Tuesday, 20 November 2012

آخرین یوزپلنگ

حالا کم کم دارم به ناهید به بهرام
به زمین شبیه می شوم
گوش کن
صدای گسل هایم را می شنوی
نه فرسایشی
نه یخبندانی
و نه حتا آخرالزمانی
هر روز گرم تر می شوم
زمین شناس منتظر
مساحت خشکی هایم را تخمین می زند
و پایان کار حاکمان جهان را پیشگویی می کند
خنده ام که می گیرد
افق عقب می رود
و استوای دلم خنک می شود
همسایگان تازه ای کشف کرده ام
نگاه کن
سایه اش روی ماه افتاده
آن کهکشان که هفت میلیارد سال نوری به من نزدیک است
حالا وقتش است
بزرگ تر شده ام از ناهید و بهرام و زمین
آن قدر بزرگ که می توانم به آسمان بی ابرم بگویم
امروز و فردا و پس فردا
در سوگ آن آخرین یوزپلنگ
گریه کند

شهلا زرلکی 30/8/91
(برای نسل در حال انقراض یوزپلنگ ایرانی)‬