در بهار سال 1382 هیچوقت فکر نمیکردم که درگیر مدیریت و ساماندهی فعالیتهای اجتماعی حوزه ادبیات و هنر شوم چه به شکل و شمایل دبیری و سردبیری یک رسانه و چه به منزله مدیریت و دبیری جوایز ادبی و نهادهای مردمی حوزه ادبیات و هنر، و حالا در زمستان سال 1389 خیلی دوست دارم که بر هشت سال فعالیت اینچنینی نقطه پایان بگذارم. حتا چندی قبل در جمع دبیران سایت والس تا مرز استعفا از سردبیری این رسانه نیز پیش رفتم و البته به اصرار سخت و سفت دوستان از این تصمیم بازگشتم
بگذریم. در این یادداشت قصدم شرح پارهای گمانها در خصوص جوایز ادبی در ایران است تا بسط احوال شخصیه. اما قبل از هر چیز بهتر است جهت تاکید اشاره کنم که در این هشت سال شش دوره دبیر و سه دوره جانشین دبیر جوایز ادبی بودهام و باید داوری پنج دوره جایزه را نیز به آن علاوه کنیم. یعنی حداقل در جریان برپایی 14 دوره جایزه از نزدیک بودهام. پس شاید بتوانم به عنوان مطلع از وضعیت امروز جوایز ادبی ارزیابی منصفانهای ارائه دهم
فکر میکنم همان سال هشتاد و دو بود که دومین دوره جایزه ادبی یلدا با دبیری محمد قاسمزاده برگزار شد. اگر اشتباه نکنم در شب یلدای هشتاد و دو سالن بزرگ فرهنگیان، جنب تالار رودکی میزبان حدود 400 نفر از نویسندگان بود و به خوبی به یاد دارم که در بخشی از این مراسم ارکستر فلارمونیک تهران اجرای برنامه داشت. این چنین برگزاری مراسمی امروز عجیب و کمی دور از واقع به نظر میرسد. داشتن سالن مناسب، حامیان مالی فراوان، جایزه نقدی قابل توجه و اجرای موسیقی آن هم در سطح ارکستر فلارمونیک! یادم میآید همان سال هشتاد و دو من درگیر برگزاری نخستین دوره جایزه ادبی والس بودم. اولین جایزهای بود که برگزار میکردم و در نتیجه تجربه و ارتباط محدودی داشتم. اما در نهایت جایزه با یک پوشش خبری مناسب در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد و بازتاب بسیار خوبی هم داشت. حالا که به آن زمان نگاه میکنم میبینم که من و دوستانم در والس دست به کار بزرگی زده بودیم زیرا هنوز باب نبود جوانترها به چنین کارهایی بپردازند و اغلب پشت جوایز ادبی نام و نشانهای پرریشهتری قرار داشت. تصور میشد که برگزاری یک جایزه کار دور از دسترسی که فقط برخی با تکیه بر نهادهای مستحکم ادبی، رسانهها و نام و نشانهای جاافتاده از پس آن بر میآیند. والس خلاف جریان شنا میکرد و تکیهاش بر شانه جوانان کم آوازهای بود که فقط شور و عشق داشتند و با این حال شرایط آنقدر مهیا بود که توانستند مراسم ایدهآلی برگزار کنند و هم اینکه تصور موجود درباره جوایز ادبی را بشکنند. از همان سال بود که کمکم چهره جوانترها در برگزاری، مدیریت و داوری جوایز دیده شد. اما امروز برگزاری جایزه حتا برای همان نام و نشاندارها هم کار سختی شده است. امسال آخرین نقشم را به عنوان دبیر در جایزه اسم و رسمدار و مستحکمی چون روزی روزگاری ایفا کردم، جایزهای که تنها جایزه بینالمللی ادبیات ایران بوده است با پنج بخش رقابتی، سه تقدیر و یک نظرسنجی و با بیش از 50 همکار در هیاتامناء، دبیرخانه، کمیتههای فنی و هیات داوران... پس به راحتی میتوانم اذعان کنم که امروز اجرای یک فعالیت اجتماعی ادبی به مراتب سختتر شده است. آن زمان بحث برای کسی چون من خودباوری بود و اتکا به تواناییهای ذاتی و رایزنی برای جلب کمکهای فکری و مالی
ولی امروز نه خودباوری کارساز است و نه رایزنی. فشارهای نهان و آشکار چنان زیاد شده که چاره جز بخشیدن عطا به لقا نیست. برای مثال و نمونه همین چند روز پیش در هنگام برگزاری یک جشنواره ادبی دولتی فردی که نه هیچ ربطی به ادبیات دارد و نه هیچ ربطی به هنر و معلوم نیست که بر اساس چه اصلی سخنران یک جشنواره ادبی شده است حمله تند و تیزی به چند جایزه ادبی مستقل کرد و به آنها اتهام وابستگی به کشورهای غربی را زد و این حرفها توسط رسانهها نیز پوشش داده شد. حرفهایی که طبعا وقتی از یک تریبون رسمی طرح میشود میتواند عواقب ناخوشایند و پیشبینی نشدهای برای آن جایزه و دستاندرکاران آن داشته باشد. حرفهای بیاستدلالی که فقط میتوان تصور کرد برای خودشیرینی و بازار گرمی و منفعت شخصی زده میشود. به خاطر وقایع سیاسی این دو سال، آبی گلآلود شده و برخی به دنبال کسب خودند. بازار اتهام و شبههافکنی بسیار گرم است و در این میان فقط ادبیات است که زیان میکند
یادم میآید چند ماهی قبل که جایزه جلال قرار بود برگزار شود خبرنگاری به من و چند نفر دیگر از دبیران جوایز خصوصی زنگ زده بود و نظر پرسیده بود درباره این جایزه و همه ما با تاکید بر روشنایی هر چراغی که ممکن است از برگزاری این جایزه حمایت کرده بودیم و فقط نقد ما به نحوه برگزاری بود نه وجود. اما شک دارم که از سوی جوایز دولتی، حامیان و دستاندرکاران این جوایز همچنین نگاهی به جوایز مستقل وجود داشته باشد. مسئولان امروز وزارت ارشاد احتمالا در این خصوص سکوت پیشه میکنند، مسئولان سابق که البته به سختی به این جوایز حمله میکردند و جالب آن که همان آقای معاون سابق که سابقهای هم در ادبیات ندارد، امروز داور یکی از همین جوایز شده است و اینها در حالی است که طبق اصل 44 قانون اساسی همهجا دم از خصوصیسازی زده میشود و به نظر میرسد که ارشاد یک تنه راه برعکس میرود و سعی دارد آن چه تا امروز متعلق به بخش خصوصی بوده را دولتی کند
بگذریم، کار جوایز دشوار شده است، نه مکانی برای برگزاری و نه رسانهای برای اطلاعرسانی، نه حامی برای تامین منابع مالی و اینها بگذارید را کنار همان فشارهای پنهان و آشکار. و این تازه یک روی سکه است، روی دیگر انگ باندبازی، مسامحه، اهمالکاری و زد و بست و ... است که هنگام اعلام نتایج یکباره شعله میکشد. همانهایی که چشم به برگزاری همین چند چراغ کمنور اندک داشتهاند توان گرد میآورند که این شعله را بکشند
بگذریم و دیگر سکوت کنیم که گفتهاند: در خانه اگر کس است یک حرف بس است
بیست و یکم اسفندماه هشتاد و نه
Sunday, 13 March 2011
کار جایزههای ادبی دشوار شده است
By Saied Tabatabaee as published in Valse Adabi
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment