Tuesday 30 September 2008

وداع با رمضان

بنام حضرت دوست که هرچه داریم از اوست

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السّلَامُ فِي وَدَاعِ شَهْرِ رَمَضَانَ
اللّهُمّ يَا مَنْ لَا يَرْغَبُ فِي الْجَزَاءِ
وَ يَا مَنْ لَا يَنْدَمُ عَلَى الْعَطَاءِ
وَ يَا مَنْ لَا يُكَافِئُ عَبْدَهُ عَلَى السّوَاءِ.
مِنّتُكَ ابْتِدَاءٌ، وَ عَفْوُكَ تَفَضّلٌ، وَ عُقُوبَتُكَ عَدْلٌ، وَ قَضَاؤُكَ خِيَرَةٌ
إِنْ أَعْطَيْتَ لَمْ تَشُبْ عَطَاءَكَ بِمَنّ‏ٍ، وَ إِنْ مَنَعْتَ لَمْ يَكُنْ مَنْعُكَ تَعَدّياً.
تَشْكُرُ مَنْ شَكَرَكَ وَ أَنْتَ أَلْهَمْتَهُ شُكْرَكَ.
وَ تُكَافِئُ مَنْ حَمِدَكَ وَ أَنْتَ عَلّمْتَهُ حَمْدَكَ

خدايا اى كسى كه در برابر احسان به خلق مزد نمى‏خواهى، و اى كسى كه از بخشش پشيمان نمى‏شوى، و اى كسى كه مزد بنده خود را افزون از عمل مى‏بخشى و برابر نمى‏دهى، نعمتت بى‏سابقه استحقاق، و عفوت به آئين تفضل، و عقوبتت عدل، و قضايت خير است اگر عطا كنى عطايت را به منت آلوده نمى‏سازى، و اگر منع كنى منعت از روى ستم نيست. هر كه ترا شكر گزارد جزاى شكر مى‏دهى، و حال آنكه تو خود او را به شكر ملهم ساخته‏اى و هر كه سپاس ترا بجا آورد پاداش مى‏بخشى در صورتى كه تو خود سپاس به او آموخته‏اى، پرده مى‏پوشى بر آنكه اگر مى‏خواستى او را رسوا مى‏ساختى، و بخشش مى‏كنى بر كسى كه اگر مى‏خواستى از او دريغ مى‏داشتى، در حالى كه آن دو از جانب تو سزاوار رسوائى و منعند. ولى تو كارهاى خود را بر پايه تفضل بنا نهاده‏اى، و قدرتت را بر آئين گذشت روان ساخته‏اى، و آنكه را عصيان تو كرده به حلم تلقى نموده‏اى، و آنكه را در باره خود قصد ستم كرده مهلت داده‏اى. تو ايشان را به مداراى خود مهلت مى‏دهى تا مگر باز گردند، و در مؤاخذه ايشان شتاب نمى‏كنى تا مگر توبه كنند تا كسى از ايشان كه بر خلاف رضاى تو مستوجب هلاك شده به مهلكه در نيفتد، و كسى از ايشان كه به سوء استفاده از نعمت تو سزاوار بدبختى شده بدبخت نگردد مگر بعد از آنكه راه هر بهانه بر او بسته شود و حجت از هر حجت بر او تمام گردد.و اين اتمام حجت پر تو كرمى از آفتاب عفو تو است - اى خداى كريم - و ميوه منفعتى از بوستان شفقت تو است - اى خداى حليم - توئى كه براى بندگانت درى بسوى عفو خود گشوده‏اى، و آن را توبه ناميده‏اى و بر آن در راهنمائى از وحى خود قرار داده‏اى تا آن را گم نكنند، پس تو خود كه منزه و جاويد است نامت، فرموده‏اى «بسوى خدا توبه‏اى خالص و پيراسته از نفاق كنيد. تا مگر پروردگارتان گناهانتان را محو كند، و شما را به بهشتى كه نهرها از زير درختان آن روان است در آورد.» و
> در آن روز كه خدا پيغمبر خود را و آنان را كه به او ايمان آورده‏اند خوار نمى‏گذارد، و در حالى كه نورشان پيش رويشان و از سمت راستشان روان است مى‏گويند: اى پروردگار ما، نور ما را براى ما كامل ساز و ما را بيامرز، زيرا كه تو بر هر چيز توانائى پس بعد از گشودن در، و به پا داشتن راهنما، عذر آن كس كه از ورود به آن منزل غفلت ورزد چه خواهد بود؟! «گر گدا كاهل بود تقصير صاحبخانه چيست؟» و
