Wednesday, 30 November 2011
عذر موجه
Thursday, 10 November 2011
مازوخیسم سعدی
در غزل سعدی، که عاشقانهترین غزل شعر فارسی نیز هست، عشق بیشترین تبلور را دارد و معشوق. نه شیدایی مولانا حاکم است بر این غزل و نه سنجیدگی عطار و نه حضور دمادم شاعر. سعدی هست، سنجیدگی و شیدایی هست، اما در سایه معشوق. مرزهای مشترک عرفان و مازوخیسم که جستیمشان به شاعر اجازه داده که دست از سانسور درون بردارد و حرف دل را بیرون بریزد و لاجرم آنچه از دل برخیزد بر دل نشیند. سعدی مازوخیستی نمادین است و از حرف تند معشوق استقبال میکند. شاهد بیت مشهور زیر است
بدم گفتی و خرسندم عفاکالله نکو گفتی
سگم خواندی و خشنودم جزاکالله کرم کردی
البته انگارههای مازوخیستی شعر سعدی به همین گونه عبارات ختم نمیشود
براي مطالعه مطلب كامل در سايت والس ادبي روي لينك زير كليك كنيد
By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi
Wednesday, 2 November 2011
نتانياهو در تدارك حمله به ايران
بارنیع در این گزارش مینویسد: حالا نتانیاهو و باراک آن چنان به یکدیگر نزدیک شدهاند که ترس دیگر اعضای کابینه را از انجام یک حرکت مهورانه برانگیختهاند. آنها طرحی را مد نظر دارند که بر اساس آن با الگو برداری از طرح حمله به تاسیسات هستهای دهوک عراق در سال 1981 و در دوران نخستوزیری مناخیم بگین و تاسیسات هستهای سوریه در دوران نخستوزیری ایهود اولمرت، در سکوت خبری مطلق به تاسیسات هستهای ایران حمله کنند. آنها حتی تماسهای فشردهای را با ایالات متحده امریکا برقرار کردهاند و بدون ذکر زمان به اطلاع امریکاییها رساندهاند که چنین طرحی را در ذهن دارند
وی درباره مخالفان این طرح مینویسد: این طرح مخالفان بسیار سرسختی دارد. ژنرال بینی گانتس، رئیس ستاد ارتش، تامیر باردو، رئیس موساد و یورام کوهین، رئیس سازمان امنیت عام (شاباک) با این طرح به شدت مخالفند و آن را به مثابه خودکشی دسته جمعی قلمداد میکنند. مسالهای که نگرانیها را نسبت به بیش از پیش مخفی نگه داشتن این موضوع میان باراک و نتانیاهو موجب شده است
به نوشته بارنیع دو دیدگاه متفاوت در میان مخالفان وجود دارد که هر کدام بر اساس آن دیدگاه بر مواضع خود پافشاری میکنند. نتانیاهو و ایهود باراک، نزدیک به سه سال است که در راس امور هستند و اکنون به پایان دوران فعالیتشان در پستهایشان نزدیک میشوند. یعمی این که انتخابات پیش رو را در نظر دارند و میخواهند در آن برگ برنده در اختیار داشته باشند. در حالی که تمامی کسانی که در جبهه مخالفان آنها هستند به تازگی به این سمتها منصوب شدهاند و نمیخواهند که اولا جایگاهشان در پی این حادثه به خطر بیفتد و ثانیا چنین حرکتی را در حالی که منطقه آبستن تحولات مختلف است و انقلابهای عربی به سمت جریانهای ضد اسرائیلی شدن در حرکت هستند و از آن سو امریکا با هر گونه حمله نظامی به شدت مخالفت میکند به مثابه یک خودکشی سیاسی قلمداد میکنند
وی برای این که برای تحلیل خود دلیل بیاورد به پرونده تبادل اسرا با فلسطینیان حماس برای آزادی گلعاد شالیط اشاره میکند و مینویسد: فرماندهان دستگاههای امنیتی کشور اعم از ستاد ارتش، موساد و شاباک همگی با این تبادل مخالف بودند در حالی که فقط ایهود باراک و بنیامین نتانیاهو با آن موافقت کرده بودند و نتانیاهو خود شخصا این پرونده را پیگیری کرد و به نتیجه رساند
بارنیع سپس این گونه تحلیل میکند که نتانیاهو نمیتواند بدون پشتوانه مردمی دست به چنین کاری بزند چرا که اگر حتی برای یک درصد احتمال شکست این طرح برود، او باید در برابر دادگاه عالی حاضر شود و مدارک و ادلههای محکمهپسند ارائه دهد و این مساله باعث شده است تا بیش از پیش تحت فشار قرار بگیرد. در صورت شکست چنین طرحی نه تنها دولت نتانیاهو از اعتبار و اعتماد خواهد افتاد بلکه اسرائیل به طور کلی اعتبار خود را از دست خواهد داد و این مساله میتواند در آخر ضمن از دست رفتن متحدان اسرائیل هزینههای سنگینی را نیز متحمل آن کند
وی همچنین مینویسد: ایهود باراک، همواره به وزرای امنیتی تاکید کرده است که به اعتقاد او تنها راه حل پایان دادن به برنامههای هستهای ایران استفاده از گزینه نظامی است. تنها با این کار است میتوان آنچه او خطر ایرانی نام مینهد را خنثی کرد. او دلیل میآورد که با تاسیسات هستهای عراق همین رویه پیگیری شد و نتیجه داد و بر سر تاسیسات هستهای سوریه نیز با همین سیاست اسرائیل به نتیجه مطلوب رسید. وضعیت ایران نیز باید به همین ترتیب پایان بگیرد. این حرکت با وجود این که خطرات بسیاری دارد ولی هیچ مانعی وجود ندارد که ما را از رسیدن به نتایج آن باز دارد. درباره احمدینژاد نیز نتانیاهو شخصا نسبت به او موضع دارد و از او به بدی میکند و میگوید که اگر در برابر او نایستیم یک فاجعه بزرگ رقم خواهد خورد. نتانیاهو دائما خود را چرچیل اسرائیل توصیف میکند و سیاستهایش را نیز با سیاستهای او مقایسه میکند و پرونده تبادل اسیری که اخیرا صورت گرفته نیز به غرور او افزوده است اگر چه هنوز غرورش را ارضا نکرده است. اکنون او بیش از پیش احساس نیاز به یک محبوبیت بزرگ میکند و از این رو میبیند رویارویی مستقیم با تهران میتواند او را در حد یک چرچیل محبوب کند
بارنیع در پایان مینویسد: نتانیاهو احساس میکند که بیش از پیش تحت فشار است، چرا که زمان میگذرد و زمستان نزدیک است و با نزدیک شدن زمستان انجام عملیات نظامی هوایی علیه ایران بسیار سخت میشود. اگر کار تا زمستان کش بیابد بدین معنا است که وی باید برای رسیدن به هدفش تا بهار یا تابستان صبر کند و این مساله میتواند فرصتها را از او بگیرد
در همین رابطه، الون بن دیوید، تحلیلگر مسائل نظامی در گفتوگو با شبکه 10 اسرائیل که آخر هفته گذشته انجام شد، گفت: نتانیاهو و ایهود باراک طرحی را برای حمله به تاسیسات هستهای ایران برنامهریزی میکنند
وی در توضیح این ادعای خود گفت: لازم است که مقامهای عالیرتبه امنیتی به این جمود سیاسی پایان دهند و فشار سیاسی بینالمللی علیه اسرائیل را که روز به روز تشدید میشود، احساس کنند. نتانیاهو به سمت انجام یک حرکت متهورانه متمایل شده است و ایهود باراک نیز میخواهد یک سیاست خطرناک را علیه ایران پیش بگیرد
وی درباره زمان حمله نظامی که گفته میشود احتمالا قبل از زمستان خواهد بود، میگوید: دلیل آن این است که در زمستان ایران آخرین تن از اورانیوم تحت اختیار خود را غنی میکند و پس از آن تمامی تاسیسات تولید و غنیسازی اورانیوم خود را به کوههای نزدیک قم منتقل خواهد کرد
هفتم آبانماه هزار وسيصد و نود
ستاره هاي ادبيات دهه هشتاد
وقتی از ستارهها حرف میزنیم از چه حرف میزنیم
یا آبهایی که به آسیاب ناواقعیتها ریخته میشود
یادداشتی به بهانه انتشار ویژهنامه ادبیات داستانی دهه هشتاد در روزنامه همشهری
آب را گل نکنیم
گاهی این مصرع کوتاه "آب را گل نکنیم" با تمام تکرار شدنش در طی این سالها –بیجا و با جا- بدجوری بر موضوع مورد بحث مینشیند. بر موضوع مورد بحث این یادداشت بسیار کوتاه؛ یعنی انتشار آن 4 صفحهای که روزنامه ادبیاتگریز همشهری به همت کامران محمدی به تحلیل و بررسی ادبیات داستانی دهه 80 اختصاص داده بود که بسیار مینشیند، آنقدر که میل داشتم اسم اصلی این یادداشت را "آب را گل نکنیم" بگذارم. اما کدام "آب" و کدام "گل"؟
اول باید از جای دیگری شروع کنم. از اینجا که ایدهها و همتهای گاهوگدار کامران محمدی را میپسندم و یا از اینجا که هر فرصت رسانهای، اندک غنیمتی است برای ادبیات رنجور این سالها که کمی محبت جلب کند و کمی مخاطب... اما نه... بهتر است بروم سراغ آب نه چندان گوارای ادبیات امروز و گل چسبناک ناواقعیتها
