسمیت شناخته؛ درحالیکه قرائت های سنتی، سنت گرایانه و بنیادگرایانه از اسلام را ناموجه می دانند؛ در مقابل، قرائت تجدد گرایانه را برمی کشند و بر مسند تصویب می نشانند. ایشان با اتخاذ معیار و محک «اجتهاد در اصول»، آموزه های اخلاقی و معنویِ ابدی اسلام را از سیاقی که این آموزه ها در آن نضج گرفته ، تفکیک کرده؛ با پیش چشم داشتن دستاوردهای معرفتی جهان جدید، قرائتی از دین به دست می دهند که حرمت اخلاق را نگه می دارد و مجال و بستری برای تحقق تجربه های معنوی و باطنی در جهان پیرامون پدید می آورد
به عنوان نمونه، همانطور که از آیه « الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر والبغی یعظکم لعلکم تذکرون»(سوره نحل، آیه ۹۰) بر می آید، خداوند ناظر به درک و تلقی مخاطبان وحی از مفاهیمی چون «عدل» ،«احسان»، « فحشاء» و «منکر» سخن می گوید و تخاطب و مفاهمه ناظر به تصور و تلقی و مصادیقِ عرفی این مفاهیم صورت گرفته است. اساسا مخاطبان کلام وحی، درکی از عدل فراتاریخی نداشتند و نمی توانستند مخاطب چنین پیامی باشند
بنابر این تلقی، پیامبر گرامی اسلام ، در حوزه اجتماع و سیاست، مخاطبان را از جور وظلم زمانه به عدل زمانه و نه به عدل فراتاریخی فراخوانده است.«عدل» را در اینجا باید به مثابه یک مفهوم مهم اخلاقی در نظر گرفت؛ این سخن درباره دیگر مفاهیم اخلاقی نظیر «آسیب نرساندن به دیگران»، «مهربانی»، «وفاداری»، «عفت»... نیز صادق است
بنابر تلقی روشنفکران دینی، عموم احکام اجتماعی اسلام زیر چتر عدالت قرار می گیرد و مقید به قیود اخلاقی است. در عین حال، چون تلقی و تصور انسانها از حدود و ثغور مفاهیم اخلاقی ای چون «عدالت»، «احسان»،«آسیب رساندن به دیگران»، «وفاداری» . . . زمانمند و مکانمند است و علی الاصول می تواند از عصری به عصر دیگر تغییر کند؛ از این رو، پاسداشت پیام به ودیعت نهاده شده در دل سنت نبوی متضمن توزین کردن احکام اجتماعی در ترازوی اخلاق و بازخوانی آنهاست؛ اخلاقی که تصورات و تصدیقات خویش را از عرف زمانه و اجماع عقلا بر می گیرد
از اینرو گشوده بودن نسبت به دستاوردهای معرفتی جهان جدید و مجموعه معتقدات را حول آنها سامان بخشیدن، انسان را مدد می رساند تا در زمینه و زمانه کنونی، با پاسداشت روح حاکم بر آموزه های قرآنی، قرائتی موجه از اسلام بدست دهد. بنابر رأی عموم روشنفکران دینی ، قرائتهای سنتی و بنیادگرایانه از اسلام ناموجه و ناکارآمدند؛ چرا که نسبت به دستاوردهای معرفتی جهان جدید بی مهرند و برای تفسیر متن در افق امروزین، به زمینه ای که در آن متن مقدس شکل گرفته عنایت ندارند و قرائتی ناموجه و مکانیکی وغیر متناسب با روح متن دینی بدست می دهند

قرائت رفرمیستی از اسلام مدارا محور است و با پاسداشت و پذیرش آموزه های حقوق بشری، حقوق بنیادین اقلیت های دینی و کافران و دین ناباوران را در جامعه دینی به رسمیت می شناسد و هر گونه نقض این حقوق را از منظر اخلاقی و حقوقی قویا محکوم می کند؛ علاوه بر این نسبت به نقد دین به وسیله دین ناباوران و منتقدان گشوده است و می کوشد تا بستری برای ابراز نظرات ایشان در جامعه دینی فراهم کند. در عین حال ، قائلان به این قرائت از اسلام، نظیر نگارنده این سطور، بر تفاوت میان «نقد» و «توهین» انگشت تأکید می‌نهند و درحالیکه رواج اولی را در جامعه دینی روا می دانند و از آن دفاع می کنند؛ دومی را، چنانکه پیشتر آورده ام، ناروا و غیر اخلاقی و متضمن خوارداشت « دیگری» می انگارند. تأمل برانگیز است که برخی از دین ناباوران خارج کشور نشین، بجای اینکه بازار نقد آموزه های دینی را گرم کنند و از این طریق هم مدعیات و استدلالهای خویش را پیش چشم دینداران قرار دهند و هم به شستشوی اندیشه دینی در جامعه ایران کمک کنند؛ از اهانت به آموزه های دینی دفاع می کنند و با تخفیف آموزه های دینی و متدینان، مؤکدا می گویند چون مرز میان « نقد» و « توهین» چندان روشن نیست، بنابراین دینداران باید آستانه تحمل خود را بالا ببرند و با این مقوله کنار بیایند. نقل قول زیر را در نظر بگیرید
«.. یاوه در همه حال یاوه است و از درون یاوه های مقدس خشونت بیرون می آید. و این خشونت، خشونت بومی و خانه زاد است...اما قصد ما روشنگری است نه اینکه لج آدمهای خرافی را در بیاوریم، بویژه کسانی که هنوز از لحاظ اگاهی تمدنی به قول امانوئل کانت، در " صغارت" به سر می برند»
تعجب آور است که کسی با «یاوه مقدس» خواندن آموزه های دینی و متدینان را «خرافی» و « صغیر» خطاب کردن، قصد روشنگری دارد؛ بر سر شاخ نشسته است و بن می برد؛ لابد نویسنده سطور بالا انتظار دارد با اتخاذ چنین لحن خصمانه و غضب آلودی، دینداران سخنا ن او را به سمع قبول بشنوند و ارشاد شوند و از صغارت بدرآیند. در شگفتم چرا برخی در مقام خطاب قرار دادن دینداران اینقدر بی تاب می شوند و جانب ادب و انصاف را فرو می گذارند
از ایرانیان متدین بگذریم، آیا فیلسوفان متدین مسیحی معاصری چون رابرت آئودی، ویلیام آلستون، الوین پلنتینگا، راجرتریگ، ریچارد سوئین برن و جان هیک که در معتبرترین مراکز آکادمیک دنیا در دهه های اخیر مشغول تدریس و تحقیق بوده اند نیز صغیر و خرافی اند؟! چرا تا این میزان غیر منصفانه و بغض آلود سخن گفته می شود؟ مگر اینکه گفته شود هر آنکس که غیر از ما فکر می کند و از قبیله ما نیست و به نحوی از انحاء قائل به ساحت قدسی و امر متعالی است، انسانی صغیر و خرافی است؛ که سخنی است از سر تبختر و خودشیفتگی و در ترازوی اخلاق وزنی ندارد. بپرسیم اگر فرد دینداری بر همین سیاق و با این ادبیات شخص دین ناباوری را مورد خطاب قرار دهد و او را تخفیف کند، رواست؟
کسی که اینگونه دینداران را خطاب می کند، تولید خشونت نمی کند؟ اگر آزار و اذیت و نقض حقوق بنیادینِ دین ناباوران و کافران اخلاقا نارواست، که نارواست؛ اینگونه مواجهه با معتقدات متدینان نیز غیر اخلاقی است و به نهادینه شدن خشونت مدد می رساند و گرهی از کار فروبسته ما نمی گشاید
با بکار بستن این ادبیات خصمانه به کجا خواهیم رسید و کدامین قله و افق را فتح خواهیم کرد؟ اگر کسانی به آنچه ذیل حکومت دینی در دهه های اخیر رخ داده، نقد و اعتراض دارند و رفتار حکومت با شهروندان را بر نمی تابند، چرا دینداران را تخفیف می کنند و ایشان را صغیر و خرافی می خوانند و از آزادی اهانت دفاع می کنند؟ به کجا چنین شتابان؟
اگر مرز میان « نقد» و « اهانت» روشن نیست؛ اولا، اخلاقا موظفیم از ابراز سخنان و انجام کنشهایی که نزد «ناظر آرمانی » توهین آمیز تلقی می شود خودداری کنیم؛ نه اینکه از آنسو دست را باز گذاشته و افراد را به حساسیت زدایی دعوت کرده تا سخنان و کنشهای توهین آمیز و انتقادی به یکدیگر آمیخته شوند و تفکیک میان آنها میسر نشود. در مقام تمثیل، اگر کسی سخنی بگوید که متضمن ناسزا به پدر شما باشد، مرتکب فعل غیر اخلاقی شده است؛ در عین حال اگر همین فرد در جمعی درباره پدر شما به طعنه و با لحن تخفیف آمیزی سخن بگوید؛ چه عکس العملی به او نشان می دهید و یا باید نشان دهید؟