> و توئى كه در معامله، بر عطاى خود به بندگان، افزوده‏اى؛ تا در تجارتهاشان، با تو سود برند، و در كوچ كردن بسوى تو كامياب گردند، و از تو بهره‏اى افزون يابند و به همين سبب تو خود كه مبارك نام و بلند مقامى - فرموده‏اى: «هر كه كار نيكى بجا آورد پس مزدش ده برابر آن است و هر كه كار بدى را مرتكب شود پس جز بمانند كارش كيفر داده نمى‏شود» و نيز فرموده‏اى: «مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏كنند؛ مانند دانه‏اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه صد دانه باشد، و خدا اين شمار را براى هر كه بخواهد مضاعف مى‏سازد» و نيز فرموده‏اى: «كيست آنكه به خدا قرض الحسنه‏اى دهد تا خدا آن را برايش چندين برابر سازد؟» و همچنين نظائر اين وعده‏ها از افزايشهاى حسنات كه در قرآن نازل فرموده‏اى. و توئى كه بوسيله تشويقت كه متضمن بهره بندگان است آنان را به امورى هدايت فرموده‏اى كه اگر آن را از ايشان مى‏پوشيدى چشمهاشان آن را درك نمى‏كرد، و گوشهاشان آن را فرا نمى‏گرفت، و دست انديشه ايشان به آن نمى‏رسيد از اين رو فرموده‏اى: «مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، و مرا سپاس بگزاريد و كفران مكنيد» و نيز فرموده‏اى: «هر آينه اگر شكر كنيد شما را فزونى دهم، و اگر كفران كنيد همانا كه عذاب من سخت است.» و نيز فرموده‏اى: «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم، آنانكه از خواندن من كبر مى‏ورزند زود است كه به خوارى به دوزخ در آيند.».
> پس دعاى خود را عبادت و تركش راتكبر ناميده‏اى، و بر ترك دعا به دخول دوزخ با خوارى تهديد فرموده‏اى. و به اين سبب بندگان ترا به نعمتت ياد كردند، و به فضيلت شكر گزاردند، و بر حسب فرمانت ترا خواندند، و براى افزودن احسانت در راه تو صدقه دادند، و تنها راه نجاتشان از خشم تو و دست يافتنشان بر رضاى تو در آن بود. و اگر مخلوقى مخلوق ديگر را بمانند آنكه تو بندگانت را به خود راهنمائى كرده‏اى، بسوى خود راهنمائى مى‏كرد مورد ستايش مى‏بود. پس ترا سپاس تا آنجا كه راهى در سپاس تو يافت شود، و تا آنجا كه براى سپاس لفظى كه در ستايش تو بكار رود و معنائى كه به سپاس منصرف گردد باقى باشد. اى كسى كه احسان و فضل را بر بندگانت انعام فرموده‏اى، و ايشان را به نعمت و عطا فرا گرفته‏اى، چه آشكار است در زندگى ما نعمت تو! و چه سرشار است بر ما احسان انعام تو! و چه بسيار ما را به نيكى و احسان خود اختصاص داده‏اى ما را به دين برگزيده و آئين پسنديده و راه آسان خود رهبرى فرموده‏اى، و به تقرب نزد خويش، و رسيدن به كرامت خويش بينا ساخته‏اى