دوستانی که مرا میشناسند میدانند که چقدر برایم استفاده از کلمه دروغ و یا جانشینی چون "ناواقعیت" سخت است. آنقدرها به واقعیت متعین اعتقادی ندارم. آنقدرها توان قضاوت در خود نمیبینم که از دوگانگی واقعیت و دروغ، راستی و فریب حرف بزنم. من هم مانند سایر دوستان همنسل و همدوره، در دل زمانه گیر کردهام و نظرم از دل زمانه وقوع حوادث است و با درصدی از خطا روبهرو است. اما فکر میکنم همین ناظر ایستاده در میان دریاچه، آنقدر بتواند به حد واقعیت نزدیک شود که بفهمد اگر قرار باشد ده چهره نویسنده از یک بازه فرضی دهساله به نام دهه هشتاد انتخاب شود، از آن ده نفر شاید و با اغراق دو سهم یا سه سهم در نهایت به دوستان نویسنده نزدیک به دولت و حکومت بیشتر نرسد. دوست عزیزم، کامران محمدی، سعی کرده پس از دیرزمانی چهار صفحه یک روزنامه کثیرالانتشار را به ادبیات اختصاص دهد و فراموش کرده که آن واقعیت نامتعین کمی مهمتر از 4 صفحه روزنامه همشهری به هر قیمتی است
ادبیات دهه هشتاد، بیشک نقصها دارد اما حداقل یک حسن تام و تمام دارد و آن افزایش حضور چهرههای مستقل و غیرسیاسی در وادی ادبیات است. افول چهرههای ادبی موسوم به دولتی (که محمدی از آنها با عنوان کم و بیش مذهبی و متعلق به جریان دفاع مقدس یاد میکند)، یک الگوی واضح ادبیات ما در بیست سال گذشته بوده است و همچنین جداشدن بسیاری از نویسندگان از جرگه نویسندگان نزدیک به حاکمیت سیاسی و مستقل شدن. محمدی ده نویسنده را به عنوان ستارههای دهه نام میبرد. استارهای دهه 80 او: مصطفی مستور، رضا امیرخانی، احمد دهقان، مجید قیصری، داوود غفارزادگان، محمدرضا بایرامی، زویا پیرزاد، حسین سناپور و مهسا محبعلی هستند. اما نگاهی به این لیست نامتوازن نیز کافی است تا گل شدن آب معنی بیابد. جالب است که صفحه 16 همین روزنامه، نظرسنجی دارد که مقاله کامران محمدی را بدجوری نقض میکند. در نظرسنجی شاهد اسمهایی چون: رضا قاسمی، ابوتراب خسروی، حسن شهسواری، علی خدایی و... هستیم و جالب آنکه فقط یک اسم مشترک در این دو لیست میتوان یافت: زویا پیرزاد. البته در کنار این اسامی که از دل خود روزنامه بیرون میزند به نویسندگان درخشان دیگری نیز میشود اشاره کرد مانندٰ؛ محمدرضا کاتب که با انتشار چندین رمان، از نامزدها و برگزیدگان اصلی جوایز دهه هشتاد بوده است. همچنین سئوال پیش میآید که در دهه رشد نویسندگی زنان، در لیست ستارگان، فقط یک پنجم سهم زنان نویسنده است؟ و جوانان پرشور ادبیات کجا این آسمان قرار میگیرند؟
بیشک انتخاب ده ستاره برای یک دهه کاری دشوار است و پر خطا، اما فضای ادبیات را به گونهای دیگرگون جلوه دادن و دیوارها را دوباره برکشیدن و ستارهها را حلبی کردن...؟ این جلوهی دیگرگون از صفحه 9 که جلد ویژهنامه نیز هست آغاز شده، جایی که "دهه بهت" عنوان مصاحبه با فیروز زنوزی جلالی بر آن جا خوش کرده و به جای یادداشت سرآغاز، لید مصاحبه با این نویسنده آمده است. نویسندهای که در لید مصاحبه اشاره میشود یکی از چهرههای دهه است و ترجیح میدهد ادبیات دهه هشتاد را به دریا بریزد.... این ناحرفهایگری* تا حدی است که وقتی ناغافل همشهری 11 مهر را به دست بگیری و به صفحه 9 برسی، تصور خواهی کرد که ویژهنامه ادبیات داستانی دهه زنوزی و دوستان است نه دهه هشتادی که ما میشناسیم... دهه هشتادی که هنوز 5 ماه و 14 روز دیگرش باقی است
شانزدهم مهرماه نود
البته این ویژهنامه، ضعفها و ناحرفهایگریها بسیار دارد. اما بهتر دیدم فقط در خصوص همین برکشیدن دوباره دیوار و گلآلودی دریاچه کم عمق بنویسم