می گویید چون مرز میان «اهانت» و «نقد» مبهم است، به این رفتار خود ادامه دهد یا به او اعتراض می کنید و از او می خواهید لحن کلامش را تغییر دهد؟ اگر از منظر ناظر آرمانی بنگریم، باید از این فرد بخواهید که به رفتار خود خاتمه دهد و شیوه دیگری برای سخن گفتن اختیار کند، درغیر اینصورت سکوت شما غیر اخلاقی خواهد بود. پس، به فرض هم که مرز میان نقد و اهانت مشخص نباشد، که به نظر نگارنده چنین نیست، این امر مجوزاخلاقی به دین ناباوران و ناقدان نمی دهد که در این مرز حرکت کنند و هر سخنی و کنشی را بر زبان آورند و انجام دهند؛ همچنانکه دینداران نیز نباید از درِ تخفیفِ معتقدات دین ناباوران و توهین به کافران در آیند
ثانیا، شهودهای زبانی ما فارسی زبانان می گوید که مفهوم «نقد» متضمن معنایی است و واجد مصادیقی چند؛ همچنین است مفهوم «توهین». حال اگر به زعم عده ای مرز میان «نقد» و «توهین» روشن نیست، لازمه این سخن این است که حدود و ثغور معنایی مفهوم« توهین» مشخص نیست و هر توهینی باید نقد انگاشته شود
به تعبیر دیگر، مفهوم « توهین» دایره مصادیق مشخصی ندارد و مفهومی بلا مصداق است. اما این نتیجه با شهودهای زبانی ما منافات دارد، چرا که هر فارسی زبانی می تواند برخی از سخنان و کنش ها را نام ببرد که مصداق سخن و عمل توهین آمیز است و در عین حال مصداق نقد نیست؛ و بالعکس برخی از سخنان و کنش ها که مصداق نقد هستند و توهین به حساب نمی آیند
به تعبیر منطقیون، قائل به چنین سخنی مرتکب مغالطه « استدلال شیب لغزنده» می شود، چرا که از مفهوم «توهین» و دایره مصادیق آن آغاز می کند و رفته رفته پیش می رود و هر امری را که به نظرجماعتی مصداقی از امر توهین آمیز می رسد، غیر توهین آمیز تلقی می کند و به کناری می نهد تا نهایتا بقیتی از امر توهین آمیز بر جای نمی ماند. در صورتی که شهودهای زبانی ما می گوید که می توان کنشها و سخنانی را در عالم انسانی توهین آمیز قلمداد کرد و در زبان به آنها ارجاع داد و درباره آنها سخن گفت؛ همچنانکه می توان سخنان و کنشهایی را ناقدانه انگاشت و در زبان طبیعی به آنها اشاره کرد
ثالثا، اسباب تأسف است که کسانی که سالهاست در فضای خارج از کشور زیسته اند و فضای آزاد اینجا را تجربه کرده اند، از روایی اهانت به مقدسات دفاع می کنند؛ سخنی که از لوازم منطقی آن روا انگاشتن تخفیف کردنِ پیشوایان ادیان و مذاهب مختلف است. اگر با اهانت کردن به بزرگان معنوی یک قوم، می‎توان رستگارشد؛ پس لاجرم رواست که شیعیان، بزرگان اهل سنت را تحفیف و تمسخر کنند و بر همین سیاق مسلمانان سنی مذهب نیز از درِ اهانت به بزرگان شیعیان درآیند؛ مسیحیان، معتقدات یهودیان را به سخره بگیرند و قس علی هذا. لابد، اگر چنین رفتار کنیم وضعیت فرهنگی و دینی ما بسی بهتر از گذشته خواهد شد و فرهنگ مدارا در میان ما نهادینه خواهد شد! این سخنان یا از سر غفلت و شناخت نادرست از وضعیت کنونی جامعه ایران زده می شود یا از سر مسئولیت ناشناسی و سهل انگاری که در هر صورت زیانبار است
چه این جماعت بپسندند، چه نپسندند، چه اذعان کنند و چه اذعان نکنند؛ به نحو اغلبی، ساکنان امروز سرزمین ایران مسلمانند و به دین اسلام و مذهب شیعه باور دارند و از تخفیف کردن بزرگان این آئین حقیقتا آزرده می شوند . اگر راهی به رهایی باشد، عبارتست از پالایش و بازخوانی انتقادی سنت ستبر دینی ای که سده هاست در حافظه جمعی ما حضور دارد و با آن زندگی می کنیم. توهین کردن به مقدساتِ کثیری از ایرانیان، نه اخلاقا رواست و نه در مسیر دشوار پالایش سنت دینی ما را مدد می رساند؛ بلکه رهزن است و نا خواسته به کار کسانی می آید که به قرائت غیر مدارا محور از اسلام باور دارند و آن را تبلیغ می کنند
روشنفکران دینی از سر صدق و درد و مروت، با طرح و بسط قرائت رفرمیستی و رحمانی از اسلام، سالهاست که به بازخوانی انتقادی سنت دینی مشغولند و گفتمان تأثیر گذاری در این زمینه پدید آورده اند و در این مسیر، همچون دیگر کنشگران سیاسی و فرهنگی این دیار، ناملایمات بسیاری را به جان خریده‌اند
اگر دلمشغول اصلاح دین و فرهنگ و سیاست مردمان ایران زمین هستیم، مسلما این مهم از طریق توهین کردن به معتقدات کثیری از ایرانیان و روا انگاشتن آن حاصل نمی شود
علاوه بر این، مخدوش کردن مرز میان «نقد» و «توهین» و دعوت دینداران به شنیدن و تحمل کردن و دم بر نیاوردن در برابر اهانت ها، بجای تفکیک میان دو مقوله « نقد» و «توهین» و درتنور نقد دمیدن و توهین را فرونهادن، پا در کژراهه نهادن است و راهی به دهی نمی گشاید: حرفهایم، مثل یک تکه چمن روشن بود/ من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست/ که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد

نوشته سروش دباغ - پژوهشگر دینی و مدرس فلسفه در دانشگاه تورنتو

به نقل از بي بي سي فارسي
براي مطالعه مطلب كامل اينجا را كليك كنيد





Wednesday 13 June 2012

دعوت به مشارکت در یک تحقیق علمی


IRANIAN IMMIGRANTS IN AUSTRALIA INVITED TO PARTICIPATE IN RESEARCH

Ba salam va arze adab,
My name is Ashrafalsadat Hosseini and I am completing my PhD at the Centre for International Mental Health at the University of Melbourne. I am interested in how the experiences and world views of Iranian immigrants relate to their well-being and how resilience factors help them to deal with the challenges of everyday life.
If you are over 18 years of age, have been in Australia more than two years, and have an Iranian background, I would like to invite you to participate in my research.
You have the choice of completing the survey in English or Persian. Please click here for the English version or here for the Persian version.
This survey should take approximately 25 minutes to complete.
You would have already received this survey by email.
If you know someone else who might be eligible and interested in participating in this study, please feel free to forward this email and invite them.
Thank You!

Tuesday 12 June 2012

شهر پرت نوزدهمين گرانترين شهر جهان


Perth has received the dubious honour of making it into the top 20 most expensive cities in the world - ranking above New York, Paris and London. A new survey, by Mercer, found Perth had surged 11 places to be ranked the 19th most expensive city in the world. Read full story HERE