> خدايا و تو ماه رمضان را از جمله آن وظائف ممتاز و فرائض مخصوص قرار داده‏اى: همان ماه رمضان كه آن را از همه ماهها اختصاص بخشيده‏اى، و از همه زمانها و روزگارها برگزيده‏اى، و بر همه اوقات سال برترى داده‏اى، به سبب قرآن و نورى كه در آن فرو فرستاده‏اى و به سبب آنكه ايمان را در آن ماه مضاعف ساخته‏اى، و روزه را در آن ماه واجب كرده‏اى، و بپا خاستن براى عبادت را در آن ترغيب فرموده‏اى، و شب قدر را در آن تجليل نموده‏اى: آن شب قدر را كه خود از هزار ماه بهتر است. ما را به سبب آن بر ساير امتها تفضيل داده‏اى، و به فضيلت آن بجاى اهل ملتها برگزيده‏اى از اين رو روزش را - بفرمان تو - روزه داشتيم. و شبش را - بيارى تو - به عبادت برخاستيم. در حالى كه بوسيله صيام و قيامش خود را در معرض آن رحمتى كه ما را بر آن عرضه كرده‏اى در آورديم، و آن را وسيله ثواب تو قرار داديم. و تو به عطاى خواسته‏ها قادرى و به آنچه از فضل و احسانت مسئلت شود بخشنده‏اى و به هر كس كه آهنگ قرب تو كند نزديكى. و اين ماه در ميان ما ستوده زيست، و با ما پسنديده مصاحبت كرد و بهترين سودهاى جهانيان را بهره ما ساخت، و آنگاه به هنگام پايان يافتن وقت و سرآمدن مدت و كامل شدن شماره‏اش از ما جدا شد، پس ما آن را مانند كسى وداع مى‏كنيم كه فراقش بر ما دشوار آمده و روى بر تافتنش ما را به وحشت افكنده، و او را بر ذمه ما پيمانى نگاه داشتنى، و حرمتى رعايت كردنى، و حق گزاردنى لازم شده. از اين رو همگى مى‏گوئيم: سلام بر تو اى بزرگترين ماه خدا، و اى عيد دوستان خدا - سلام بر تو - اى گرامى‏ترين مصاحب از ميان اوقات، و اى بهترين ماه در ايام و ساعات. سلام بر تو. اى ماهى كه بر آمدن كامها در آن آسان و اعمال نيك در آن منتشر و فراوان است
> سلام بر تو اى همنشينى كه چون پديد آيد احترامش بزرگ، و چون ناپديد شود فقدانش دردناك است. و اى مايه اميدى كه فراقش رنج افزا است. سلام بر تو اى همدمى كه چون رو آورد مايه انس شد، و شادى انگيخت، و چون سپرى شد، وحشت افزود، و متألم ساخت. سلام بر تو اى همسايه‏اى كه دلها در جوار آن رقت گرفت، و گناهان در آن كم شد
سلام بر تو اى يارى دهنده‏اى كه ما را در مبارزه شيطان يارى داد، و اى رفيقى كه راههاى احسان را هموار ساخت
سلام بر تو، چه بسيارند آزاد شدگان خدا در دوران تو، و چه نيكبخت است به سبب تو كسى كه احترامت را منظور داشته است. سلام بر تو كه چه زداينده بودى گناهان را! و چه پوشنده بودى انواع عيبها را
سلام بر تو، چه طولانى بودى بر گناهكاران! و چه با هيبت بودى در دلهاى مؤمنان. سلام بر تو اى ماهى كه روزها با تو سر همسرى ندارند، سلام بر تو كه از هر جهت موجب سلامتى. سلام بر تو، كه همنشينيت مكروه، و معاشرتت نكوهيده نيست. سلام بر تو، همچنانكه با ارمغان بركات بر ما وارد شدى، و آلودگى گناهان را از ما فرو شستى. سلام بر تو، كه وداع با تو از روى خستگى، و ترك روزه‏ات از سر ملالت نيست. سلام بر تو، كه پيش از آمدن در آرزوى تو بوديم، و پيش از رفتن از انديشه فراقت محزونيم
سلام بر تو، چه بسا بديها كه به يمن تو از جانب ما گشته، و چه خوبيها كه به بركت تو بر ما روان شده
سلام بر تو، و بر شب قدرى كه از هزار ماه بهتر است. سلام بر تو، ديروز چه سخت به تو دل بسته بوديم، و فردا چه بسيار بتو مشتاق خواهيم بود! سلام بر تو، و بر فضيلتت كه از آن محروم شديم، و بركات گذشته‏ات كه از ما ربوده شد
