Friday, 3 February 2012

درباره کامنت‏ها، صداها، حکمت عملی

در زندگی کتاب‏هایی هست که آرام آرام در تاریکی و تنهایی روح را می‏نوازد. بخت با من یار بوده همیشه که کتاب‏ها و اتفاقات زندگی ام را طی یک تصادف همزمان تجربه کنم. همیشه در احوالاتی خاص کتاب‏هایی متناسب با آن احوالات به دستم رسیده. موضوع کتاب هم فرقی نمی کند. گاهی رمان بوده، گاهی یک مجموعه شعر و گاه فلسفه یا روان‏شناسی. کاری به موضوع ندارم، بهره خود را می گیرم و می‏گذرم، در سکوت و آرامش. کتاب "در باب حکمت زندگی" هم از آن دست کتاب‏های همزمان است (خوب است. اسم این نوع کتاب‏های تسلی‏بخش و همراه را می‏گذارم کتاب‏های همزمان) ارادت من به این فیلسوف اخمو و تنهای آلمانی بر نزدیکانم پوشیده نیست. بچه بودم که شناختمش. پانزده ساله بودم که "تاریخ فلسفه" ویل دورانت را خواندم و از میان آن همه فیلسوف که عکس‏هایشان در پایان کتاب آمده بود، این یکی را انتخاب کردم. سه سال پیش در تقدیم‏نامه کتابم، علاقه پانزده سالگی‏ام را در قالب آن جمله تقدیم‏نامه ریختم و اولین تجربه دایناسوری‏ام را در داستان نوشتن، تقدیم کردم به خارپشت‏های آرتور شوپنهاور
براي مطالعه مطلب كامل اينجا را كليك كنيد
شهلا زرلكي
بيست و چهار ديماه ١٣٩٠
به نقل از والس ادبي

By Shahla Zarlaki as published in Valse Adabi

No comments:

Post a Comment