Sunday 6 May 2012

دوران جوان‌گرایی و زن‌گرایی

گفت‌و‌گو با شهلا زرلکی درباره نقد ادبی در ایران
عمر داستان‌نویسی شهلا زرلکی کوتاه‌تر از نقدنویسی اوست. این را خودش می‌گوید؛ هرچند که با نگاهی به آثار او هم به خوبی می‌توان این واقعیت را دریافت. از او فقط یک مجموعه داستان منتشر شده که در مقابل نقدهای بسیاری که تا به حال منتشر کرده چندان چشم را خیره نمی‌کند
نه فقط از نظر کمیت بلکه زرلکی، چه بخواهد و چه نخواهد در کیفیت کارش هم تفاوت بسیار هست از داستان‌نویسی تا نقد. در نقد به شیوه دقیق و تحلیلگرانه کار می‌کند و دنیای درونی نویسندگان را می‌کاود. نقدهای شهلا زرلکی «یک جور» منحصر به فرد هستند و خودش به این «یک جور» می‌گوید خلاقانه. این منتقد جوان، سرسختانه از داستان‌های کوتاه امروز ایران دفاع می‌کند و می‌گوید: «من در این چند سال داوری، داستان‌هایی از نویسندگان جوان ایران خوانده‌ام که یک سر و گردن از داستان‌های همنسلان خودشان در فرانسه و آلمان بلند‌تر بوده‏اند. ما داستان‌نویسان خوبی داریم.» با این‌همه در حال حاضر بر پرداختن به «نقدنشده»‌های پرمخاطب و نوشتن درباره آن‌ها تأکید دارد و می‌گوید که شرایط فعلی برای جوان‏های تازه‌کار مستعد- همین نقد‌ها و نظرهای کار‌شناسانه مطبوعات و نظرات و آراء داوری جوایز - راهگشاست
گفت‌وگوی سارا شاد با شهلا زرلکی را در لینک زیر بخوانید

Friday 13 April 2012

افزايش نرخ اجاره مسكن در شهر پرت

Tenants and real estate agents have for months told stories of prospective renters immediately offering 10 per cent more than the advertised weekly rent price. The median weekly rent in Perth soared 10 per cent in the year to March, according to REIWA.
The median weekly rent is now $425 for a house (up $5 for the quarter) and $400 for a unit or townhouse (up $20 for the quarter).



Click HERE to read full story at WA Today

Tuesday 6 March 2012

یک اتفاق نارنجی

سعید طباطبایی
این روزها از کارنامه یک ساله و گاهی یک دهه گذشته ادبیات ایران، سخن زیاد گفته می‌شود و جالب آن است که بررسان این کارنامه، اغلب آن را مثبت ارزیابی نمی‌کنند. من قصد ندارم به این کارنامه بپردازم یا نکات مثبت و منفی آن را برشمارم که دیگران بسیار گفته و بسیار خواهند گفت. این کارنامه هر چه بوده و هرچه هست نه پربارتر می‌شود و نه کم‌بارتر. پس شاید بهتر است نگاهی به افق پیش‌رویمان بیندازیم و برای شنیدن بوی بهبود فکر چاره و پیشنهادهای تازه کنیم. اگر نیم نظری به همین کارنامه بیندازیم خواهیم دید که بیش از هر چیزی در آن سخن از عیب‌ها و مشکلات و موانع و بحران‌ها بوده است. البته به دوستانی که ذره‌بین به دست و منتقدانه و موشکافانه در پی علت بیماری فرضی و لاعلاج ادبیات ایران بوده‌اند باید خسته نباشید گفت زیرا نیمی از درمان، تشخیص بیماری است اما با این زیاده‌روی که در کشف بیماری شاهدیم به نظر می‌رسد که تشخیص، خود به بیماری ادبیات ما بدل شده است. ادبیاتی که جنون‌آمیز نویسندگان و منتقدان و تازه‌آمدگان و پیشکسوتان و مخاطبانش همه در پی کشف درهای بسته و خروج به هر نحوی از آن هستند


Read this article in full at valselit.com

Friday 3 February 2012

درباره کامنت‏ها، صداها، حکمت عملی

در زندگی کتاب‏هایی هست که آرام آرام در تاریکی و تنهایی روح را می‏نوازد. بخت با من یار بوده همیشه که کتاب‏ها و اتفاقات زندگی ام را طی یک تصادف همزمان تجربه کنم. همیشه در احوالاتی خاص کتاب‏هایی متناسب با آن احوالات به دستم رسیده. موضوع کتاب هم فرقی نمی کند. گاهی رمان بوده، گاهی یک مجموعه شعر و گاه فلسفه یا روان‏شناسی. کاری به موضوع ندارم، بهره خود را می گیرم و می‏گذرم، در سکوت و آرامش. کتاب "در باب حکمت زندگی" هم از آن دست کتاب‏های همزمان است (خوب است. اسم این نوع کتاب‏های تسلی‏بخش و همراه را می‏گذارم کتاب‏های همزمان) ارادت من به این فیلسوف اخمو و تنهای آلمانی بر نزدیکانم پوشیده نیست. بچه بودم که شناختمش. پانزده ساله بودم که "تاریخ فلسفه" ویل دورانت را خواندم و از میان آن همه فیلسوف که عکس‏هایشان در پایان کتاب آمده بود، این یکی را انتخاب کردم. سه سال پیش در تقدیم‏نامه کتابم، علاقه پانزده سالگی‏ام را در قالب آن جمله تقدیم‏نامه ریختم و اولین تجربه دایناسوری‏ام را در داستان نوشتن، تقدیم کردم به خارپشت‏های آرتور شوپنهاور
براي مطالعه مطلب كامل اينجا را كليك كنيد
شهلا زرلكي
بيست و چهار ديماه ١٣٩٠
به نقل از والس ادبي