خدايا، ما اهل اين ماهيم كه ما را به آن تشريف بخشيدى، و ما را براى حق‏شناسى آن توفيق دادى. در آن زمان كه بدبختان قيمت وقتش را نشناختند. و به علت بدبختى خود از فضل آن محروم ماندند. و توئى سرپرست ما در شناختن فضيلتش، كه ما را براى آن برگزيدى، و وظائفش كه ما را به آن رهبرى كردى. و ما - با اعتراف به تقصير - به توفيق تو صيام و قيامش را عهده‏دار شديم. و اندكى از بسيار را بجا آورديم
خدايا، پس از سر اعتراف به بدكردارى و به آيين اقرار بر سهل انگارى حمد تو مى‏گوئيم و پشتيمانى قطعى دلها، و عذر صادقانه زبانهامان را بتو اختصاص مى‏دهيم پس ما را بر تقصيرى كه بما اصابت كرده، اجرى عطا كن كه به نيروى آن خيرى را كه دلخواه ما است دريابيم و اندوخته‏هائى را كه مورد علاقه شديد ما است به عوض بستانيم. و عذر ما را در تقصير از پرداخت حق خود بپذير، و آينده عمر ما را به ماه رمضان ديگر برسان. و چون ما را به ماه رساندى بر انجام عبادتى كه زيبنده تو باشد يارى ده، و بر قيام به طاعتى كه لايق موجب تدارك حق تو در آن دو ماه كه از ماههاى زمان است، بدست ما جارى كن
خدايا، هر معصيت صغيره يا كبيره‏اى كه در اين ماه پيرامون آن گشته‏ايم، يا گناهى كه به آن آلوده شده‏ايم، يا خطائى كه مرتكب گشته‏ايم: از روى عمد يا فراموشى، به ستم كردن بر خود يا به هتك حرمت ديگرى، پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را از آن در پرده ستارى خود بپوشان، و به عفوت از ما در گذر، و ما را در آن ماه نصب العين شماتت كنندگان مساز. و زبان طعنه زنندگان را بر ما مگشاى، و ما را به مهربانى بى‏پايان و فضل كاستى ناپذيرت به كارى بگمار كه سبب فرو نهادن و پوشاندن آن چيز شود كه در آن ماه بر ما نمى‏پسندى
خدايا، بر محمد و آلش رحمت فرست، و مصيبت رفتن ماه ما را جبران كن، و روز عيد و روزه گشودنمان را بر ما مبارك ساز و آن را از بهترين روزهائى قرار ده كه بر ما گذشته است: جالبترين روزها براى عفو، و پاك كننده‏ترين روزها براى گناه و گناهان پنهان و آشكار ما را بيامرز
خدايا، با بيرون رفتن اين ماه، ما را از گناهانمان بيرون آور، و همراه خارج شدنش ما را از بديهامان خارج ساز. و ما را از خوشبخت‏ترين اهل اين ماه بوسيله اين ماه، و از پرنصيب‏ترين ايشان در اين ماه و از بهره‏مندترين ايشان در اين ماه قرار ده
خدايا، هر كس كه اين ماه را چنانكه شايسته رعايت است رعايت كرده، و حرمتش را چنانكه شرط نگهدارى است نگاه داشته، و به حدودش چنانكه شايسته قيام است بپاخاسته، و از گناهان خود، چنانكه حق پرهيزكارى است، پرهيز كرده، يا بوسيله تقربى بتو نزديكى جسته: كه تو را از خود راضى، و رحمتت را به او معطوف ساخته، پس مانند آنچه به او بخشيده‏اى از توانگرى خود بما ببخش، و چندين برابر آن را از فضل خود بما عطا كن. زيرا كه فضل تو كاستى نمى‏گيرد، و خزانه‏هايت نقصان نمى‏پذيرد، بلكه افزون مى‏شود، و كانهاى احسان تو، فانى نمى‏شود، و همانا كه بخشش گوارا، بخشش تو است
