Sunday 21 February 2010

زمستان است

زیاد دور نیست. پارسال بود که همین جا و همین شب نوشتم: زمستان است. زمستان پارسال با همه زمستانی‏اش فرق می‏کرد با زمستان امسال. اما نمی‏دانستیم. ساده‏لوحانه فکر می‏کردیم همه زمستان‏ها، زمستان اخوانند. از بچگی که زمستان را می‏خواندیم و از دل آن ترسای پیر پیرهن چرکین، مفاهیم کنایی و استعاری بیرون می‏کشیدیم، ایمان داشتیم که در اعماق زمستان زندگی می‏کنیم. منظور اخوان را خوب نفهمیده بودیم. زمستان اخوانی نمی‏دانستیم چیست. سرما و تگرگ و یخبندان و سوز گداکش ندیده بودیم به عمر خودمان. زمستان امسال تعریف کامل‏تری از زمستان است. زمستان سردی است. سوزش می‏رود تا مغز استخوان و از آن جا راه می‏گیرد تا نمی‏دانم کجای قلبمان. به حرف سازمان هواشناسی گوش نکنید که می‏گوید تا چند روز آینده، هوا آفتابی است. اما واقعیت این است که یک توده هوای سنگین پر فشار از چهار جهت شمال و جنوب و شرق و غرب در راه است. در این زمستان، قلب آدم هم یخ می‏زند. هم سقف آسمان کوتاه‏تر است و هم زمین دلمرده‏تر و هم درختان بلورآجین‏تر. قبول دارید؟

پارسال نمی‏دانم چه شد که ناگهان دو روز از شب یلدای والس نگذشته، تعطیل شدیم. گفته بودم به دوستان که و ان یکاد بخوانند و در فراز کنند. سطر پایانی یادداشت پارسال همین بود. اما انگار کسی یادش رفته بود بخواند و یا، ان یکاد را از بر نبود. این ان یکاد خیلی خوب است. هم کوتاه‏تر است و هم آسان‏تر و هم کاربردی‏تر. مثل آیه‏الکرسی نیست که نام گرم و امنی دارد اما مثل شب یلدا دراز است و دشوار. نام این یکی را هم دوست دارم. یاد گرما و زمستان و امنیت می‏افتم و... وارد حریم اوراد و اذکار نشویم تا حریممان در هجوم ناگاه بادها غافلگیر نشود. به همان شعر حافظ خودمان راضی باشیم بهتر است. در فراز کردن هم یادمان نرود. قفل و پشت‏دری هم برای محکم‏کاری ضرر ندارد. از قدیم گفته‏اند مالت را محکم نگه‌ دار و همسایه‏ات را دزد نکن. سکوت کن و یلدایت را بیدار بمان. بیدار و هوشیار. البته که خواب به چشم نمی‏آید با این صداها. دوست دارم سرم را از پنجره بیرون کنم و به این آقای نوحه‏خوان خوش صدا که «یا حسین»‏‏های قشنگی فریاد می‏زند بگویم: آواز دهل از دور خوش است، نه زیر گوش. توی کوچه باریک که با هر کوبش بر آن دهل مارک یاماها، قلب من هری می‏ریزد... صدا به صدا نمی‏رسد این روزها. مگر می‏شنود این آقای نوحه‏خوان. و اصلا مگر عیبی دارد در این همه صدای درهم، این یکی هم بیاید زیر پنجره خانه کوچک ما و داد بزند یا حسین! چند صدایی جامعه مدرن یعنی همین. خیلی وقت است که به دلخوش‌کنک‏های ادبیات زنده‏ایم و سرحال. و ان یکاد پارسالمان عمل نکرد. بگذار امسال با خیام خلوت کنیم تا صبح و خیال بهشت بی‏حور


گویند کسان بهشت با حور خوش است من می‏گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

شهلا زرلکی