By Shahla Zarlaki as published in Valse Adabi

فضیلت خیانت

این سلسله یادداشت‌ها را به پیشنهاد سردبیر والس و به بهانه‌ی وضعیت ممیزی ادبیات و تضاد و تقابل آن با محتوای برنامه‌های تولیدی تلوزیون شروع کردیم. دوستان مواردی را مطرح کردند که هرکدام جای بحث و بسط و گسترش دارد. مخصوصا نکته‌ای که شهلا زرلکی در یادداشت خود به آن اشاره داشت که ضمن آن به‌طور تلویحی زیرکی‌های ممیزانه هم مطرح شده بود. چیزی که قدیم‌ترها به آن می‌گفتند شستشوی مغزی. شستشوی مغزی هم در ظاهر کار ترسناکی نیست، ولی در واقع بسیار خطرناک است. و آن عبارت می‌شود از حملات نرم شبه‌ویروسی به وسیله‌ی یک‌‌سری اطلاعات پردازش شده که از طریق آن اطلاعات قبلی از مغز پاک می‌‌شود و اطلاعات تازه‌ای جایگزین می‌شود. این عمل ظاهر نرمی دارد ولی در واقع نیازمند خشونت نهادینه شده در وجود مجریان آن است. خشونتی که از شکل فیزیکی به صورت روانی در می‌آید تا نتیجه این شود که شخص یا اشخاص مورد نظر به مرور و بی‌آنکه متوجه باشند، جور دیگری بیاندیشند. چنین دست‌آوردی بسته به زاویه‌ی دید آن، فضیلتی بزرگ یا خیانتی نابخشودنی قلمداد می‌شود. ما در این‌جا با خیانت‌های نابخشودنی و فضیلت‌های نیازمند تحسین مواجه هستیم. خیانت جایی اتفاق می‌افتد که باورها و فرهنگ ما در خطر بیفتد و فضیلت آن‌جاست که با اقداماتی مصلحت‌اندیشانه جلوی این خیانت‌ها و انحطاطات فرهنگی گرفته شود. حد و حدود این فضیلت‌ها و خیانت‌ها، نسبی است. یعنی بستگی دارد به مصالح آدم‌ها یا سیستمی که آن‌را تعریف و تعیین می‌کند. من با این مقدمه‌ی خسته‌کننده می‌خواهم وارد بحثی بشوم که البته تازه نیست. ولی به دلایلی همیشه از کنار آن گذشته‌ایم تا در حد یک انتقاد باقی بماند و آن مرز این فضیلت‌ها و خیانت‌هایی است که در سیاست‌گذاری‌های برنامه‌های تلویزیونی به مقدار زیادی لحاظ می‌شود و تقابل آن با ممیزی‌های حوزه‌ی ادبیات. در واقع حالا نکته‌ای که می‌خواهم مطرح کنم به نوعی برمی‌گردد به آن‌چیزی که رضا حیرانی هم در یادداشت خود به آن اشاره داشت: میزان مخاطب ادبیات در مقایسه با میزان مخاطبان تلویزیون. تعداد کتاب‌خوان‌ها در برابر تماشاگران تلویزیون. محتوای برنامه‌های تلویزیون در برابر محتوای ادبیات ما. اینجا به طور مشخص منظورم برنامه‌هایی است که مجوز می‌گیرند، ساخته و پخش می‌شوند و در برابر کتاب‌هایی که هرگز اجازه‌ی انتشار نمی‌گیرند و یا سانسور و حذف می‌شوند. دیگر همه ما طی این سال‌ها می‌دانیم که ممیزی و سانسور از سوی عاملان آن با هدف جلوگیری از ایجاد فرهنگ منحط صورت می‌گیرد. کاری به درستی یا نادرستی این ادعا ندارم. اما این ادعایی است که بارها به صراحت از سوی سیاست‌گزاران اداره‌ی ممیزی عنوان شده