خدايا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مانند ثوابهاى آن كس را براى ما بنويس كه تا روز رستاخيز در آن ماه روزه داشته، يا در عبادت تو كوشيده است
خدايا، در اين روز كه آن را براى مؤمنان عيد و شادى، و براى اهل ملت خود روز اجتماع و تعاون قرار دادى، پيش تو توبه مى‏كنيم: از هر گناهى كه مرتكب شده‏ايم، يا هر كار بدى كه از پيش فرستاده‏ايم، يا انديشه بدى كه در دل داشته‏ايم: توبه كسى كه خيال بازگشت به گناه در دل ندارد، و پس از توبه به خطا باز نمى‏گردد: توبه خالصى كه از شك و ريب پيراسته باشد. پس آن را از ما بپذير، و از ما خشنود شو، و ما را بر آن ثابت بدار
خدايا،ترس از عذاب وعيد، و شوق به ثواب موعود را روزى ما ساز، تا لذت آنچه را كه از تو مسألت مى‏كنيم و شدت اندوه آنچه را كه از آن بتو پناه مى‏بريم در يابيم. و ما را نزد خود از توبه كنندگانى قرار ده كه محبتت را بر ايشان لازم ساخته‏اى، و بازگشتشان را به طاعت خود، پذيرفته‏اى. اى عادلترين عادلان
خدايا، بر محمد پيغمبر ما و آل او رحمت فرست، همچنانكه بر فرشتگان مقرب خود رحمت فرستادى. و بر او و آلش رحمت فرست، همچنانكه بر پيغمبران مرسلت رحمت فرستادى و بر او و آلش رحمت فرست، همچنانكه بر بندگان صالحت رحمت فرستادى، و بهتر از آن اى پروردگار جهانيان: چنان رحمتى كه بركتش بما برسد، و نفعش بما عايد شود و به موجب آن دعايمان مستجاب گردد، زيرا كه تو كريمتر كسى هستى كه بر او توكل كنند و بخشنده‏تر كسى هستى كه از فضلش مسئلت نمايند. و تو بر هر چيز قدرت بى‏نهايت دار
ارسالی از: سید علی غیاثی

Tuesday 16 September 2008

تحليل واقعه رمضان

على را «چه» كشت؟
شهادت اميرمومنان، حضرت على (ع) از دردناك ترين فجايعى است كه در تاريخ بشر اتفاق افتاده است
او نه تنها براى شيعيان و مسلمانان كه براى تمام دل هاى حق طلب، عدالت خواه و جوياى فضايل اخلاقى اسطوره اى دوست داشتنى بوده و هست. براى همين است كه همه جان هاى پاك شيفته و سوگوار شهادت مظلومانه اوست و هنوز هم اين پرسش در برابر قتل ناجوانمردانه او باقى است كه چرا؟
بررسى و تحليل فاجعه شهادت حضرت على (ع) حداقل از دو زاويه قابل انجام است، نخست آنكه بپرسيم او را چه كسى و چگونه كشت؟ مقدمات و آثار اين حادثه چه بود، ديگر آنكه به دنبال يافتن «چرا»يى اين اقدام ضدانسانى باشيم
شيوه اول همان روش «تاريخ نقلى» است كه در جاى خود مفيد و آموزنده است، اما نبايد در آن متوقف ماند. بايد به تاريخ تحليلى هم رو آورد و فارغ از اينكه چه كسى مرتكب اين فاجعه دهشت بار شده است، بررسى كرد كه چرا چنين شد. پاسخ به اين سوال دوم است كه از تكرار فاجعه جلوگيرى مى كند و مرگ على (ع) را مانند زندگى او براى ابديت درس آموز و سزاوار انديشيدن مى كند
يكى از بزرگ ترين و اصيل ترين متفكرانى كه در اين باره انديشيده است استاد شهيد مرتضى مطهرى است و قصد ما در اينجا بازخوانى و مرورى گذرا بر يافته هاى ايشان است. آن بزرگوار به مناسبت بحث اسلام و نيازهاى زمان ضمن توجه به اين تفاوت آن را چنين مطرح كرده و پاسخ مى دهد: يك وقت مى گوييم على را كه كشت و يك وقت مى گوييم چه كشت؟ اگر بگوييم على را كه كشت البته عبدالرحمن ابن ملجم و اگر بگوييم على را چه كشت بايد بگوييم جمود و خشك مغزى و خشكه مقدسى
اين نكته اى است كه به مناسبت هاى مختلف در كتاب هاى گوناگون شهيد مطهرى مورد توجه و تاكيد قرار گرفته است. ايشان جمود فكرى را مهم ترين تهديد براى جامعه و تفكر اسلامى مى داند و بارها نسبت به تكرار آن هشدار داده است
از نظر وى خوارج و قاتلان على (ع) تنها مصداقى از اين خطر بزرگ هستند؛ نه تنها مصداق آن و بالاتر اينكه نشانه هاى حيات و حضور روحيه خوارج همواره وجود داشته و دارد. استاد مطهرى در كتاب جاذبه و دافعه على (ع) مى نويسد: بحث از خارجى گرى و خوارج به عنوان يك بحث مذهبى بحثى بدون مورد و فاقد اثر است، زيرا امروز چنين مذهبى در جهان وجود ندارد. اما در عين حال بحث درباره خوارج و ماهيت كارشان براى ما و اجتماع ما آموزنده است. زيرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده است، اما روحا نمرده است روح خارجى گرى در پيكر بسيارى از ما حلول كرده است
معناى جمود و روح خارجى گرى چيست؟ نشانه هاى آن كدام است؟ نمونه هاى آن چيست؟ به چه دليل به اين اندازه خطرناك است و همواره بايد درباره آن انديشيد و بالاخره راه مبارزه با آن كدام است؟ اينها پرسش هايى است كه در ادامه پاسخ آنها را از لابه لاى آثار شخصيتى جست وجو مى كنيم كه به تعبير امام خمينى (ره) آثار او بدون استثنا خوب و آموزنده است. روح خارجى گرى انفكاك تعقل از تدين استاز نظر شهيد مطهرى بايد بگوييم جمود و خشك مغزى و خشكه مقدسى بود كه موجب آفرينش فاجعه اى به بزرگى ترور على (ع) در محراب عبادت شد و اين همان خطرى است كه همواره جوامع بشرى را تهديد مى كند
براى درك اهميت اين خطر بزرگ بايد در نظر داشت كه تعقل و تدين دو بال براى پرواز فرد يا جامعه به سوى خوشبختى و كمال است. بديهى است كه پرواز با هيچيك از اين دو بال به تنهايى انجام شدنى نيست. همان گونه كه حذف دين ورزى از زندگى بشر به بهانه خردمندى خيانت به او و پرتاب انسان به قعر بدبختى هايى است كه نمونه آن را امروزه در غرب شاهد هستيم. ناديده گرفتن خردورزى با شعار دين دارى هم آثار نكبت بارى درپى خواهد داشت. بالاتر اين كه در مقايسه آثار شوم اين دو بدون ترديد تمسك به ظواهر دين منهاى تفكر و انديشه داراى عواقب وحشتناك ترى است. در نصوص دينى هم اصالت با عقل و تعقل است و حتى ميزان ارزش ديندارى افراد با اندازه خردورزى آنان سنجيده مى شود. آنان كه به اسم دين بديهيات و داده هاى عقلى را انكار مى كنند نه تنها خود به گوهر دين دست نيافته اند كه با ارائه چهره اى زشت از بزرگ ترين نعمت الهى مانع گرايش دلهاى پاك به آن مى شوند و چه خيانتى بالاتر از اين. اينان با توقف در ظواهر احكام از اهداف دين دور شده و بلكه عليه آنها اقدام مى كنند و خوارج جلوه بارز چنين مردمانى بوده اند. ابن ابى الحديد مى گويد: اگر مى خواهيد بفهميد كه جمود و جهالت چيست، به اين نكته توجه كنيد كه اينها وقتى قرار گذاشتند اين كار را بكنند مخصوصا شب نوزدهم رمضان را انتخاب كردند. گفتند: ما مى خواهيم خدا را عبادت بكنيم و چون مى خواهيم امر خيرى را انجام بدهيم پس بهتر اين است كه اين كار را در يكى از شب هاى عزيز قرار بدهيم كه اجر بيشترى ببريم