است. ایجاد فرهنگ منحط در ادبیات، به معنای ترویج انواعی از دیدگاه‌های روشنفکرانه و آرمان‌گرایانه و یا اشکالی از اندیشه و تفکر و شیوه‌ی زندگی است و انحطاط درباره‌ی ادبیات معنایی جز این ندارد و تازه این درباره‌ی ادبیات است، که مخاطب بسیار بسیار اندکی دارد، که وقتی تعداد مخاطبانش را در برابر تلویزیون قرار می‌دهیم، و بعد در محتوای تولیدات آن دقت می‌کنیم، پی به تضاد و نقیضه‌ای شدید و نگران‌کننده می‌بریم. آن‌وقت اگر مثل من فکر کنید که این ‌روزها خیلی‌ها اصلا تلوزیون هم نمی‌بینند و حالا مخاطب اصلی تلوزیون کودکان و نوجوانان هستند که در مرحله‌ای از شکل‌گیری و بلوغ اندیشه هستند و خوراکشان سریال‌های چندین قسمتی است که هر شب قبل از خواب می‌بینند، نگران‌تر خواهید شد. شعبده‌بازی در کار نیست، اما یک‌ چیزی این وسط غیب شده! چه آنجایی که ممیزی مانع شده و چه جایی که سهل‌‌انگارانه باعث شده! یک چیزی غیب شده در هر دو جا و آن تفکر است! فرصت تفکرکردن و اندیشه‌ورزی به همین راحتی سوخت شده و زیرکی ممیزانه‌ای که شهلازرلکی تحت عنوان «ترویج» از آن یاد کرد، اینجا معنای ترسناکی پیدا می‌کند. آثار فاخری که محتوایی داشته باشند، تولید نمی‌شود! در عوض زنده‌نگه‌داشتن زبان در یک رسانه‌ی ملی، الفاظ رکیکی در برنامه‌های طنز و حتی سریال‌های جدی میان شخصیت‌ها رد و بدل می‌شود که در حوزه‌ی ادبیات داستانی، مشمول ممیزی است. روابط میان آدم‌ها به شکلی در تله‌فیلم‌ها نمایش داده می‌شود که اغلب رنگی از واقعیت‌های جامعه ندارد، و در عوض نوشتن از واقعیت‌های جامعه تحت عنوان سیاه‌نمایی، در حوزه‌ی ادبیات داستانی مشمول ممیزی است. اینجا مسئله، مسئله‌ی ترویج فرهنگی غلط، منحط و سیاه‌نمایی مطرح است و آنجا پای سرگرمی و فرهنگ‌سازی! کدام را باور کنیم؟ وقتی کتاب‌های کلیه ‌و دمنه و منظومه‌‌های حماسی و عاشقانه‌ی نظامی گنجوی به دلیل بدآموزی برای کودکان ممیزی می‌خورد و آن‌وقت تکه‌کلام‌های زننده‌ی شخصیت فلان سریال در عرض دو هفته سر زبان کودکانمان می‌افتد و تا سال‌ها از یادشان نمی‌رود بعد تبدیل به واژه‌ای از واژه‌گان گفتاری یک نسل می‌شود و ...؟ این فقط یک وجه این تناقض است. وجه دیگرش در نشان دادن شکل روابط آدم‌هاست و در شکل زندگی واقعی آنها و بدتر از همه میزان تاثیر واقعی آن بر زندگی و تفکر سهل و ممتنع ‌داشتن نوجوانان که آنها را از کتاب، اندیشه، تفکر و هرگونه خوراک روحی و معنوی دور می‌دارد و به جای آن به سهل‌انگاری و خوش‌باوری و بی‌عاری، تشویق می‌کند. این تضاد و تقابل را بین آن‌چه خیانت محسوب می‌شود و سیاه‌نمایی و آن‌چه فضیلت شمرده می‌شود و خوش‌بینی، چه می‌توان نامید؟

فرشته نوبخت
شنبه بيست و ششم آذرماه ١٣٩٠
به نقل از والس ادبي
valselit.com