اين چنين است كه شهيد مطهرى جوهره خارجى گرى را جداسازى عقل از دين دانسته و هشدار مى دهد كه «انفكاك تعقل از تدين را كه همان روح خارجى گرى است»، هنوز هم زنده و خطرناك مى بيند. ايشان تصريح مى كند مذهب خارجى گرى با اينكه ديرى نپاييد، اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامى جلوه گر بوده است. تا اكنون كه عده اى از نويسند گان معاصر و روشنفكر دنياى اسلام نيز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزى در آورده اند و با فلسفه حسى پيوند داده اند
عجيب اينكه از نگاه مطهرى حتى مكتب اخبارى گرى در ميان شيعيان هم متاثر از روح خارجى گرى است و اين دو جريان خيلى شبيه يكديگر هستند. خالى كردن آموزه ها و گرايش هاى دينى از بن مايه هاى عقلى، گرفتن روح از بدن و ميراندن آن است؛ همان كارى كه كليسا كرد و همه اديان و از جمله اسلام هنوز هم كه هنوز است تاوان آن را مى پردازند. براى همين است كه در قرآن و ساير متون دينى اين همه بر تعقل و تدبر پافشارى شده است. دانشمند فرزانه دوران ما استاد محمدرضا حكيمى- كه خدايش به سلامت دارد- سال ها است با طرح نظريه اهداف دين و احكام دين هشدار داده و مى دهد كه بايد از تحجرگرايى و جمود بر ظواهر احكام و غافل ماندن از اهداف تشريع آنها بر حذر بود. گرفتار آمدن در چنين دامى موجب آن مى شود كه با تحول زمان و نيازهاى آن احكام دينى نه تنها از فلسفه تشريع خود دور گردند كه به ضد خود تبديل شده و بهانه اى به دست بدخواهان دهد تا اسلام را متهم به ناكار آمدى و عدم پاسخ گويى به نياز بشر كنند. گناهى كه بخشودنى نيست. نشانه ها و پيامدهاى مذهب خوارج گفته شد آنچه از نظر استاد مطهرى جوهره مذهب خوارج و سبب به شهادت رساندن على (ع) بود، انفكاك تعقل از تدين و روحيه جمود و خشكه مقدسى است. قاتلان على (ع) نه تنها انسان هاى بى دين نبودند كه از شدت توجه به ظواهر دينى حتى مرتكب گناه كبيره را كافر مى دانستند و اين همان چيزى است كه در مجموع روحيه آنها را خطرناك بلكه وحشتناك كرد. مطهرى در كتاب جاذبه و دافعه على (ع) با اشاره به اين نكته و تاكيد بر اينكه خطر نفى خردگرايى به نام دين ورزى همچنان باقى است و بارها در تاريخ اسلام تكرار شده است مميزات خوارج و نشانه هاى پيدايش روح خارجى گرى را چنين بر مى شمارد ۱. خوارج روحيه اى مبارز و فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه مى كوشيدند. ۲. مردمى عبادت پيشه و متنسك بودند. شب ها را به عبادت مى گذراندند و بى ميل به دنيا و زخارف آن بودند. ۳. مردمى جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و نادانى حقايق را نمى فهميدند و بدتفسير مى كردند. ۴. مردمى تنگ نظر و كوته ديد بودند. اسلام و مسلمانى را در چهار ديوارى انديشه هاى محدود خود محصور كرده و مدعى بودند كه همه بد مى فهمند و يا اصلا نمى فهمند و همه جهنمى هستند
اجتماع اين خصوصيات پيامدهاى مهمى نيز براى جامعه دارد كه دو پيامد اصلى و مهم آن را خود على (ع) خطاب به خوارج فرموده اند: همانا شما بدترين مردم هستيد. شما تيرهايى هستيد در دست شيطان كه از وجود پليد شما براى زدن نشانه خود استفاده مى كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهى مى افكند اين دو پيامد مهم چيست؟ نخست آنكه به دليل كنار نهادن تفكر و تحمل خوارج به وسيله اى در دست صاحبان قدرت تبديل مى شوند. به عبارت ديگر خطر جهالت اين گونه افراد و جمعيت ها بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست زيرك ها قرار مى گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامى واقع مى شوند. هميشه منافقان بى دين، مقدسان احمق را عليه مصالح اسلامى بر مى انگيزانند. اينها شمشيرى مى گردند در دست آنها و تيرى در كمان آنها
حماقت جاهلان متنسك باعث شد تا از طريق آنان پيروزى حتمى ياران على (ع) در جنگ صفين جاى خود را به پذيرش آتش بس و حكميت اجبارى دهد. حكميت نيز منجر به عزل على (ع) گردد و سپس على (ع) را به گناه ناكرده پذيرش حكميت متهم و بعد هم ترور نمايند. دومين پيامد خطرناكى كه در نهج البلاغه بر آن تاكيد شده است پيدايش فتنه و گمراهى در ميان عوام است. خوارج به دليل تمسك به شعارهاى دينى و عمل به ظواهر احكام ديگران را فريب مى دهند و به همين دليل مبارزه با آنان سخت ترين جهاد است. على از روحيه خارجى گرى به هارى كه يك بيمارى مسرى و خطرناك است ياد مى كند و مى فرمايد به دليل ظاهر فريبنده خوارج كسى جز من جرات در آوردن چشم اين فتنه را نداشت
به همين دليل است كه شهيد مطهرى در ميان همه مشكلات خوارج را مشكل اساسى آن حضرت مى نامد و اين است كه على به عنوان يك افتخار بزرگ براى خود مى گويد: اين من بودم و تنها من بودم كه خطر بزرگى كه از ناحيه اين خشكه مقدسان به اسلام متوجه مى شد درك كردم. پيشانى هاى پينه بسته اينها و جامه هاى زاهد مآبانه شان و زبان هاى دائم الذكرشان و حتى اعتقاد محكم و پابرجا يشان نتوانست مانع بصيرت من گردد. من بودم كه فهميدم اگر اينها پابگيرند همه را به درد خود مبتلا خواهند كرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهر گرايى و تقشر و تحجرى خواهند كشانيد كه كمر اسلام خم شود. مگر نه اين است كه پيغمبر فرمود دو دسته پشت مرا شكستند: عالم لاابالى و جاهل مقدس مآب
سلام بر على (ع) آن روز كه در كعبه زاده شد، آن روز كه مظلومانه و غريب در مسجد به شهادت رسيد و آن روز كه سرافرازانه محشور خواهد شد
دكتر محسن اسماعيلى

Wednesday 10 September 2008

حكو مت حق و عدالت

رهبران كشورها براي ايجاد حكومتي بر پايه عدالت و دموكراسي و ترويج دانش بايستي حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام را الگوي خود قرار دهند

براي خواندن اين مطلب كه از مجله نور انتخاب شده است روي لينك زير كليك كنيد